مزدك
بنا به گفته ((كريستن سن )) ايران شناس دانماركى ، آئين ((مزدك )) يكى از شاخه هاى دين ((مانى )) است كه در ((رم )) و در روزگار ((ديو كلسين )) (300 م ) بوجود آمد. پايه گذار اين آئين شخصى به نام ((زرتشت )) فرزند ((خُرْكان )) بوده كه ((بُونْدُوس )) نيز ناميده مى شده است . پيروان اين آئين خود را ((درست دينان )) مى ناميدند. آوازه پيروان ((زرتشتِ خُرْكان )) دو قرن بعد بلندتر شد.(40)
به گفته همين ايران شناس ((خُرْكان )) از مردم ((فسا)) (فارس ) بوده و همو است كه مؤ سس آئين مزدك بوده است . ((زرتشت )) حامى ((مزدك )) بوده است . محققات زادگاه ((مزدك )) را شهر ((پسا)) يا فسا مى دانند. زرتشت حامى مزدك در ((خُوذاىْ نامَكْ)) نيز مسطور است . بهر حال ((مزدك )) پسر ((پوندس )) به ايران سِفْرِ كرد و به دعوت مردم پرداخت . ايرانيان كيش او را ((تون دارس شنون )) يعنى دين خداى خير مى گفتند؛ چرا كه او گفته بود خداى خير با خداى شر نبرد كرد و او را مغلوب ساخت . پس بايد خداى غالب را پرستيد. اين آئين در زبان پهلوى به ((درست دينان )) مشهور است . منابع عربى و ايرانى كه از ((خُداى نامَكْ)) استفاده كرده اند، على رغم اشكال در ضبط اسامى ايرانى (پهلوى )، نشان مى دهند كه دين مزدك همان آئين درست دينان است كه بوندس آن را انتشار داد. بوندس مانوى بوده و از روم به ايران رفته تا عقايدش را تبليغ كند، و اين مبين اصالت ايرانى بوندس است . كلمه ((بوندس )) شباهتى به اَعلام ايرانى ندارد، اما مى توان گفت كه اين واژه ((لقبِ)) اين شخص بوده است . ((ابن نديم )) در ((الفهرست )) مى گويد كه ((پوندس )) مقدم بر ((مزدك )) بوده و در ((خوذاى نامك )) اسم او را ((زرتشت )) قيد كرده اند. در كتاب منسوب به ((استيلتيس )) (معاصر مزدك ) همين اسم را براى فرقه مزبور ذكر كرده اند. تحقيقا مى توان گفت كه ((بوندس )) و ((زرتشت )) نام يك شخص بوده است . در يك كتيبه يونانى ، نام بوندس (زرتشتى ) آمده است كه در آن سخن از اشتراك در اموال و زنان رفته است . زرتشت بنيان گذار آئين مزدك با پيامبر مزديسنيان هم نام بوده است .
از اين اقوال مى توان نتيجه گرفت كه مزدك شعبه اى از آئين مانى است و در روم پايه گذارى شده و مؤ سس آن يك ايرانى به نام زرتشت خركان از اهالى پسا يا فسا (در فارس ) بوده است .(41)
محققان معترف هستد كه اطلاعات درباره مزدك بسيار اندك است . آنچه درباره او بدست آمده ، مقرون به صحت نيست . در مورد زادگاه او نيز وضع چنين است . و خلاصه همان اطلاعات داده شده نيز با احتمال و ترديد همراه است : شايد زادگاه او شهر ((پسا)) يا فسا باشد؟ شايد زرتشت همان ((بوندس )) باشد كه از روم به ايران آمده است ؟
طبرى مورخ مشهور زادگاه مزدك را ((مدريا)) (احتالا: شهر فعلى كوت العماره در شمال شرقى دجله ) مى داند(؟) برخى اسم ((مزدك )) و پدرش را ((بامداد)) مى دانند(؟) دينورى مى گويد ((مزدك )) از مردم ((استخر)) بوده است . مؤلف ((تبصرة العوام )) او را اهل تبريز مى داند (؟)
بنابراين ، درست دين كه شريعت ((بوندس )) (زرتشت ) و مزدك باشد، در واقع اصلاحى در كيش ((مانى )) محسوب مى شده است .(42)
در منابع عربى آمده است كه : مزدك فرزند بامداد در سده پنجم ميلادى در زمان پادشاهى قباد ظهر كرد. قباد از پيروان او گرديد. در ترجمه طبرى آمده است كه چون ده سال از عهد قباد بگذشت ، مردى به نام مزدك در خراسان و از شهر نسا ادعاى پيامبرى كرد...(43)
بدون شك منابع عربى بنا به عادت ديرينه ، در تحريف بيوگرافى و عقايد مزدك كوشيده اند و تا آنجا كه توانسته اند، در تهمت بر مزدك و جعل مطالبى منسوب به او خوددارى نكرده اند. بنابراين ((چون تاريخ آن به دست دشمنان تدوين شده و چهره اش را قلم معاندان بر صفحه روزگار نقش كرده اند، نمى توان تصوير روشنى از گفته ها و نوشته هايش به دست داد؛ ولى آنچه مسلم است اين است كه مزدك يكى از پيشوايانى بود كه اهميت مسائل اقتصادى و مادى را در زندگى انسانها دريافته و راهى باز كرده كه در صورت موفقيت ، دگرگونى هاى ناپيوسته اى در جهان بوجود مى آورد. آئين مزدك شايد نخستين دينى بود كه امور اقتصادى و مذهبى را با هم آميخته بود و گامى بود براى بهبود وضع طبقات محروم . اين دين زودتر از دورانى كه جبر تاريخ اجازه مى داد، مطرح شده بود. مزدكى گرى حاكى از جهش فكرى عظيمى بود كه در جامعه اى متعصب و خشك مغز، محال بود بوجود بيايد و ريشه بدواند.
آئين مزدك از يك سو پاسخ دهنده غريزه دستبرد و تصاحب مال غير است كه در دل هر كسى با شدت و ضعف در حال خلجان است ، ولى معمولا كسى جراءت ابراز آن را ندارد، و از سوى ديگر آرزوى ايجاد وضعى كه عدالت اجتماعى را در جامعه تاءمين نمايد. مزدكى گرى از ميان رفت ، ولى انديشه عصيان عليه وضع موجود و بهم ريختن نظام جامعه را پس از آنكه در ميان مردم پراكنده شد، به دشوارى مى توان از ميان برد، و به همين دليل در ايران مسلمانان ، مزدكيان گاهى به نام خرم دينان و گاهى به نام بابكيه و يا نام هاى ديگر قيام مى كردند و باعث آشوب هاى عظيم مى شدند... اديان ديگر از جمله دين مسيح فقط از رابطه ميان آفريدگار و بندگانش سخن مى گفت و كارى به كار اميران و پادشاهان نداشت ... ولى مزدك به تنهايى روابط نوى ميان بنده و خدا بوجود آورد، بلكه در امور اقتصادى هم سخنان تازه و عقايد جديدى پيش كشيد. وى براى بار اول در تاريخ ، اعلام كرد كه : و دارايى هر چه هست ، از آن خداست و همه مردم در آن حق تصرف دارند و كسانى كه اموال مورد نياز مردم را جمع مى كنند و وقت خود را با شمردن آن مى گذرانند و از آن تقسيم آن تن مى زنند، مانند كسانى هستند كه نوش دارو را از بيمار دريغ مى كنند و بايد با آنها مانند آدمكشان رفتار كرد.)) (44)
دشمنى با مزدك و عقايد او تنها جنبه عربى - اسلامى ندارد، اشرافيت ايرانى نيز در اين راه با تازيان همگام بوده است . در بخش زمينه هاى اجتماعى - اقتصادى قيام مزدك خواهيم ديد كه جامعه طبقاتى - اشرافى ايران چگونه ((فقر)) را در گستره جامعه عينيت بخشيده بود. ثروتمندان ايرانى در پگاه نخستين شعاع قيام مزدك ، بر او شوريدند و موبدان و مغان زرتشتى كينه او در دل گرفتند و سرانجام در كنار تخت انوشه روان ، شاهد قتل عام مزدكيان كه تعدادشان به سيصد هزار مى رسيد، بودند و قهقهه مى زدند. و از آن پس نيز، وقتى ايران به اشغال تازيان درآمد، ((رعايا)) از دو سو تحت ستم مضاعف قرار گرفتند؛ از سوى فاتحان بدوى تازه بدوران رسيده و از جانب فئودال هاى ايرانى همدست خليفه . آئين مزدك مشخصه روشنگرائى جامعه متمدن ايرانى است كه با جهل و جور روحانيون و موبدان و شاهان مستبد در ستيز بود. مزدك گرائى فرياد اعتراض آگاهان جامعه عليه اشرافيت پليد طبقاتى و فقرافزائى سلطه سياسى - اقتصادى بود. اين فرياد نوخاسته ، به خون كشيده شد و اندكى بعد در راستاى قيامهاى ملى و مردمى ايرانيان در قالب نهضت مقاومت ملى مردم ايران ، عليه استيلاى تازيان ، حلقوم خليفه عربى و سران قبائل مهاجم بدوى و متحدان فئودال ايرانيشان را فشرد. در چنين هنگامه اى از انقلاب ، فقيهان و محدثان و متكلمان و مفسران و مورّخان عرب و عرب پرستان به يارى خليفه پرداختند و بيدادگاه شرعى او را به حجت فتاواى خويش آراستند و فدائيان جان بركف اين مرز و بوم را مذبح خويش كشاندند. و اوراق تاريخ را در تحريف و تهمت به آنان ، سپاه كردند. بنابراين ، منابع عربى عموما غير قابل اعتبار و اعتماد در اين زمينه مى باشد.
پس بايد كه بدنامان تاريخ دولتى را دوباره باز شناخت و توطئه ناجوانمردانه اى را كه عليه اين قهرمانان بزرگ ملى قرنها ادامه يافته ، رسوا و خنثى كرد.
بيامد يكى مرد مزدك به نام
سخنگوى و با دانش و راءى و كام
گرانمايه مردى و دانش فروش
قباد دلاور بدو داد گوش
به نزد جهاندار دستور گشت
نگهبان آن گنج و گنجور گشت (45)
((شاهنامه فردوسى )) تنها ماءخذ ايرانى است كه ماجراى ((مزدك )) را به حماسه پرداخته است . بر خواننده محقق است كه با شم تاريخى خود ((حقايق )) را از حماسه بازشناسد. در اين راه فقط كافى است بداند كه ((شاهنامه )) محصول مبارزه تاريخى - فرهنگى شعوبيه است و طبعا نقائص كار پوشيده ماند و اين ضروريات زمان فردوسى بوده است .