بنده كشف و كرامت!

نكته حايز اهميت ديگر در باب نسبت «عرفان» و «انجام و ظهور امور خارق العاده» اين است كه اساساً در مسير عرفان و سير و سلوك، پيدا شدن علوم خارق‌العاده و اطلاع بر ضمير و درون افراد يا ظهور كرامات و انجام كارهاى خارق العاده چيزهايى نيستند كه انسان به آن‌ها مغرور شود و نبايد امور چندان مهمى تلقى شوند. اين‌ها از آثار گام‌هاى ساده و ابتدايى و درجات بسيار نازل عرفان و معرفت شهودى خداى متعال است و عارفان وارسته و راستين هيچ گاه به اين امور وقعى ننهاده و نمى‌نهند. خداى متعال بر اساس صلاح و مصلحتى كه خود از آن آگاه است؛ گاهى برخى از اين امور را به افرادى مى‌دهد و گاه نيز ممكن است مصالحى ايجاب كند كه اين‌گونه امور از فردى دريغ شود. هم‌چنان كه در مواردى نيز كسانى با آن‌كه صاحب كرامت هستند اما بنا به مصالحى آن را ظاهر نمى‌كنند.

اصولا بايد توجه داشت كه كشف و كرامت و امثال آن چيزهايى نيستند كه انسان بخواهد به آن‌ها دل ببندد و اگر به نظر دقيق نگاه كنيم، دل‌بستگى به اين امور در واقع نوعى شرك است و از دام‌هاى شيطان در اين راه محسوب مى‌شود. اگر كسى به سير و سلوك روى بياورد و زحماتى را در اين راه متحمل گردد و دستورات و ضوابط شرع را نيز به طور دقيق رعايت كند؛ ولى در عمق وجودش بخواهد به كشف و شهود برسد و كرامت پيدا كند، بايد متوجه باشد كه كاملا در اشتباه است و در مسير باطل گام بر‌مى‌دارد. چنين كسى در مقام بندگى خدا نيست بلكه در واقع بنده كشف و شهود و كرامت است! اين سير و سلوك، قبله آمال و مقصودش نه خدا، كه كشف و شهود است؛ و از اين رو چنين سالكى وقتى به كشف و شهود رسيد ديگر از خدا طلبى ندارد. چنين كسى نظير آن مرتاضى است كه براى تقويت روح زحماتى كشيده و مزدش را هم دريافت كرده است.

بندگى حقيقى خدا اين است كه انسان خداى متعال را تنها به اين سبب كه خدا است بندگى كند، همين و بس؛ حال خداوند صلاحش چه باشد كه به چه كسى، چه چيزى بدهد يا ندهد؛ اين ديگر در اختيار او است. ما نبايد خدا را به اين انگيزه بندگى كنيم كه به كشف و شهود برسيم. اگر بندگى و اطاعت خداوند به انگيزه رسيدن به مقام كشف و شهود باشد از مصاديق اين آيه خواهد بود كه:
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه؛(1) پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است؟

هوا و هوس انسان گاهى مقام و رياست است، گاه ثروت، گاه شهوت و غريزه جنسى و گاهى نيز كشف و شهود و كرامت است. هيچ تفاوتى نمى‌كند، هر چه غير خدا شد؛ آن، «مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» است. همان گونه كه كسى در سرش هواى رسيدن به مقام و رياستى را مى‌پروراند و براى آن تلاش مى‌كند، كسى هم ممكن است در سر سوداى رسيدن به كشف و كرامت را داشته باشد. اين دو از اين حيث كه هر دو از مقوله و مصاديق «هواى نفس» هستند، هيچ تفاوتى ندارند. از اين‌رو، مهم‌ترين مسأله در راه سير و سلوك، خالص كردن «نيت» است. انسان بايد از همان ابتدا و آغاز حركت در اين راه، دل خود را از هرگونه انگيزه‌اى جز خداى متعال و رضايت او خالى كند و هر كارى را تنها به اين نيت كه خدا فرموده و موجب خشنودى او است انجام دهد، نه به انگيزه آثار و مقاماتى كه در پى آن كار ظاهر مى‌شود و يا هر انگيزه ديگرى كه جز جلب رضايت خداى متعال باشد.(2)

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. جاثيه (45)، 23.
2. فرزند عارف وارسته، حضرت آيت‌الله شيخ محمدجواد انصارى همدانى(رضي الله عنه) در مورد آن بزرگوار چنين نقل مى‌كند: مرحوم پدرم به كرامات و اين مسايل اعتنايى نداشت و البته به شاگردان نيز توصيه مى‌كردند كه اگر انسان به آن‌ها دل‌بستگى پيدا كند به قرب الهى نمى‌رسد و در راه مى‌ماند. مى‌فرمودند، انسان در اثر مجاهدات شرعى به جايى مى‌رسد كه آينه تمام‌نماى صفات الهى مى‌شود و اين، لذتش نه چشيدنى است و نه گفتنى؛ مى‌خواندند:
                                        با پير سخن همى گفتم دوش                 كز راز جهان بر من دل‌خسته مپوش
                                        نرم نرمك مرا همى گفت به گوش        دانستنى اَست گفتنى نيست خموش
                                                                                (سوخته، ص 220).