دو نمونه از انحراف در صدر اسلام

پيش از ورود به اصل بحث و بررسى علل و عوامل و تشريح فرآيند وقوع انحراف‌ها و تحريف‌ها در باب عرفان، براى آن‌كه روشن شود اصولا انحراف از تعاليم اسلام چگونه اتفاق مى‌افتد، مناسب است برخى نمونه‌هاى واقع شده از انحراف را ذكر كنيم. در اين زمينه ما به عمد دو نمونه از صدر اسلام و زمان حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين على(عليه السلام)را مى‌آوريم تا پاسخى روشن به اين پرسش باشد كه با وجود تعاليم و بيانات روشن قرآن و رهبران دين، چگونه ممكن است كسانى راه خطا در پيش گيرند.

نمونه اول مربوط به زمان پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) است. هنگامى كه آياتى درباره عذاب قيامت و مشكلات عالم آخرت نازل شد، عده‌اى تصميم گرفتند كه هر يك به نوعى، دنيا و لذت‌هاى آن را بر خود حرام كنند. يكى عهد كرد كه شب‌ها را تا به صبح بيدار باشد و نيارامد. ديگرى گفت همه روزها را روزه خواهم گرفت و لب به طعام و شراب نخواهم زد. در ميان آنان يكى هم عثمان بن مظعون بود كه با خود عهد كرد از آن پس در گوشه‌اى مشغول عبادت شود و تا پايان عمر با زنان معاشرت نكند. وى انسانى خوب و مسلمانى معتقد و متدين بود و بعدها به مقامات بالاترى در اسلام و ايمان نيز رسيد؛ ولى در آن مقطع چنين تصميمى گرفته بود. همسرش از بستگان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود و به منزل آن حضرت رفتوآمد داشت. در يكى از روزها كه به خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ديدن يكى از همسران آن حضرت آمده بود، سر و وضعى ژوليده و به هم ريخته و نامرتب داشت. همسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيد اين چه سر و وضعى است؟ همسر عثمان بن مظعون در پاسخ گفت: مدتى است شوهرم به من اعتنايى ندارد؛ بنابراين خودم را براى چه كسى آراسته كنم؟ همسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيد: مگر چه اتفاقى افتاده است؟ گفت: شوهرم مشغول عبادت شده و از من دورى گزيده است. اين خبر به گوش پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد. آن حضرت عثمان را خواستند و به او فرمودند: اين كارها براى چيست و چرا چنين رويّه‌اى در پيش گرفته‌اى؟ عثمان گفت: از هنگامى كه آيات عذاب نازل شده است، ديگر در ما نشاطى براى التذاذ از زندگى دنيا باقى نمانده است و ما تصميم گرفته‌ايم با مشغول شدن به عبادت و كم كردن خور و خواب و ترك آميزش با همسرانمان كارى كنيم كه شايد از عذاب‌ها و سختى‌هاى آخرت و جهنم نجات پيدا كنيم. حضرت فرمودند: شما در اشتباه هستيد، من كه پيامبر شما هستم و خداوند مرا الگوى زندگى شما قرار داده است كِىْ اين‌گونه رفتار كرده‌ام؟ آيا من هميشه روزه مى‌گيرم؟ از همسرانم كناره‌گيرى مى‌كنم؟ آيا من غذاى خوب نمى‌خورم؟ من به عنوان پيامبر و الگوى شما روزى را روزه مى‌گيرم و روزى را افطار مى‌كنم، ساعتى را در مجالست با همسرانم مى‌گذرانم و ساعتى را به عبادت خدا مى‌پردازم. شما اگر تابع من هستيد، بايد از رفتار من الگو بگيريد، نه اين‌كه روشى را از پيش خود اختراع كنيد.

با اين سخنان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) عثمان بن مظعون پى برد راهى كه در پيش گرفته اشتباه است و راه رسيدن به خدا و آخرت نه چنان است كه او تصور كرده است. از اين رو از آن طريقه باطل دست برداشت و شيوه زندگى خود را طبق سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)تغيير داد.(1)

نمونه دوم مربوط به زمان حكومت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) است. مى‌دانيم كه در زمان حكومت آن حضرت سه جنگ مهم براى ايشان پيش آمد كه در هر سه، هر دو طرف، يعنى هم لشكر اميرالمؤمنين(عليه السلام) و هم سپاه مقابل، از مسلمانان بودند و به همين سبب نيز آزمونى بزرگ براى لشكريان و اصحاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) به حساب مى‌آمد. در آن زمان نيز مانند روزگار ما بسيارى از افراد بودند كه به دليل ناآگاهى و كج فهمى و تفسير و تحليل‌هاى غلط، در اين مسأله اشكال‌تراشى مى‌كردند. آنان مى‌گفتند، ما چگونه به روى كسانى شمشير بكشيم كه آن‌ها نيز مثل ما نماز مى‌خوانند و خدا و رسول و قرآن را قبول دارند؟ براى دعواى دو نفر ـ حضرت على(عليه السلام) و معاويه ـ بر سر حكومت و خلافت، آيا سزاوار است ما با هم بجنگيم و خون يكديگر را بر زمين بريزيم؟! اصولا براى امور دنيايى، قدرت و رياست نبايد با هم نزاع كرد، برويد و با هم كنار بياييد و بى‌جهت جان و مال مسلمان‌ها را به خطر نيندازيد!

به هر حال، كسانى در آن زمان با چنين توجيه و تفسيرهايى، گرچه در كنار معاويه و سايرين نمى‌ايستادند؛ ولى از حمايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و همراهى با آن حضرت نيز دريغ مى‌ورزيدند. يكى از اين افراد، شخصى به نام «حسن بصرى» بود. او از مشايخ مهم متصوفه به شمار مى‌رود و بسيارى از صوفيه خود را به او نسبت مى‌دهند و تصوف در اسلام تقريباً با او آغاز مى‌شود.

در زمان حكومت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و هنگامى كه آتش فتنه «جمل» در بصره به وسيله طلحه و زبير روشن شد و آن حضرت براى مقابله و جنگ با آنان به بصره لشكركشى كرد، پيش از شروع جنگ، حسن بصرى قصد عزيمت از بصره را نمود. اميرالمؤمنين(عليه السلام) به او فرمود: چرا به جنگ نمى‌آيى؟ پاسخ داد: من عبادت خدا را دوست دارم و مى‌خواهم به عبادت مشغول باشم. حضرت فرمود: جهاد در راه خدا هم عبادت است. گفت: ندايى شنيدم كه مى‌گفت: «القاتل و المقتول كلاهما فى النار»؛ يعنى طرفين جنگ، كشنده و كشته شده، هر دو در آتشند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: آيا آن ندا كننده را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او برادرت شيطان بود!

مگر هر صداى غيبى، وحى از جانب خدا است؟ انسان بايد رفتارش را با كتاب و سنّت بسنجد و بنگرد خدا چه فرمان داده است، قرآن چه مى‌گويد، سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) چيست و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چه دستورى دارد. صرف اين‌كه صدايى از غيب بشنود، نمى‌تواند براى انسان دليل و حجت درست كند. انسان بايد معيارش براى تشخيص، كتاب خدا و سنّت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) باشد.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) به حسن بصرى فرمود، ملاك در اين‌جا اين است كه بر اساس أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُم،(2) تو بايد فرمان مرا كه خليفه برحق رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هستم اطاعت كنى و به جنگ بيايى. با اين همه، حسن بصرى از اطاعت فرمان آن حضرت سر باز زد و به جنگ نيامد.(3)

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. ر.ك: بحار‌الانوار، ج 70، ص 116، باب 51، روايت 4.
2. نساء(4)، 59.
3. ر. ك: بحار‌الانوار، ج 32، ص 225، باب 4، روايت 175.