كينياز دالگوركي پرده ها را بالا مي زند

شواهد و دلايل و قراين عيني و قطعي و سندهاي روشن در دست است كه استعماري بودن بابي گري و بهايي گري را روشن مي سازد، گر چه يكي از برنامه هاي اصلي استعمار اين است كه نقشه هايش را در زير پرده هاي پوشش قرار دهد، و ترفندها و طرح هايش كاملا محرمانه و پوشيده باشد، و از هر گونه عوامل آشكار شدن اسرار استعماري جلوگيري نمايد، ولي اگر سياست عوض شد و يا اقتضا كرد، ناگزير پرده ها بالا مي رود، و چهره ي منحوس نقشه هاي مرموز و استعماري زير پرده ها خود به خود آشكار مي گردد.
عامل اصلي به وجود آمدن فرقه ي بابي و بهايي، روسيه ي تزار بود، گردانندگان اين دو فرقه رابطه كامل ولي كاملا محرمانه، مخفي و دقيق با مقامات روسيه ي تزار داشتند، پس از انقراض دولت تزار در روسيه، روشن شد كه يكي از كاركنان مرموز روسي كه بعدا به مقام سفارت رسيد، به نام «كينياز دالگوركي» به طور مستقيم با ميرزا علي محمد باب تماس داشت.
وي خاطرات خود را در مجله شرق ارگان كميسر خارجي شوروي اوت 1914 و 1925 تحت عنوان «يك نفر سياسي روحاني» منتشر كرد، و در آن مطالبي نوشت، كه پرده ها را بالا مي زند، خاطرات دالگوركي و اعترافات او چندين بار در جزوه ي مخصوصي به فارسي چاپ شده و در دسترس همگان است، ما در اينجا به طور فشرده به چند مطلب اصلي آن كتاب كه خودش به آن ها اقرار كرده مي پردازيم:
كينياز دالگوركي از روسيه به ايران اعزام شد، به طور ناشناس براي اولين بار در لباس روحانيت درآمد مدتي در حوزه هاي علميه سير كرد و در اين زمينه اطلاعات كافي به دست آورد، و چون مي دانست كه نامش كه يك نام روسي و غيرمذهبي است، و نظر مردم و حس كنجكاوي آنها را درباره ي وي جلب مي كند، خود را به عنوان شيخ علي لنكراني [1] معرفي كرد، او پس از مدتي به عراق رفت، در عراق، در ميان آن همه علما و دانشمندان، حوزه ي درس سيد كاظم رشتي او را جلب كرد.
او چنين وانمود كرد كه علاقه ي فراواني به مباني درس شيخ احمد احسايي و سيد كاظم رشتي دارد، از اين رو از افراد مورد توجه در ميان شاگردان سيد كاظم به حساب آمد.
كوتاه سخن اين كه: او در ميان شاگردان سيد كاظم، كه در بافندگي هاي به اصطلاح عرفاني و صوفيانه فرورفته بودند و هر يك در سر داعيه اي مي پروراندند، براي اجراي مأموريت خود «ميرزا علي محمد» را از نظر قيافه و روحيه و افكار از همه مساعدتر ديد، و چنين او را يافت كه به آساني به دام استعمار خواهد افتاد.
حتما به سابقه ي ميرزا علي محمد در بوشهر نيز آگاه شده بود كه او در فصل تابستان در گرماي بوشهر پشت بام مي رفته و در برابر تابش آفتاب مدت ها مي نشسته و اوراد و اذكاري مي خوانده و ديگر مغز و فكر درستي ندارد...!
از آن پس شيخ علي لنكراني (همان كينياز دالگوركي روسي) خود را شيفته ي ميرزا علي محمد قلمداد كرد و در برابر او نهايت خضوع را مي نمود و با كمال اشتياق گاه و بيگاه به حضورش مي شتافت و ميرزا علي محمد را به دست مي انداخت و اين جمله ها را به او مي گفت:
«تو باب علوم خدا هستي، تو باب امام زماني، من و همه بايد تو را باب بدانيم، تو قطعا با امام زمان رابطه داري... ما بايد خاك پاي تو را توتياي چشممان كنيم، واقعا لايق مقام بابيت هستي!!...»
ميرزا علي محمد كه اين گونه داعيه را بر سر داشت و از طرفي سيد كاظم رشتي را مبشر خود مي دانست، خيلي زود فريب اين الفاظ را خورد و سرانجام كارش به جايي رسيد كه نه تنها ادعاي بابيت كرد بلكه ادعاي قائميت و پيامبري و حتي خدايي كرد، چنان كه در فصل بعد خاطرنشان مي شود.
آري روسيه ي تزاري توسط كينياز دالگوركي به نقشه شوم استعماري خود نايل آمد، او پشت پرده از پرده ي دل مي خنديد كه مي شنيد؛ عده اي اطراف باب را گرفته و اختلافات و غوغا در شهرهاي بزرگ ايران، چون شيراز، اصفهان، تهران، مشهد و... به وجود آمده و كشت و كشتار پديدار شده و حتي ناصرالدين شاه مورد ترور بابيان شده و فكر دستگاه ايران به اين امور مصروف گشته است... [2] .
از جمله گفتار دالگوركي اين كه مي گويد:
«به حدي نفوذ ما در دربار ايران زياد شد كه هر چه مي خواستيم مي كرديم و به حدي من خودماني شده بودم كه در هر محفل و محضر مرا دعوت مي كردند، من هم واقعا مثل آخوندهاي صاحب نفوذ در امور دخالت مي كردم!»
دالگوركي تا آنجا نفوذ داشته كه در جريان آوردن باب از اصفهان به تهران، مانع ورود او به تهران شد، بلكه باعث شد كه از همان نزديكي تهران (كلين) باب را به طرف آذربايجان ببرند. [3] .
* * *
[1] لنكران يكي از استان هاي سابق شوروي است.
[2] شرح مفصل جريان دالگوركي را، در جزوه ي اعترافات كينيازدالگورگي، و «پرنس دالگوركي» تأليف مرتضي - آ مطالعه كنيد.
[3] در اينجا تذكر اين نكته لازم است و آن اين كه: اگر فرضا نوشته دالگوركي و داستانش به طور كلي عاري از حقيقت باشد، و بهائيان آن را دروغ پندارند، مدارك بي شماري كه از كتب خود آنها در دست است كه نمونه هايي از آن در اين كتاب ارائه داده شده براي مقصود كافي است.
ولي مداركي از كتب بهائيان در دست است كه وجود كمك هاي بي دريغ شخصي به نام دالگوركي را تأييد مي كند، از جمله: شوقي رباني (جانشين عباس افندي) در كتاب قرن بديع صفحه 83 گويد: «از يك طرف وساطت و دخالت «پرنس دالگوركي» سفير روس در ايران كه به جميع وسايل حضرت بهاءالله بكوشيد و در اثبات بي گناهي آن مظلوم آفاق سعي مشكور مبذول داشت.».