توبه ي سيد علي محمد در شيراز

به ادعاي بابيان و بهائيان، سيد علي محمد باب در ماه شوال 1260 (يعني پنج ماه پس از ادعاي بابيت در شيراز) با دائي خود رهسپار مكه شد، در اين راه وقايعي را ذكر مي كنند كه جز بافندگي و موهومات چيز ديگري نيست.
آيتي در الكواكب الدريه (صفحه 79 عربي) مي نويسد: «باب علنا در كنار كعبه ادعاي خود را اظهار و ابلاغ كرد و گفت:
«انا القائم الذي تنتظرون؛ اي مردم من همان قائم و امام زمانم كه در انتظار او هستيد»
ولي آيا چنين مطلبي با آن شرايط و اجتماع مسلمين در مكه و حكومت اهل تسنن و... صحت دارد يا نه؟ خوانندگان قضاوت كنند!! و اصلا از لحاظ تواريخ اسلامي هيچ گونه دليلي كه حاكي از مسافرت وي به مكه باشد در دست نيست.
به هر حال (چنين وانمود شد) كه سيد باب پس از مسافرت به مكه، به بوشهر بازگشت.
اشراق خاوري در كتاب تلخيص تاريخ نبيل صفحه 130 مي نويسد: «باب در مراجعت از مكه در بوشهر چند روزي اقامت كرد، دستورهايي به قدوس (محمدعلي بارفروشي [بابلي] يكي از گروندگان به باب) در رساله اي به نام خصايل سبعه داد كه آن را به شيراز ببرد كه از جمله آن دستورها اين بود، بر اهل ايمان واجب است در اذان نماز جمعه جمله ي اشهد ان عليا قبل نبيل باب بقية الله [1] را اضافه كنند و چون در بوشهر عده اي دور او را گرفتند و فساد بپا كردند، ميرزا حسين خان نظام الدوله تبريزي حاكم فارس، مأموريني را گماشت تا ميرزا علي محمد باب را تحت الحفظ به شيراز آوردند. [2] .
او را در شيراز محبوس كردند، و سپس مجلسي با حضور علماء و دانشمندان تشكيل يافت، ميرزا علي محمد باب در آن مجلس مورد حمله علمي دانشمندان و علماي محقق شيراز قرار گرفت، سرانجام سيد علي محمد در مسجد وكيل در حضور امام جمعه شيراز و علما و جمعيت، ادعاهاي خود را پس گرفت و اظهار توبه نمود.
اشراق خاوري در كتاب تلخيص تاريخ نبيل صفحه 141 مي نويسد: حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعيت كرد و گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غائب بداند، لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند، لعنت بر كسي كه بگويد من منكر وحدانيت خدا هستم، لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر نبوت حضرت رسول بداند، لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر انبياء الهي بداند، لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر اميرالمؤمنين و ساير ائمه اطهار عليهم السلام بداند».
و به اين ترتيب با اظهار توبه خود، از چنگ مأموران حاكم رهايي يافت و قول داد ديگر دوباره جار و جنجال به پا نكند، سرانجام به خانه خود رفت، و تحت نظر و كنترل حاكم شيراز قرار گرفت، ولي در پنهاني به كارهاي خود مشغول بود و پي فرصت مي گشت.
* * *
[1] يعني: «شهادت مي دهم به اين كه علي قبل از نبيل (كه به حساب ابجد كلمه نبيل و كلمه محمد هر دو شماره ي 92 هستند) باب بقية الله امام زمان است، به عبارت ديگر يعني: «شهادت مي دهم كه علي محمد (باب) باب امام زمان است». (جمال ابهي، ص 10).
[2] تاريخ نبيل، ص 134.