مهدي سفياني و گروه هاي ديگر

ماجراي خونبار كربلا، مسلمانان از شيعه و سني را به «مهدي موعود» كه نام او مطابق روايات به طور مكرر از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به عنوان مصلح و منجي عالم بشريت، نقل شده بود، متوجه ساخته بود، آنها به دنبال چنين شخصي مي گشتند.
امويان از اين موقعيت سوء استفاده كردند و گفتند وقتي كه علويان داراي مهدي هستند، و عباسيان نيز مهدي دارند، چرا ما نداشته باشيم، از اين رو براي خود مهدي تراشيدند و او را با لقب «سفياني» خواندند.
گروه ديگر به نام «جاروديه» محمد بن عبدالله بن حسين را مهدي غائب دانسته و در انتظار ظهورش به سر مي برند.
گروه ديگري به نام «ناووسيه» حضرت امام صادق عليه السلام را هنوز زنده و مهدي مي دانند. «فرقه زيديه»، به زيد بن امام سجاد عليه السلام به عنوان مهدي موعود اعتقاد دارند، «واقفيه» گروه ديگري هستند كه امام كاظم عليه السلام را زنده و غائب مي دانند و معتقدند او ظهور مي كند و دنيا را پر از عدل و داد مي كند.
به اين ترتيب فرقه ي «باقريه»، امام باقر عليه السلام را مهدي موعود مي دانند، و «اسماعيليه»، اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام را مهدي موعود دانسته و فرقه محمديه به حضرت محمد بن علي (فرزند امام هادي) به عنوان مهدي موعود دل بسته اند. «جوازيه» فرقه ي ديگري هستند كه حضرت حجة بن الحسن (عج) را داراي فرزندي دانسته و او را مهدي موعود خوانده اند.
ابومسلم خراساني نيز ادعاي مهدويت كرد، و در سال 138 ه. ق كشته شد.
در دوران عباسيان، عده اي منصور دوانيقي را مهدي موعود دانستند، و معتقد شدند كه روح خدا در پيكر او حلول كرده است.
تا آنجا كه منصور دوانيقي، پسرش را به نام مهدي نام گذاري كرد، تا در آينده از اين نام سوء استفاده كرده، و خود را همان مهدي موعود بخواند، و مردم از او به اين عنوان اطاعت كنند.
بعضي نخستين خليفه ي عباسي، ابوالعباس عبدالله سفاح را مهدي موعود خواندند.
ابن مقفع نقابدار معروف خراسان كه در علوم غريبه مانند: شعبده، طلسم و... مهارت داشت، مدعي مهدويت شد، و گروهي به او پيوستند.
حاكم نصرالله كه در سال 386 ه. ق خليفه شد، نخست ادعاي مهدويت كرد، سپس ادعاي خدايي نمود.
افراد ديگري مانند: عبدالله عجمي در ماه رمضان 1081 ه. ق در مسجدالحرام، محمد بن احمد سوداني در سال 1299 ه. ق، سيد محمد بن علي بن احمد ادريس در سال 1323 ه. ق و ابن سعيد يماني ملقب به فقيه در سال 1256 ادعاي مهدويت كردند.
اين مسأله همچنان در طول تاريخ ادامه يافت مثلا در سال 1213 ميلادي شخصي به نام «مهدي مصر» خود را همان موعود خوانده و گروهي به او پيوستند. و در قرن 19 ميلادي در سال 1848 ميلادي مهدي سوداني متولد شد، پس از آن كه بزرگ شد، ادعاي مهدويت كرد، و گروهي او را مهدي موعود خواندند، سرانجام در سال 1885 كشته شد. يكي از اين مدعيان مهدويت، درويش رضا بود كه در سال سوم سلطنت شاه صفي (ششمين شاه صفويه، وفات يافته سال 1052 ه. ق) به نام مهدي در قزوين خروج كرد. تا اين كه حدود صد و اندي سال قبل «غلام احمد قادياني» در شبه قاره هند خود را مهدي موعود ناميد و پيرواني پيدا كرد، كه هم اكنون فرقه ي «قادياني گري» در هندوستان معروف هستند، و در سال 1260 (به ادعاي بابيان) سيد علي محمد باب در كنار كعبه ادعا كرد كه من همان قائم منتظر هستم. وقتي كه به بررسي علل و ريشه ها مي پردازيم مي بينيم در همه ي اين موارد، طاغوت ها و جاه طلبان و استعمارگران، براي وصول به منافع نامشروع خود، از ساده لوحي مردم سوء استفاده كرده و با فرقه سازي، مردم را نسبت به همديگر درگير و مشغول نموده اند. در قرن 19 و 20 ميلادي، استعمار پير انگلستان، و روسيه تزار، دست به دست هم دادند، و به مهدي سازي پرداختند، در ايران سيد علي محمد باب و حسينعلي بهاء و... را براي اين كار برگزيدند (چنان كه شرح آن در فصل سوم خاطرنشان مي شود.) در اين دو قرن دست هاي استعمار به كار افتاده، و به اين مسأله استعماري رونق بيشتري داد، به عنوان مثال حدود صد و اندي سال قبل، مردم هندوستان به رهبري نهرو، با استعمار انگلستان مبارزه كرده و استقلال خود را به دست آوردند. در همين بحران، استعمار انگليس شخصي به نام «غلام احمد قادياني»، را راست كرد، او خود را مهدي موعود خواند، و اعلام كرد: «همه ي احكام اسلام ثابت و به قوت خود باقي است، جز جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، كه من آن ها را نسخ كردم، و به جاي آن اطاعت از والي و حاكم را (كه در آن روز، آن حاكم، دست نشانده ي استعمار انگليس بود) بر همه واجب مي كنم.» [1] .
جمعيت قادياني، زشت ترين جمعيتي هستند كه هنگام اشغال هند توسط انگليس، با دست مرموز انگليسي ها پديدار شد. اين جمعيت پيوسته براي ايجاد فساد و مبارزه با اسلام، به خصوص در آفريقا تلاش مي نمايد. [2] .
نظير اين مطلب در مورد سيد علي محمد باب، و حسينعلي بهاء در ايران به وجود آمد، كه جدايي دين از سياست، و عدم دخالت و نظارت در امور، از دستورهاي اوليه آنها است، چنان كه در فصل پنجم ذكر مي شود. به اين ترتيب نتيجه مي گيريم كه جاه طلبي و استعمار، و تحميق مردم، و سوء استفاده براي رسيدن به منافع نامشروع، گروه هايي از مردم را زير ماسك مهدويت و بابيت، به وادي دين سازي و فرقه پردازي افكنده، و با گل آلود كردن آب، ماهي گرفتند، در صورتي كه ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) در ابعاد گوناگون از: توحيد، عدالت، امنيت فراگير، صلح جهاني، اقتصاد خوب، اوج رشد علوم، تكامل همه جانبه ي امور معنوي و اخلاقي، و پذيرش عمومي با تشكيل حكومت واحد جهاني و... هزارها فرسخ با عملكرد اين مدعيان دروغين مهدويت فاصله دارد.
* * *
[1] اقتباس از كتاب خورشيد پنهان، از انتشارات مسجد صدريه تهران، ص 187 - 193، 244، 246.
[2] المخططات الاستعماريه، محمد محمود صواف.