سليمان تخت بلقيس را مي خواهد

حضرت سليمان در احضار تخت بلقيس از حاضران در مجلس خود، كار خارق العاده اي را خواست و گفت:
«أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ قالَ عِفْريتٌ مِنَّ الْجِنِّ اَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مقَامِكَ وَاِنّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ قَالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ اِلَيكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذا مِنْ فِضْلِ رَبِّي» [1] .
«سليمان گفت: كداميك از شماها تخت او را، پيش از آن كه به حالت تسليم بر من وارد گردند، نزد من مي آوريد؟ فردي از گروه جن گفت: من آن را براي تو مي آورم پيش از آن كه از جاي خود برخيزي (مجلس متفرق گردد). و من براي آن توانا و امين هستم، آن كه نزد او آگاهي از كتاب بود گفت: من تخت را پيش از آن كه چشم به هم زني حاضِر مي كنم! وقتي سليمان آن را حاضِر ديد گفت: اين كرم پروردگار من است.»
اگر چنين نظريه اي صحيح باشد، بايد درخواست معجزه در تمام قرون و اعصار از مدعيان نبوت، كفر و شرك محسوب شود؛ زيرا مردم معجزه را كه كار خارق العاده اي بود از مدعي نبوت مي خواستند، نه از خداي فرستنده او و به او اين چنين مي گفتند:
«اِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ» [2] .
«اگر نشانه اي (معجزه اي) آورده اي آن را بياور. اگر از راستگويان هستي.»
تمام ملل جهان، براي شناسايي نبيّ راستين از متنبّي دروغين، از اين راه وارد مي شدند و پيامبران پيوسته تمام ملل جهان را دعوت مي كردند كه بيايند و معجزه آنان را مشاهده كنند و قرآن نيز گفتگوي ملل را با مدعيان نبوت، پيرامون درخواست اعجاز بدون انكار، كه حاكي از مقبول بودن آن است، نقل مي كند.
اگر ملّت جستجو گرانه حضور مسيح برسند و بگويند: اگر در ادعاي خود راستگو هستي اين نابينا و يا مبتلا به بيماري پيسي را شفا بده، نه تنها مشرك نمي شوند، بلكه در شمار متحرّيان حقيقت به حساب مي آيند و در اين كار ستوده خواهند شد. حال اگر پس از درگذشت حضرت مسيح، امت وي از روح پاك او بخواهند كه بيمار ديگر آنان را شفا بخشد، چرا بايد مشرك به حساب آيند در صورتي كه موت و حيات آدمي در شرك و توحيد مؤثّر نيست. [3] .
خلاصه بنا به تصريح قرآن، گروهي از بندگان برگزيده خدا، داراي قدرت بر انجام امور خارق العاده بودند و در مواردي از اين قدرت استفاده مي كردند و افرادي نيز به آنان مراجعه كرده و درخواست مي كردند كه از اين قدرت استفاده كنند. اگر «وهابي» مي گويد: هيچ كس جز خدا بر انجام اين امور قادر نيست، در اين صورت اين آيات بر خلاف آن گواهي مي دهند.
اگر مي گويد: درخواست كاري از اين طريق شرك است، چرا سليمان و ديگران، درخواست كردند. اگر مي گويد درخواست حاجت از اوليا به طور خارق العاده ملازم با اعتقاد به سلطه غيبي آنان است پاسخ آن اين است كه اعتقاد به سلطه غيبي بر دو نوع است؛ يكي عين توحيد و ديگري مايه شرك مي باشد.
اگر مي گويد: درخواست كرامات از اولياي زنده بي اشكال است نه از افراد درگذشته، پاسخ آن اين است كه موت و حيات ملاك شرك و توحيد نيست.
اگر مي گويد: درخواست شفاي بيماري و اداي دَين از طريق غير عادي، درخواست كار خدا از غير خدا است... مي گوييم ملاك شرك اين است كه مسؤول را خدا و يا مبدأ كارهاي خدايي بدانيم و درخواست كار غير طبيعي، درخواست كار خدايي از غير خدا نيست؛ زيرا ميزان كار خدايي اين نيست كه از حدود قوانين عادي برتر باشد، تا چنين درخواست ها، درخواست كار او از بنده او باشد، بلكه ميزان كار خدايي اين است كه فاعل در انجام آن مستقل باشد و اگر فاعلي كاري به اتكاي نيروي الهي انجام دهد، درخواست چنين كاري، درخواست كار خدا، از غير خدا نيست، خواه كار عادي باشد خواه غير عادي.
درباره درخواست خصوص شفا از بندگان خدا، مي گوييم: گاهي تصور مي شود كه درخواست شفا از اوليا و كارهاي مشابه آن، درخواست كار خدايي از غير خدا است و قرآن مي فرمايد:
«وَاِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ» [4] .
«هرگاه بيمار شدم، او مرا شفا مي دهد.»
با اين حال، چگونه مي گوييم اي پيامبر خدا، بيماريم را شفا ده، و همچنين است تمام درخواست هايي كه جنبه خارق العاده دارد.

پاسخ: اين گروه، كارهاي الهي را از كارهاي بشري باز نشناخته اند و تصور كرده اند هر كاري كه از مجراي طبيعي بيرون باشد نام آن را بايد كار الهي گذارد و هر كاري جنبه طبيعي و علت مادي دارد بايد آن را كار بشري دانست.
اين گروه نخواسته اند و يا نتوانسته اند، ميزان كار الهي را از غير الهي، باز شناسند و هرگز ميزان در كارهاي بشري و الهي، عادي و غير عادي بودن نيست و گرنه بايد كارهاي مرتاضان را كار الهي ناميد و همه آنها را «آلِهه» دانست! بلكه ميزان در كارهاي خدايي اين است كه عامل، در كار خود متكي به خويش بوده و از غير خود كمك نگيرد. كار چنين فردي كار الهي است. ولي عاملي كه كار خود را در پرتو قدرت خدايي انجام دهد كار او غير الهي است، خواه آن كا رجنبه عادي و مادي داشته باشد، يا از قلمرو عادت بيرون به حساب آيد.
بشر در انجام هر عملي خواه عادي باشد خواه خارج از قلمرو عادت و قوانين طبيعت، متكي به خدا بوده و از قدرت او استمداد مي جويد و هر كاري را انجام مي دهد، در پرتو نيرويي انجام ميدهد كه از خدا گرفته است، در اين صورت داشتن چنين قدرت و همچنين اعمال آن در انجام مقاصد و يا درخواست اعمال آن، هيچ كدام نمي تواند مايه شرك گردد؛ زيرا در همه مراحل مي گوييم: خداوند اين قدرت را به او بخشيده و به او اذن داده است كه از آن بهره بگيرد.
استاد بزرگوار حضرت امام خميني - قدس سرّه - درباره بازشناسي كار خدايي مي فرمايد:
«كار خدايي عبارت از كاري است كه فاعل بدون دخالت غير خود و بدون استمداد از قوه ديگر، به كار خود صورت دهد؛ و به عبارت ديگر، كار خدايي آن است كه كننده آن، در انجام آن مستقل و تام و بي نياز از ديگري باشد وكارهاي غير خدايي درست نقطه مقابل اين است.
خداوند جهان را خلق مي كند، روزي مي دهد، صحت و شفا مي بخشد. كارهاي او بدون استمداد از قوه ديگر صورت مي پذيرد و هيچ كس در كارهاي او دخالتي - نه كلّي و نه جزئي - ندارد، و قدرت و قوه او مكتسب از ديگري نيست.
ولي غير خدا اگر كاري انجام دهد، چه عادي و آسان و چه غير عادي و مشكل، قوه او از خود او نيست، با قدرت خود آن را انجام نمي دهد. [5] .
به عبارت ديگر؛ هرگاه براي موجودي از نظر وجود يا تأثير، استقلالي قائل شويم، از جاده توحيد منحرف خواهيم شد؛ زيرا اعتقاد به استقلال، در اصل هستي، مساوي با بي نيازي او در هستي از خدا مي باشد. و چنين وجودي، جز خدا - كه در هستي به چيزي نياز ندارد و وجود او مربوط به خود اوست - نيست.
همچنين اگر وجود او را مخلوق خدا بدانيم ولي معتقد شويم كه در انجام كارهاي خود؛ اعم از عادي و آسان و يا مشكل و غير عادي، استقلال دارد، در اين صورت دچار نوعي شرك شده ايم زيرا مستقل در فعل و كار، سرانجام مستقل در اصل وجود و هستي نيز خواهد بود و اگر عرب جاهلي را مشرك مي خوانيم به خاطر اين است كه آنان معتقد بودند كه اداره امور جهان و يا امور بندگان به خدايان آنها تفويض و واگذار شده و آنها در تدبير امور جهان و بندگان از خود استقلال دارند.
در دوران جاهليت و هنگام طلوع اسلام، عقيده بسياري از مشركان همين بود. آنان معتقد بودند كه فرشتگان و يا ستارگان كه مخلوق هستند مدبّر جهان بوده [6] .و يا لااقل قسمتي از كارهاي خدايي مانند شفاعت و مغفرت به آنها واگذار شده است و آنها در اين كارها استقلال كامل دارند.
گروه معتزله كه انسان را از نظر هستي مخلوق خدا مي دانند، ولي در مقابل تأثير و انجام كار، براي او استقلال قائلند، اگر در سخن خود دقت كافي نمايند خواهند ديد كه چنين عقيده اي يك نوع شرك خفي است كه از آن غفلت دارند، هر چند به شدّت و گونه شرك مشركان نمي باشد. تفاوت اين دو نوع شرك، بسيار روشن است؛ يكي مدّعي استقلال در تدبير امور جهان و كارهاي الهي است و ديگري مدعي استقلال انسان در كارهاي خود مي باشد.
* * *
[1] نمل: 488.
[2] اعراف: 106.
[3] براي آگاهي از معجزات حضرت مسيح، به سوره آل عمران، آيه 49 و مائده، آيه هاي 100 و 110 مراجعه فرماييد.
[4] شعراء: 80.
[5] كشف اسرار، ص51.
[6] وقتي عمروبن لُحَيّ از علت پرستش بت پرسيد، مردم شام گفتند: ما از آنان باران مي طلبيم، آنان براي ما باران مي فرستند، كمك مي خواهيم، كمك مي كنند، و او با اين عقيده بت هبل را همراه خود به مكه آورد. (نك: سيره ابن هشام، ج 1، ص 77).