دو آلیسم توحيدي؟!

يكي ديگر از مباني نظري كه حلقه حول آن شکل‌گرفته است مجازي دانستن جهان هستي است. حلقه بر آن است كه آنچه از حركت ممكنات ناشي می‌شود مجازي است. در بخشي از اساسنامه حلقه آمده است:

«جهان هستي از حركت آفریده‌شده است ازاین‌رو جلوه‌هاي گوناگون آن نيز ناشي از حركت بوده و چون هر جلوه‌اي كه ناشي از حركت باشد مجازي است درنتیجه، جهان هستي نيز مجازي مي‌باشد و چون هر حركتي نياز به محرك و عامل جهت دهنده دارد، لذا اين عامل حاكم برجهان هستي آگاهي يا هوشمندي حاكم برجهان هستي مي‌باشد كه آن را شبكه شعور كيهاني مي‌ناميم. بنابراين جهان هستي، وجود خارجي ندارد و تصويري مجازي از حقيقت ديگري بوده و در اصل از آگاهي آفریده‌شده است...[1] .

اولين سؤالی که در مقابل اين سخن به ذهن متبادر مي‌گردد اين است كه بر چه مبنايي آنچه از حركت آفریده‌شده است مجازي است؟ و آيا اصل حركت مجازي است؟ كه اين مسئله خود نهایتاً به انكار جهان خارج مي‌انجامد و البته ازآنجا حركت بر اساس مباني فلسفي، حركتي دروني و به بيان صدرايي حركتي جوهري و انكار اين حركت نهایتاً به انكار جهان باطن نيز منجر خواهد شد. همچنان که در پاورقي اين بند از اساسنامه نيز ذكر نموده‌ايم عرفا محبت را خمیرمایه عالم مي‌دانند و چرخش عالم را برمدار حب تبيين مي‌نمايند و اين حركت حبي كه از مبدأ قوس نزول شروع مي‌شود و بعد همه موجودات عالم را با خودش مي‌برد و در كشتي وحدت سوار مي‌كند. در عرفان اين مسير را ولايت مي‌نامند و دايره ولايت آن‌قدر وسيع است كه مماس بر عالم وحدت است.[2] از سوي ديگر حلقه معتقد است كه «هر حركتي نياز به محرك دارد» و باز معتقد است آنچه ناشي از حركت است (جهان هستي) مجازي است. اين سؤال مطرح مي‌شود ازآنجاکه همواره بايد علت با معلول خود مسانخت داشته باشد و به عبارتي معلول، ظهور و مظهر علت است آيا مي‌توان از علت حقيقي، معلولي مجازي صادر شود؟ و آيا اساساً فعل غير حكيمانه (مجازي) از فاعل حكيم علي‌الاطلاق قابل فرض است؟

اساساً در فرهنگ وحي همه‌چیز به‌عنوان آيه و نشانه حق موردتکریم و احترام و علامتي به‌سوی حق متعال است. عالم در عرف عرفان بيانگر آيات و بينات الهي است؛ «و سنريهم اياتنا في‌الافاق و في انفسهم افلا تبصرون» كه همه اين آيات انسان را به عالم وحدت حق‌تعالي سوق مي‌دهد:

و في كل شي له آیه تدل علي انه واحد

بحث عدم وجود خارجي جهان هستي و غیرواقعی بودن آن نيز در طول همان مبناي تفكيك زیربنا و روبنا قرار دارد. در اينكه در قرآن كريم و كلام معصومين و عرفا و به‌طورکلی در فرهنگ اسلام به فاني بودن عالم ماده و پايداري عالم معنا و روحانيت اشارات فراواني شده است جاي هيچ شكي نيست اما آنچه که غالباً در فلسفه‌هاي هندي با آن مواجهيم و تفسيري كه اين فلسفه‌ها از دنياي ماده ارائه مي‌دهند عبارت است از عالمي كه در مقابل ساحت معنا قرارگرفته و اساساً به همين جهت فيلسوفي كه چنين مي‌انديشد لاجرم يا بايد اصالت را به ماده بدهد يا به عالم معنا و بديهي است كه با اين نگرش عالم ماده و جهان آفرينش حقیقتاً و نه مجازاً در اين نگاه، وجود خارجي ندارد و سرابي بيش نيست. اين نگاه دو آلیستی و ثنويت‌گرايانه به عالم و انسان، اساساً در همه ابعاد فكري حلقه رسوخ نموده و عليرغم ظاهري كه از وحدت دم مي‌زند نوعي دو گرایی افراطي در همه ساحات فكري حلقه به چشم مي‌خورد.

پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1] همان، ص 62.
[2] همان، صص 63-65.