خروج صاحب الزنج
خروج «صاحب الزنج» (255هـ):
در دوران مهتدی و در شوال سال 255هـ كسی كه خود را «علی بن محمد بن احمد بن عيسی بن زيد بن علی بن حسين بن علی بن ابیطالب علیه السلام»([1071]) میخواند در بصره شورش كرد. البته در نسب او ترديد است؛ و بنابر نقل ابن اثير از ابو جعفر طبری، او «علی بن محمد بن عبدالرحيم» و از طايفه ی «عبد القيس» بوده.([1072]) البته طبری، تاريخ او را زير عنوان «خروج أوّل علوي بالبصرهًْ» نقل كرده است.
در ترجمه تاريخ ابن اثير میخوانيم: «... مردی در فرات بصره ظهور و ادعا كرد كه نامش محمد([1073]) بن احمد... است. او زنگيان را (سپاهيانی كه اغلب آنها بنده ی زرخريد بودند)([1074]) كه ساكن (يا كارگر زمينهای شوره زار، چنانكه در تاريخ طبری آمده) شوره زار بودند، گرد خود جمع و به پیروی از خود دعوت نمود. (او مردی علوی، شجاع، اديب و دارای شهامت و عزت نفس بود. از ايران به عراق رفت و بنی العبّاس منكر نسب او بودند؛ زيرا خلافت آنها را متزلزل کرد و نزديك بود منقرض كند. اغلب سرداران و مشاوران او ايرانی بودند و نهضت او ايرانی محسوب میشد ولی اغلب سپاهيانش سياهپوست بودند كه به نام تساوی نژاد و آزادی بندگان آنها را جمع كرده بود)...»([1075])
در هر صورت او به اعتبار اينكه علوی است، داعيه ی امامت داشت. او در جوانی مدتی آموزگار بود؛ و چندی پس از آن به منتصر عباسی پيوست و از نزديكان او گشت. سپس به «احساء» و «بحرين» رفت و مدعی امامت شد و گروهی از فقيران و بينوايان را كه خارجی مشرب بودند، گرد خود جمع كرد و سپس به دعوت زنگيان مرداب های ميان واسط و بصره پرداخت و سوگند خورد تا حقوق آنان را از عباسيان ظالم و ستمگر بازستاند. او با استفاده از اوضاع آشفته دوره ی مهتدی، سپاه خليفه را شكست داد؛ چرا كه مهتدی گرفتار كار تركان بود و نتوانست به او بپردازد. پس از مرگ مهتدی، كار صاحب الزنج بالا گرفت و چون يارانش زياد شدند، در روز عيد فطر با آنان نماز گزارد و از ستم و بدبختیای كه میكشيدند سخن گفت و به آنان نويد پيروزی و آزادی داد. او به ياران خود دستور داد تا بر صاحبان خويش بشورند و اموال ايشان را غارت كرده، زنان و دختران آنها را به اسارت گيرند و در بازارها بفروشند. سپاه زنگ به سرعت در عراق و خوزستان پراكنده شد و قادسيه و آبادان و اهواز را به خطر انداخت. سالار زنگيان شهری به نام «مُختاره» ساخت و آنرا پايتخت حكومت خود خواند و با آنكه خود را از دودمان علی علیه السلام میدانست، با گستاخی، آن امام و نيز معاويه، عثمان و طلحه و زبير و عايشه را بر منبر لعن میكرد([1076]).
سيوطی میگويد:
«... و كان له منبر في مدينة يصعد عليه ويسب عثمان وعليا ومعاوية وطلحة والزبير وعائشة، رضی الله عنهم»([1077])
در هر صورت، كار زنگيان در سال 270 هـ پس از نزديك به پانزده سال([1078])، با كشته شدن رهبرشان به پايان رسيد. گويا او بر اساس شواهد تاريخی، انسانهای زيادی را كشت و شهرها و بناهای زيادی را سوزاند و ويران كرد.
مسعودی میگويد:
«... و تنوزع([1079]) في عدة من قتل من أصحاب السلطان وغيرهم من الرجال والنساء و الصبيان بالسيف و الحرق والغرق والجوع، فمنهم من يقول أن ذلك ألف ألف وأكثرهم يری أن ذلك لايحيط به الإحساء...»([1080])
بايد گفت، هرچند در نسب او اختلاف است؛ ولی در هر صورت كارهای او سبب شد تا علويان و طالبيان در فشار و تنگنايی بيش از پيش قرار بگيرند و دستگاه خلافت، او و كارهايش را بهانه قرار دهد و به سركوبی آل علی علیه السلام بپردازد. از اينرو و بنابر نقل ابوالفرج اصفهانی، بسياری از علويان و طالبيان در زمان معتمد، كشته، آواره و زندانی شدند. كسانی مانند: «احمد بن محمد بن عبدالله» كه از فرزندان امام حسن علیه السلام بود.
ابوالفرج میگويد:
«قتله أحمد بن طولون علی باب أسوان، و حمل رأسه إلی المعتمد»([1081])
يا «محمد بن احمد بن محمد» كه از فرزندان علی علیه السلام بود و درباره وی گفت:
«ضرب عبدالعزيز بن «أبي» دلف عنقه صبرا...»([1082])
نيز «حمزهًْ بن الحسن» كه از فرزندان جعفربن ابیطالب علیه السلام بود و درباره وی میخوانيم:
«قتله صلاب التركی صبرا و مثل به([1083])...»([1084])
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1071]) الكامل في التاريخ؛ ابن الاثير؛ ج6، ص206.
[1072]) همان؛ نيز نك: تاريخ الطبري، ج9، ص410.
[1073]) علی بن محمد بن احمد، درست است.
[1074]) عبارات داخل پرانتر از مترجم است.
[1075]) كامل، تاريخ بزرگ اسلام و ايران؛ عباس خليلی؛ ج4، ص68.
[1076]) تاريخ خلافت عباسی؛ خضری؛ ص106.
[1077]) تاريخ الخلفاء؛ ص364.
[1078]) 14 سال و 4 ماه (التنبيه و الإشراف؛ المسعودي، ص335).
[1079]) يعنی اختلاف شده است فعل مجهول است.
[1080]) همان.
[1081]) مقاتل الطالبيين؛ ص536.
[1082]) همان؛ ص537.
[1083]) يعنی او را مُثله كرد.
[1084]) همان.