ابوجعفر، منصور عباسي و اهل‏بيت (علیهم السلام)

كار دوّمين زمامدار عباسيان يعني منصور دوانيقي([892]) به درازا كشيد. مردم او را به مدت 20 سال (137ـ 158هـ) خليفه مي‏خواندند. او چندي پيش از دعوت عباسي در حُميمه به دنيا آمد و با آنكه از سفاح بزرگتر بود، ابراهيم امام، ابوالعباس را بر او مقدّم كرد؛ چرا كه مادر منصور، «سلاّمه» كنيزي بربري بود.([893]) منصور هنگام مرگ برادرش سفاح در سفر حج بود و در راه مكه خبر مرگش را شنيد. او كه وليعهد سفاح بود بي‏درنگ به عراق بازگشت و بر تخت نشست.([894])
دوران منصور، از تاريك‌ترين دورانهاي حكومت عباسيان است. در مدت حكومت او اهل‏بيت علیهم السلام و نيز شيعيانشان، سخت‏ترين اوضاع را سپري مي‏كردند.
او قيام «نفس زكيّه» يعني محمد بن عبدالله‏ بن حسن بن حسن بن علي علیه السلام، در حجاز را سركوب كرد (14 رمضان 145هـ). همچنين برادر نفس زكيه يعني ابراهيم نماينده ‏ي او در بصره را نيز مانند محمد به قتل رساند (ذيقعده ‏ي 145هـ). قتل ابراهيم در «باخمري» بود؛ و او به قتيل باخمري مشهور شد.([895])
قيام نفس زكيه؛ نخستين قيام علويان برضد عباسيان بود. از اين به بعد قيام‌هاي ديگري نيز صورت گرفت ولي بي‏ فايده بود و عباسيان حساب كار خود را كردند و با شدت هرچه تمام‏تر بر علويان و در رأس آنان اهل بيت علیهم السلام و نيز شيعيان سخت گرفتند. روشن است در چنين محيط و فضاي سياسي نمي‏شد فضائل اهل‏بيت علیهم السلام منتشر شود.
منصور از كشتن اهل‏بيت علیهم السلام و شيعيان ايشان هيچ باكي نداشت. او حجاج را شخصي دلسوز براي مروانيان مي‏دانست كه به كشتار علويان و شيعيان پرداخته بود: «... فالله‏ ما رأيت رجلاً أنصح من الحجاج لبني مروان...». مسيب بن زهير كه يكي از درباريان منصور بود به او گفت:
«... والله‏ ما خلق الله‏ علي جديد الارض خلقا أعز علينا من نبيّنا، وقد أمرتنا بقتل أولاده فأطعناك و فعلنا ذلك، فهل نصحناك أم لا؟»([896])
او عبدالله‏ بن حسن بن حسن بن علي علیه السلام و بسياري ديگر از علويان را در كوفه در سردابي زنداني كرد كه در آن، شب از روز تشخيص داده نمي‏شد. آنها آنقدر در آن زندان ماندند تا همگي مردند و پس از آن زندان را بر اجساد آنان خراب كردند و همگي در همانجا دفن شدند.
بدن‌هاي علويان در زندان‌هاي عراق متعفن مي‏شد. تعفن از پاهاي آنها شروع مي‏شد و آنقدر گسترش مي‏يافت تا به قلب مي‏رسيد و مي‏مردند.([897])
منصور در خطبه ‏اي، امام حسن علیه السلام را خليفه‏ اي بي‏ كفايت خواند و به آن حضرت افترا زد.([898])
ابوالفرج اصفهاني([899]) در كتاب «مقاتل الطالبيّين» به كساني كه از آل‏ علي علیه السلام در زمان عباسيان و از جمله منصور كشته شدند، اشاره كرده است.([900])
منصور، «محمد بن ابراهيم بن حسن» معروف به «ديباج اصغر» را در سال 144 هـ وبه طرز فجيعي كشت. او دستور داد برروي سر محمد استوانه ‏اي بنا كنند تا او بميرد:
«... و أحضر المنصور محمد بن ابراهيم بن الحسن ـ و كان أحسن الناس صورة ـ فقال له: أنت الديباج الاصغر؟ قال: نعم. قال: لأقتلنّك قتلة لم أقتلها أحدا؛ ثم أمر به فبني عليه أسطوانه و هو حي فمات فيها...»([901]).
منصور به‏ گونه‏اي با علويان برخورد كرده بود كه علويان تا «سند» نيز فرار مي‏كردند. از جمله‏ ي آنها فرزند ابراهيم طباطبايي علوي پسر ابراهيم ديباج بود. او به «مولتان» در هند گريخت در حالي‌كه از زيادي راه رفتن پايش خون‏ آلوده شده بود.
«مقريزي»([902]) مي‏گويد:
«... وكان لأبي القاسم الوسي بن إبراهيم طباطبا بن إسماعيل الديباج ضيعة بالمدينة يقال لها «الرس»، فلم يسمح له أبوجعفر بالمقام بها حتّي طلبه، ففرّ إلي السند و قال:
لم يـروه ما أراق البغـی مـن دمنا   في كل أرض ولم يقصر عن الطلب
وليس يشفي غليلا في حشاه سوی    ألاّ يـری فـوقـها ابـن لبنـت نـبي
و كتب صاحب السند إلي أبي جعفر أنه وجود في خان بالمولتان مكتوبا يقول: «أبو» القاسم بن ابراهيم العلوي، إنتهيت إلي هذا الموضع بعد أن انتعلت الدم من المشي...»([903])
«ريطهًْ»، دختر سفاح، كليد خانه‏ اي را به همسر فرزندش داد و او را قسم داد تا زماني كه منصور زنده است در آن خانه را باز نكند. هنگامي كه منصور مرد و پسرش محمد، ملقب به مهدي برتخت نشست، در آن خانه را باز كرده، با اجسادي از آل ابي‏طالب مواجه شدند كه نسب آنها بر روي كاغذ نوشته شده بود و به گوش‏هايشان آويزان بود. در ميان آنها كودكان خردسالي نيز به چشم مي‏خورد. مهدي عباسي دستور داد گودالي كندند و آنان را در آن دفن كردند:
«... فإذا فيه من قتل من الطالبيين و في آذانهم وقاع فيها أنسابهم و فيهم أطفال، فأمر المهدي فحضرت لهم حفيرة و دفنوا فيها»([904])
با اين اوضاع، آيا مي‏توان توقع داشت كه منصور در مدت طولاني بيست و يك ساله‏ ي حكومت خود اجازه ‏ي نشر فضائل اهل‏بيت علیهم السلام را بدهد؟
منصور، در سال 80 يا 83 هـ بزرگترين جنايت خود را انجام داد و امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام را به شهادت رساند.([905])
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[892]) در تاريخ، نام او را نيز چون برادرش سفاح، «عبدالله‏» آورده ‏اند.
[893]) مادر سفاح، زن عبدالملك مروان بود.
[894]) تاريخ خلافت عباسي؛ ص21.
[895]) همان؛ ص31.
[896]) مروج الذهب؛ همان؛ ص298.
[897]) همان؛ ص299.
[898]) همان؛ ص300.
[899]) علي بن الحسين بن محمد مرواني 284 ـ 356 هـ؛ او از دودمان مروان حمار است.
[900]) مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، صص 166ـ 340.
[901]) الكامل في التاريخ؛ ابن الاثير، ج5، ص146.
[902]) تقي الدين أحمد بن علي المقريزي 766ـ 845 هـ.
[903]) كتاب النزاع والتخاصم فيما بين بني ‏أميّة و بني‏ هاشم؛ صص 102 ـ 103.
[904]) همان؛ ص103.
[905]) تاريخ خلافت عباسي؛ ص34.