هژبر يزداني؛ پشتيبان ابتذال و فساد اقتصادي

يكي از چهره هاي جنجالي و مشهور اواخر دوره ي سلطنت محمدرضا پهلوي، هژبر يزداني بود. او به واسطه ي وابستگي به جامعه ي بهائيت و ارتباطي كه با دربار پهلوي داشت و با استفاده از رانت هاي دولتي و خريد سهام شركت هاي مختلف توليدي - صنعتي و كشاورزي، صاحب ثروت و شهرت بادآورده اي گرديد.
هژبر يزداني، زندگي خود را از حرفه ي گله داري و شكار در سنگسر آغاز كرد. [1] وي به واسطه ي وابستگي به جامعه ي بهائيت و حمايت عبدالكريم ايادي و هويدا از او، اقدام به خريد سهام شركت هاي صنعتي و كشاورزي متعددي نمود و صاحب كارخانجات و ثروت بي شماري گرديد.
موقعيت اقتصادي و اجتماعي هژبر يزداني از اوايل دهه ي 1350 چشمگير شد و از اين تاريخ به بعد با استفاده از رانت هاي بانكي و برخورداري از اعتبارات و وام هاي كلان خصوصا از بانك ملي و بانك صادرات [2] ايران و خريد سهام شركت ها و كارخانجات مختلف، صاحب ثروتي بادآورده گرديد.
هژبر يزداني همچون ساير بهائيان، هيچ تعهد و تعصبي به ايران و ايراني نداشت و منافع خود را بر هر چيز ديگري ترجيح مي داد. او با زورگويي و آزار و اذيت بسياري از روستائيان توانست املاك زراعي گسترده اي را در ايران جمع آوري كند، چنان كه فردوست در تأييد اين نكته مي گويد:
«به ياد دارم كه حوالي سال 1354، شكايتي از دفتر مخصوص شاه به دستم رسيد. مبني بر اين كه هژبر يزداني در سنگسر به مراتع چوپان ها تجاوز كرده و براي آنان مزاحمت ايجاد مي كند. محمدرضا شاه دستور داده بود كه تحقيق و گزارش شود. دو افسر دفتر را به همراه عكاس به منطقه اعزام كرد. در مراجعت، گزارش آنان حاكي از اين بود كه اهالي ده مزران آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهائي هستند و رئيس آنها هژبر يزداني است. آنان همه ي مراتع ده مجاور را كه مسلمان نشين است به زور تصرف كرده اند. مدارك مستند جمع آوري شد و آلبومي نيز تهيه و ضميمه ي گزارش شد و مستقيما به اطلاع محمدرضا رسيد. فرداي آن روز سپهبد ايادي تلفن كرد و گفت كه شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است. به شاه هم گفتم و ايشان دستور داد مجددا هيئت بي غرضي را اعزام داريد! پاسخ دادم كه گزارش هيئت مستند است و اعزام مجدد مفهومي ندارد و افزودم وقتي پادشاه مي خواهد يزداني به مناطق چراي ديگران تجاور كند من كه مدعي نيستم. به هر حال يزداني به كار خود ادامه داد». [3] .
همچنين فردوست در مورد نحوه ي معاملات يزداني و قدرت فراواني كه با حمايت جامعه ي بهائيت و دربار پهلوي پيدا كرد، مي نويسد:
«... چند مورد از معاملات يزداني را شخصا شنيدم. يك روز ابتهاج مدير عامل بانك ايرانيان به من تلفن كرد كه از اين پس در بانك ايرانيان سمتي ندارد و تمام سهام بانك و ساختمان و اثاثيه و وسايل آن به هژبر يزداني فروخته شده است. يك روز هم سميعي، رئيس بانك توسعه ي كشاورزي به من شكايت كرد كه فرد بي تربيتي با دو گارد مسلسل بدون اجازه وارد دفتر كارم شده و گفته نامش يزداني است و مي خواهد سهام بانك، ساختمان و وسايل به او واگذار شود. سميعي پاسخ داده كه اين امر منوط به اجازه ي وزارت كشاورزي و تصويب دولت است. يزداني با خشونت جواب داده كه ترتيب آن را مي دهم...». [4] .
«هژبر يزداني با حمايت هاي جامعه ي بهائيت به ويژه عبدالكريم ايادي، حبيب الله ثابت پاسال و منصور روحاني توانست به ملاك بزرگي تبديل شود و اراضي وسيعي را در باختران، مازندران، اصفهان، يزد و ديگر مناطق تصاحب كند. وي تنها در يزد چهارصد هكتار از اراضي دولتي را غصب كرده و به نام خود به ثبت رسانده بود». [5] .
مؤيد نظر فردوست، روابط نزديك و صميمانه اي است كه هژبر يزداني با خاندان محمدرضا پهلوي داشته است. يزداني براي جلب توجه و رضايت خاندان پهلوي از هيچ كوششي فروگذار نمي كرد و به مناسبت هاي مختلف ارادت خود را با ارسال هدايا و اقداماتي نظير آن اعلام مي داشت. براي نمونه در نامه اي كه از دفتر مخصوص فرح براي هژبر يزداني ارسال گرديده و در آن به خاطر ارسال و تقديم هدايا به علياحضرت شهبانوي ايران، تقدير و تشكر شده، [6] چنين آمده است: «جعبه ي سيگار طلا با تاج برليان زمرد تقديمي جنابعالي از لحاظ پيشگاه مبارك علياحضرت شهبانوي ايران گذشت. حسب الامر، مراتب خوشوقتي خاطر معظم له (لها) ابلاغ مي گردد. ضمنا در اجراي اوامر صادره، چون قوطي سيگار قديمي مربوط به دوره پهلوي است، عينا به وزارت فرهنگ و هنر فرستاده شد كه با ذكر نام اهداكننده در موزه ي پهلوي واقع در كاخ مرمر حفظ و نگهداري كنند». [7] .
و يا در نامه ي ديگري كه از جانب ارتشبد غلامرضا ازهاري، رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران به هژبر يزداني نوشته شده، آمده است: «آقاي يزداني، مجلس ضيافت مجلل و باشكوهي كه به مناسبت زادروز خجسته ي والاحضرت همايون و وليعهد ايران در هتل «ميلتون» ترتيب داده بوديد و در آن چند صد نفر مورد پذيرايي گرم و شايان توجهي قرار گرفتند، عشق شديد جنابعالي را به سلسله ي جليله ي پهلوي كه همگي هر چه داريم از آنهاست، مي رساند و اين احساسات درخور هر گونه تقدير و تقديس مي باشد. لذا وظيفه ي نظامي خود دانستم كه مراتب را به شرف عرض مبارك شاهانه برسانم و اجازه بگيرم از اين احساسات بي شائبه ي جنابعالي كتبا قدرداني نمايم...» [8] .
به خاطر اين رابطه ي نزديك و علاقه ي شديد هژبر به خاندان سلطنتي، در اواخر رژيم پهلوي در روزنامه نوشته شد: «هژبر يزداني براي اين كه سخاوتش را نسبت به خاندان پهلوي نشان دهد، ثروتش را تقديم والاحضرت وليعهد نمود، تا از آن استفاده كند». [9] .
اين گونه بود كه بهائيت در دوران محمدرضا پهلوي جهش اقتصادي عجيبي يافت. به طوري كه صراحتا گفته شده بود: «افراد بهائي در مشاغل مهم و حساس مفيدند، چون عليه او توطئه نمي كنند». [10] .
هژبر يزداني تنها به تصاحب زمين هاي زراعي و غير زراعي اكتفا نكرد، بلكه وارد عرصه ي ديگري از اقتصاد نيز شد و آن تأسيس بانك و شركت هاي خصوصي بود. بانك هاي ترانه و نونهالان از ابداعات هژبر يزداني در اين دوره بود. بانك بهائيت نونهالان، مأموريت پرداخت وام به بهائيان و انجام معاملات غير قانوني بود. [11] سهام كليه ي اين شركت ها و بانك ها متعلق به جامعه ي بهائيت بود. [12] .
يزداني از سال 1350 به بعد به خريد سهام شركت هاي مختلف پرداخت و از قبل آن اعتبارات كلاني از شعب مختلف بانك ملي ايران و بانك صادرات دريافت نمود و با همكاري غيرقانوني بانك ملي ايران و برخي بانك هاي ديگر، وام هاي هنگفتي دريافت نمود و از اين طريق شركت هايي به نام خود و خانواده اش تأسيس كرد، از جمله شركت كفش اطمينان، شركت كشاورزي مكانيزه و دامداري كيخسرو، شركت سهامي قند قزوين، شركت پوست آريازمين، شركت سهامي قند شاه زند و شركت سهامي قند شيروان [13] نمونه هاي بارز شگردهاي هژبر يزداني بود.
هژبر يزداني بابت معاملات مختلف، وام هايي با بهره هاي متفاوت از 5 درصد وام توليدي تا 12 درصد اعتبار در حساب جاري دريافت مي كرد كه هيچ گاه بانك ملي و ادارات امور اقتصادي و دارائي بر آن كنترلي نداشتند تا مصرف واقعي اين اعتبارات و وام ها را مورد رسيدگي و بررسي قرار دهند؛ زيرا در همه جا هژبر يزداني از ارائه ي دفترها و اسناد خود، خودداري مي كرد و ترازنامه هايي هم كه در مورد پرداخت ماليات مي فرستاد، بيشترشان با واقعيت منطبق نبود، به طوري كه وزارت اقتصاد و دارايي در مورد مشاركت هاي وي ناچار شد اساسا به تشخيص ماليات اقدام كند. با اين حال هژبر از پرداخت ميليون ها ريال بابت ماليات به دولت استنكاف مي ورزيد و مطالبات دولت را پرداخت نمي كرد. [14] .
يزداني در سال هاي آخر رژيم پهلوي در فكر آن بود كه به تقويت پايه هاي اقتصادي شبكه ي بهائيت در مناطق مطمئن تر جهان بپردازد و سرمايه هايي را كه در ايران به دست آورده در اين راه به مصرف برساند. او ميزان وسيعي از سرمايه هاي خود را در استراليا براي توليد گوسفند به كار انداخت، اما متعاقب اين سرمايه گذاري مرتكب قتل جهانبخش كنارسري انهاري شد. علت قتل هم اين بود كه هژبر مي خواست جهانبخش انهاري با پنجاه ميليون تومان به آمريكاي جنوبي برود و مقدمات سرمايه گذاري او را با دويست ميليون تومان فراهم كند. مخالفت جهانبخش كنارسري با اين كار و شهادت وي عليه هژبر، موجب قتل كنارسري توسط چماقداران يزداني شد. [15] .
در بررسي كارنامه ي ننگين هژبر يزداني آنچه جالب توجه است، همكاري ساواك به ويژه ارتشبد نعمت الله نصيري با وي است. گزارش ساواك مورخ 2 / 6 / 1357 در خصوص ملاقات و گفتگوي دكتر مهدويان با دكتر محمود عنايت و احسان نراقي پيرامون مصاحبه ي عنايت با شاه مطالبي آورده است. در اين گزارش ارتباط يزداني با نعمت الله نصيري رئيس ساواك و عبدالكريم ايادي و ماجراي پيشنهاد رشوه از جانب هژبر يزداني به يوسف خوش كيش [16] به طور آشكار تأييد شده است. در پايان اين گفتگو، احسان نراقي خطاب به مهدويان مي گويد: «... براي اطلاع بگويم در چند شركت عمده ي يزداني، يكي از صاحبان عمده، پسر نصيري است كه شش سال بيشتر ندارد...». [17] .
دكتر شيخ الاسلام زاده در دادگاه انقلاب اسلامي راجع به همكاري ارتشبد نصيري با هژبر يزداني چنين نقل كرد: «هژبر يزداني سيصد ميليون تومان وام خواست، زير بار نرفتم. فرداي آن روز هرمز قريب و ارتشبد نصيري تأكيد در دادن وام به او كردند، من ندادم. فرداي آن روز آزمون در مصاحبه اي اعلام كرد، بانك رفاه كارگران به وزارت كار منتقل مي شود... البته يزداني 25 ميليون تومان وام گرفت...». [18] هژبر يزداني در 24 مرداد 1357 در پي شكايت اداره ي سرجنگلداري اردستان از وي، به اتهام ضبط غير قانوني اراضي ملي بازداشت شد [19] و تا 22 بهمن 1357 در زندان به سر مي برد، ليكن در پي پيروزي انقلاب اسلامي و گشوده شدن در زندان هاي كشور، نامبرده نيز از فرصت به دست آمده استفاده كرد، از زندان متواري شد و سپس به كمك ايادي خود به خارج از كشور گريخت. [20] .
پاورقی ها: -------------------------------------------------------------------------------------------
[1] اهالي سنگسر اكثرا بهائي بودند، بهائيان اين منطقه غالبا مقتدر و متنفذ مي شدند. علاوه بر هژبر يزداني، پرويز ثابتي نيز از بهائيان سنگسر بود. پس از فوت شوقي افندي، اختلافات شديدي ميان بهائيان، بر سر جانشيني پديد آمد كه باعث شد انشعابات جديدي در فرقه ي بهائيت پديد آيد، يكي از اين انشعابات دين جديد «سمائي» بود كه توسط يكي از بهائيان خراسان به نام جمشيد معاني ابداع شد، وي از خراسان به اندونزي رفت و خود را «بهاءالله» رهبر بهائيان خواند و جملات عربي نازل كرد تا مصداق: هر دم از اين باغ بري مي رسد، در مورد بهائيت عينيت يابد. متعاقب اين جريان تعدادي از بهائيان سنگسر همراه بهائيان گنبدكاوس از مذهب بهائي به دين جديد سمائي گرويدند. (ر. ك: اسناد شماره هاي 68، 56 و 71 از مجموعه حاضر).
[2] سند شماره ي 145 از مجموعه ي حاضر.
[3] حسين فردوست، پيشين، ج 2، ص 375.
[4] همان، ص 376.
[5] همان.
[6] سند شماره ي 157 از مجموعه ي حاضر.
[7] فرازهايي از تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواك و آمريكا، تهران، وزارت اطلاعات، 1368، ص 16.
[8] همان.
[9] سند شماره ي 148 از مجموعه حاضر.
[10] فرازهايي از تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواك و آمريكا، ص 15.
[11] اسماعيل رائين، ص 361.
[12] سند شماره ي 117 از مجموعه ي حاضر.
[13] علي اكبر خدري زاده، «گوشه هايي از زندگي هژبر يزداني، فصلنامه ي مطالعات تاريخ معاصر ايران، سال پنجم، شماره ي 17، بهار 1380 ص 94.
[14] همان.
[15] جهانبخش كنارسري انهاري از كاركنان بانك اصناف بود كه از حدود سال 1340 به علت نوع كار با هژبر يزداني آشنايي پيدا كرد و از سال 1353 همكاري خود را با هژبر آغاز نمود و عهده دار سمت هايي نظير مديريت كفش اطمينان، عضويت هيئت مديره ي كارخانجات قند اصفهان و قزوين و مديريت عامل شركت كشت و صنعت شاهين كي بود. در 19 بهمن 1354 در نتيجه ي اختلافي كه از قبل با يزداني پيدا كرده بود، از همكاري با وي خودداري ورزيد. سپس در 21 اسفند ماه 1354 به علت امتناع از دادن شهادت عليه يوسف خوش كيش، مدير عامل بانك ملي ايران كه متهم به درخواست رشوه از هژبر يزداني شده بود، مورد ضرب و شتم ايادي يزداني قرار گرفت. سرانجام در دوم آذر ماه 1357 پس از تحمل سه سال زندگي در حالت بيهوشي جهان را بدرود گفت. (ر. ك: علي اكبر خدري زاده، پيشين، ص 98).
[16] يوسف خوش كيش مديرعامل بانك ملي ايران بود و اختلاف او با هژبر يزداني به دليل اعتبارات غير قانوني هژبر از بانك مذكور بود. اين اختلاف به قتل جهانبخش كنارسري منجر شد. هژبر براي پايان دادن به اختلاف خود با خوش كيش پيشنهاد رشوه اي به مبلغ ده ميليون تومان به وي داد. اما حمايت عبدالكريم ايادي و هويدا و ساير عناصر دولتي بهائي سبب شد كه رأي دادگاه به نفع هژبر يزداني خاتمه پذيرد. (ر. ك. به: همان، صص 96 - 115.)
[17] داريوش همايون به روايت اسناد ساواك، تهران، وزارت اطلاعات، 1378، صص 259 - 258.
[18] جلال الدين مدني، پيشين، ج 2، ص 141.
[19] سند شماره ي 166 از مجموعه ي حاضر.
[20] علي اكبر خدري زاده، پيشين، ص 98.