ابن تيميّه پاي ميز محاكمه

۳. ابن تيميّه پاي ميز محاكمه:
ابن كثير مي نويسد:
در شوّال ۷۰۷ هجري، صوفيّه به سبب جسارت هايي كه ابن تيميّه به ابن عربي كرده بود به دولت مصر شكايت كردند و داوري بر عهده قاضي شافعي واگذار گرديد و مجلس محاكمه اي تشكيل شد، ولي مطلب خاصّي عليه ابن تيميّه ثابت نشد و در همان مجلس گفت: «لايستغاث إلاّ باللّه، لايستغاث بالنبي استغاثة بمعني العبارة، ولكن يتوسل به ويتشفع به»؛ استغاثه منحصر به خداوند است و از پيامبر نمي شود طلب ياري كرد، ولي مي شود به او توسل جست و طلب شفاعت كرد.
ولي قاضي بدر الدين احساس كرد كه وي در قضيّه توسّل، ادب را نسبت به پيامبر گرامي [ صلي الله عليه و آله ] رعايت نمي كند، نامه اي به قاضي شافعي نوشت تا او را به مقتضاي شريعت مجازات نمايد.
قاضي شافعي نيز گفت: من نسبت به ابن تيميّه همان سخني را گفتم كه به ديگر منحرفان مي گويم. آن گاه دولت مصر ابن تيميّه را بين رفتن به دمشق، اسكندريه و يا زندان، مخيّر ساخت، ابن تيميّه زندان را برگزيد و روانه زندان شد(1).
عاقبت در سال ۷۰۸ ه . ق. از زندان آزاد شد، ولي فعّاليّت مجدّد وي باعث شد كه آخر ماه صفر ۷۰۹ ه . ق. به اسكندريّه مصر تبعيد شود و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.
ابن كثير مي نويسد:
۲۲ رجب سال ۷۲۰ ه . ق. ابن تيميّه به دار السعاده احضار شد و قضات و مفتيان مذاهب اسلامي (حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي) او را به سبب فتاواي خلاف مذاهب اسلامي مذمّت و به زندان محكوم كردند، تا اين كه در دوم محرّم سال ۷۲۱ ه .ق. از زندان آزاد گرديد(2). ابن حجر عسقلاني آورده است:
ابن تيميّه را جهت محاكمه نزد قاضي مالكي بردند، ولي در برابر پرسش هاي قاضي، پاسخ نداد و گفت: اين قاضي با من عداوت دارد و هرچه قاضي اصرار ورزيد وي از پاسخ استنكاف كرد. آن گاه قاضي دستور داد وي را در قلعه اي حبس كردند.
وقتي به قاضي خبر رسيد كه برخي از افراد نزد ابن تيميّه، رفت و آمد مي كنند، گفت: «اگر به خاطر كفري كه از وي ثابت شده، كشته نشود، بايد نسبت به وي سخت گيري شود.» آن گاه دستور داد وي را به زندان انفرادي انتقال بدهند.
پس از آن كه قاضي به شهر خويش برگشت در دمشق اعلام عمومي كردند: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة؛ هركس عقايد ابن تيميّه را داشته باشد به ويژه حنبلي ها، خون و مالش حلال است».
و اين اعلاميه را توسّط يكي از علماي بزرگ اهل سنّت، به نام شهاب محمود در مسجد جامع دمشق قرائت كرد كه به دنبال آن حنبلي ها و افراد ديگري كه در معرض اتّهام بودند، جمع شدند و اعلام كردند كه ما بر مذهب و عقيده امام شافعي هستيم(3).
پاورقي ها: --------------------------------------------------------------------------
(1) ابن كثير به نقل از البرزالي مي گويد: «وفي شوّال منها شكي الصوفية بالقاهرة علي الشيخ تقي الدين وكلّموه في ابن عربي وغيره إلي الدولة، فردّوا الأمر في ذلك إلي القاضي الشافعي، فعقد له مجلس وادّعي عليه ابن عطاء بأشياء فلم يثبت عليه منها شيء، لكنّه قال: «لايستغاث إلاّ باللّه، لا يستغاث بالنبي استغاثة بمعني العبارة، ولكن يتوسّل به ويتشفع به إلي اللّه» فبعض الحاضرين قال ليس عليه في هذا شئ.
ورأي القاضي بدر الدين بن جماعة أنّ هذا فيه قلّة أدب، فحضرت رسالة إلي القاضي أن يعمل معه ما تقتضيه الشريعة، فقال القاضي قد قلت له ما يقال لمثله، ثم إن الدولة خيروه بين أشياء إما أن يسير إلي دمشق أو الإسكندرية بشروط أو الحبس، فاختار الحبس». بدايه ونهايه، ج ۱۴، ص ۵۱.
(2) «وفي يوم الخميس ثاني عشرين رجب عقد مجلس بدار السعادة للشيخ تقي الدين بن تيميّة بحضرة نائب السلطنة وحضر فيه القضاة والمفتيون من المذاهب وحضر الشيخ وعاتبوه علي العود إلي الإفتاء بمسألة الطلاق ثمّ حبس في القلعة فبقي فيها خمسة أشهر وثمانية يوما، ثمّ ورد مرسوم من السلطان بإخراجه يوم الإثنين يوم عاشوراء من سنة إحدي وعشرين». البدايه و النهايه، ج ۱۴، ص ۱۱۱، حوادث سال ۷۲۶.
(3) «فادّعي علي ابن تيميّة عند المالكي فقال: هذا عدوّي ولم يجب عن الدعوي، فكرّر عليه فأصرّ، فحكم المالكي بحبسه فأقيم من المجلس وحبس في برج.
ثمّ بلغ المالكي أنّ الناس يتردّدون إليه، فقال: يجب التضييق عليه إن لم يقتل وإلاّ فقد ثبت كفره فنقلوه ليلة عيد الفطر إلي الجبّ وعاد القاضي الشافعي إلي ولايته ونودي بدمشق من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة، فنودي بذلك وقري ء المرسوم وقرأها ابن الشهاب محمود في الجامع ثمّ جمعوا الحنابلة من الصالحيّة وغيرها وأشهدوا علي أنّهم علي معتقد الإمام الشافعي». الدرر الكامنه، ج ۱، ص ۱۴۷.