جواب استدلال گلپايگاني به امر جديد و سنت جديده و دعاء جديد و قضاء جديد

براي جواب گلپايگاني به ذكر بعض احاديث نيازمنديم. ترجمه احاديث مزبور به اختصار در متن و عبارات با ذكر مدارك و نشاني در ذيل صفحه نگاشته مي شود.
[1] در حديث است (اين حديث را از علما خاصه مانند شيخ صدوق قدس الله سره مسندا ضبط و نقل نموده اند و از اعاظم علماء عامه من جمله از ابراهيم بن محمد الحمويني از كتاب فرائدالسمطين نقل شده است.) كه نعثل يهودي بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد و عرض كرد اي محمد از چيزهائي كه مدتي است در سينه ام خلجان و تردد مي كند از تو پرسش مي كنم اگر جواب آنها را دادي به دست تو اسلام مي آورم رسول خدا فرمود بپرس (تا اينكه مي گويد) از وصي خود به من خبر بده كه او كيست هيچ نبيي نبوده مگر براي او وصيي بوده است و همانا نبي ما موسي بن عمران به يوشع بن نون وصيت نمود رسول خدا فرمود بلي همانا وصي و خليفه بعد از من علي بن ابيطالب است و بعد از او دو فرزندم حسن و سپس حسين و از پي حسين نه نفر از صلب او امامان ابرار خواهند آمد نعثل گفت اي محمد نام آنها را براي من بگو فرمود بلي چون حسين درگذرد پسر او علي خواهد بود و چون علي درگذرد پسر او محمد و چون محمد درگذرد پسر او جعفر و چون جعفر درگذرد پسر او موسي و چون موسي درگذرد پسر او علي و چون علي درگذرد فرزند او محمد سپس فرزند او علي و سپس فرزند او حسن و سپس حجة بن الحسن خواهد بود پس اينان دوازده
امام به عدد نقباء بني اسرائيل هستند نعثل گفت مكان اينان در بهشت كجاست؟ فرمود با من هم درجه هستند تا اينكه نعثل گفت شهادت مي دهم بر اينكه الهي جز خداوند نيست و اينكه تو رسول خدا هستي و شهادت مي دهم بر اينكه اينان اوصياي بعد تو هستند و هر آينه در كتب پيشين و در آنچه كه موسي بن عمران با ما عهد نموده يافته بودم اينكه در آخر الزمان نبيي خارج مي شود كه به او احمد خاتم انبياء گفته مي شود و نبيي بعد از او نيست پس از صلب او امامان ابراري خارج مي شوند و عدد امامان عدد اسباط خواهد بود. رسول خدا فرمود اي اباعماره (كنيه ي نعثل بوده) اسباط را مي شناسي گفت بلي اي رسول خدا آنان دوازده نفر بوده اند اولين ايشان لاوي بن برخيا، كه از بني اسرائيل غيبتي نمود و سپس برگشت و خداوند شريعتش را بعد از اندراس و كهنگي به او ظاهر ساخت و با، قربطياي ملك، مقاتله كرده تا او را كشت رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود آنچه در بني اسرائيل واقع شد در امت من طابق النعل بالنعل واقع خواهد شد و همانا دوازدهمين از اولاد من غائب مي شود تا آنكه ديده نشود و زماني بر امت من خواهد آمد كه از اسلام جز اسمي و از قرآن جز رسمي باقي نماند پس در آن موقع خداوند متعال به خروج او اذن دهد پس اسلام را ظاهر سازد و دين را تجديد نمايد (يعني اسلام را پس از اندراس و كهنگيش كه جز اسمي از او باقي نمانده مجددا برپا و تازه نمايد) تا اينكه در همانجا نعثل اشعاري مي سرايد كه از جمله ي آنها اين است انت النبي المصطفي و الهاشمي المفتخر (تا اينكه مي گويد) و معشر سميتهم ائمة اثني عشر يعني گروه و جمعي كه ناميدي آنها را امامان دوازده گانه (و تا اينكه مي گويد) آخرهم يشفي الظماء و هو الامام المنتظر يعني آخرين ايشان تشنگي را شفا بخشد و اوست امام منتظر.
در اين حديث با اينكه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده دوازدهمين اولاد من يعني قائم موعود عليه السلام دين را تجديد مي كند ولي چون از طرف ديگر از صراحت فرمايشات رسول خدا در همين حديث و ساير قرائن حديث (گذشته از احاديث بي شمار در اين خصوص)
استفاده مي شود كه مقام و منصب حجة بن الحسن قائم موعود عليه السلام مانند ساير ائمه جز منصب امامت و وصايت و خلافت نباشد و نيز استفاده مي شود كه آن حضرت پس از خروج اسلام را بعد از اندراس و از بين رفتنش ظاهر مي سازد.
پس معلوم است كه مراد از تجديد دين، تازه و نو ساختن همان دين اسلام است پس از اندراس و كهنگيش نه آوردن آئين و تشريع دين ديگر غير از دين اسلام.
و همچنين به خوبي معلوم مي شود كه در آخرين حديث مورد تمسك گلپايگاني از كلام اذا قام القائم عليه السلام استأنف دعاء جديدا (يعني چون قائم عليه السلام قيام كند دعوتي تازه از سر گيرد) اين معنا اراده شده است كه پس از غربت و اندراس اسلام چون قائم عليه السلام قيام فرمايد مردم را از سر نو به همان اسلام دعوت كند.
و نيز واضح مي شود كه منصب امامت و وصايت و خلافت را براي آن حضرت خاتم انبياء صلي الله عليه و آله (از جانب خداوند تعالي) تعيين فرموده اند نه علماي امت.
و اين مطلب را نعثل يعودي به خوبي فهميد و لذا در نثر و نظمش شهادت به وصايت و امامت آن حضرت داد ولي گلپايگاني درواقع به نافهمي خود اعتراف كرده است.
[2] رفيد مولي ابي هبيره از امام صادق عليه السلام حديث كند كه فرمود اي رفيد چگونه خواهي بود چون اصحاب قائم را ببيني كه در مسجد كوفه خيمه هاي خود را زده اند پس آن حضرت فرمان جديد و تازه بيرون آورد كه بر عرب دشوار و شديد است. رفيد گويد عرض كردم فدايت شوم آن فرمان جديد چيست؟ فرمود كشتن.
از اين حديث به خوبي روشن مي شود كه مراد قول امام صادق عليه السلام (ثم يخرج اليهم المثال المستأنف امر جديد علي العرب شديد - در حديثي كه از صفحه ي 295 فرائد گلپايگاني نقل نموديم) فرمان و امر جديد كشتار است كه بر عرب شديد و دشوار آيد.
آري از امور جديد آن حضرت نحوه ي كشتار اوست، به حسب احاديث از بين آل محمد عليه السلام آن حضرت قتال بي سابقه و جديدي كند و به حدي مردم (اعداء خدا) را مي كشد كه بسياري خواهند گفت وي از آل محمد نيست اگر از آل محمد مي بود هر آينه رحم مي نمود [3] .
و از قيام حضرت قائم به امر جديد كه در بعض مدارك ديگر گلپايگاني اجمالا ذكر شده بود به احتمال قوي همين معنا اراده شده است.
و به احتمال ديگر مقصود از امر جديد همان تجديد دين اسلام است كه در حديث نعثل ذكر شده است و به هرحال تشريع دين جديد غير اسلام كه مدعاي گلپايگاني است به آن ثابت نمي گردد.
[4] حديث از امام صادق عليه السلام است كه فرمود چون قائم عليه السلام قيام كند (دعا الناس الي الاسلام جديدا) از سر نو مردم را به اسلام دعوت كند و به امري
كه كهنه و محو شده (يعني دين اسلام) پس جمهور مردم از آن گمراه شده اند آنان راهدايت كند.
[5] حديث ديگري است كه راوي مي گويد از امام صادق عليه السلام سئوال نمودم كه سيره و طريقه ي مهدي عليه السلام چگونه خواهد بود؟ فرمود: آن قسمي كه رسول خدا عمل نمود عمل مي كند، آنچه را كه قبل از او باشد خراب و منهدم مي سازد همچنانكه رسول خدا امر جاهليت را منهدم نمود (و يستأنف الاسلام جديدا) و اسلام را تازه از سر گيرد.
يعني كفر و شرك و نفاق و بدعتها و منكرات و ظلم و تعديها كه در بين مردم قبل از قيام مهدي عليه السلام شايع و رايج شده است(مانند زمان جاهليت قبل از طلوع اسلام) همه ي آنها را آن حضرت منهدم خواهد نمود و اسلام از بين رفته را مجددا عودت دهد و از نو مردم را به آن دعوت كند و احكام آن را اجرا نمايد.
از اين دو حديث محكم و مبين مانند حديث نعثل نيز معلوم مي شود كه از قيام قائم عليه السلام به امر جديد و سنت جديده كه در بعض احاديث مورد تمسك گلپايگاني مجملا ذكر شده است قطعا قيام قائم عليه السلام به دين تازه اي مراد نمي باشد چون برحسب اينگونه احاديث محكم و مبين آن حضرت بعد از كهنگي اسلام به اقامه همين دين اسلام مجددا قيام مي فرمايد.
و همچنين از دو حديث مزبور مانند حديث نعثل به خوبي واضح مي شود كه مراد امام صادق عليه السلام در آخرين حديث مورد تمسك گلپايگاني (كه فرمود: يا ابامحمد اذا قام القائم عليه السلام استأنف دعاء جديدا كما دعا رسول الله) دعوت به اسلام است مجددا نه دعوت اصالتي به دين تازه اي كه مراد گلپايگاني است و مقصود امام صادق عليه السلام در جواب ابي بصير از ذكر كلام فوق در مقام تصديق و توضيح قول اميرالمؤمنين عليه السلام (ان الاسلام
بدا غريبا و سيعود غريبا الخ) اين است كه آري اسلام روزي مانند اول طلوعش به چنان غربت خواهد افتاد كه قائم موعود عليه السلام چون قيام كند از نو مردم را به اسلام دعوت كند. پس مراد غربت قبل از قيام قائم است نه بعد آن كه گلپايگاني معنا نموده و تفسير به غربت بابيها كرده است كه از جهت دين تازه اي كه به ميان آورده اند مطرود و مردود خلق گشته اند.
[6] حديث از محمد بن مسلم است كه مي گويد سؤال نمودم از ابي جعفر عليه السلام كه قائم عليه السلام چون قيام كند به چه سيره در ميان مردم سير و رفتار كند؟ فرمود: به سيره اي كه رسول خدا سير و رفتار نمود تا اينكه ظاهر و غالب سازد اسلام را. گفتم سيره رسول خدا چه بود؟ فرمود: آنچه را در جاهليت بود باطل و منهدم نمود و به عدالت با مردم مواجه شد و هم چنين است قائم عليه السلام چون قيام كند آنچه را كه در دست مردم در حال واگذاري آنان است (يعني نبودن حكومت الهي در ميان مردم) باطل و منهدم سازد و به عدالت با مردم مواجه شود.
و از اين حديث و دو حديث آتيه نيز معلوم مي شود كه حضرت قائم عليه السلام چون قيام كند آنچه را كه در حال بي سرپرستي مردم و نبودن قوه ي قهريه و شمشير الهي از كفر و شرك و فسق و جور و ظلم و بدعت دائر و رائج شده باطل و منهدم سازد و همان اسلام و سنن و شريعت خاتم انبياء صلي الله عليه و آله را مجددا ظاهر و برپا نمايد نه اينكه دين حديدي ناسخ شريعت اسلام تشريع كند.
[7] حديث از ابي جعفر عليه السلام است كه فرمود چون قائم قيام كند به كوفه رود و
چهار مسجد از آنجا خراب كند (ظاهرا طرز بناي آن مسجدها بدعت و برخلاف سنت باشد) و نماند مسجدي بر روي زمين كه براي او شرف و كنگره ها باشد جز اينكه آنها را خراب نموده و (بالاي ديوار آنها را از پيش آمدگي و برآمدگي) برابر و يكسان نمايد و طريق اعظم را وسعت دهد و هر جناح خارج از طريق را بشكند و كنيفها و ناودانهاي بسوي طرق را باطل سازد و بدعتي نماند جز اينكه آن را زائل كند و نه سنتي جز اينكه آن را اقامه نمايد.
[8] حديث از امام صادق عليه السلام است كه از پدر بزرگوارش از جدش از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت نمايد كه فرمود: قائم از اولاد من نام و كنيه و شمائل او نام و كنيه و شمائل من است و سنت او سنت من، مردم را بر ملت و شريعت من بر پا مي دارد.
و از احاديث آتيه كيفيت قضا و حكم آن حضرت در قضايا استفاده مي شود.
[9] حديث ابن تغلب از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: در اسلام ريختن دو خون از جانب خداوند عزوجل حلال مي باشد و احدي (در آتيه) به حكم خداوند عزوجل در آنها قضاوت نخواهد نمود تا اينكه خداوند قائم اهل بيت را برانگيزد پس به حكم خداي عزوجل آن حضرت در آن دو مورد قضاوت خواهد فرمود و مطالبه ي بينه نيز نكند، يكي آنكه زاني محصن را رجم كند ديگر آنكه مانع الزكوة را
گردن زند.
[10] حديث عبدالله بن عجلان از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: چون قائم آل محمد قيام كند بين مردم به قضاوت داودي قضاوت كند به بينه محتاج نشود، او را خداي متعال ملهم مي سازد پس به علم خود حكم نمايد.
[11] حديث ديگر از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: چون قائم عليه السلام قيام كن به عدل حكم كند و در ايام او جور مرتفع شود و راهها ايمن گردد و زمين بركات خود را خارج كند و هر حقي را به صاحبش رد نمايد و اهل ديني باقي نمانند مگر اينكه اظهار اسلام كنند و به ايمان شناخته شوند آيا قول خداي سبحان را نشنيدي كه مي فرمايد و له اسلم من في السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون و بين مردم به حكم داودي و حكم محمد صلي الله عليه و آله حكم و قضاوت كند پس در آن هنگام زمين كنوز و بركات خود را ظاهر سازد و به جهت غناي جميع مؤمنين شخص براي صدقه و احسان موضعي پيدا نكند و سپس فرمود دولت ما آخرين دول است و باقي نماند اهل بيتي كه براي ايشان دولتي باشد جز اينكه قبل از ما سلطنت كنند تا اينكه
چون سيره و روش ما را در ملك و سلطنت ببينند نگويند كه اگر ما هم مالك و سلطان مي شديم به سيره ي آنان رفتار مي نموديم و اين است قول خداوند متعال كه مي فرمايد و العاقبة للمتقين.
[12] در حديث ابن بكير از ابي الحسن عليه السلام است كه فرمود: چون قائم عليه السلام بر يهود و نصاري و صابئين و زنادقه و اهل رده و كفار شرق و غرب زمين خروج كند و اسلام را بر ايشان عرضه درد پس كسي كه از روي طوع و رغبت اسلام آورد او را به نماز و زكوة و آنچه را كه مسلمان بدان مأمور است و براي خدا دوست مي دارد امر فرمايد و كسي را كه اسلام نياورد گردن بزند تا اينكه در مشارق و مغارب زمين احدي باقي نماند جز اينكه موحد گردد. ابن بكير مي گويد عرض كردم فداي تو شوم بدرستي كه خلق زياده بر اين مي باشند (كه بتوان با آنها چنين معامله نمود) فرمود: بدرستيكه خداوند چون امري را اراده فرمايد كم كند زياد را و زياد گرداند كم را (يعي كار را آسان فرمايد).
از مثل احاديث فوق معلوم مي شود كه قضاء و حكم حضرت قائم عليه السلام در قضايا و مخاصمات بر وفق قوانين اسلام است ولي در جميع موارد بر حسب علم واقعي خود كه از جانب خداي متعال ملهم مي شود يعني بدون اينكه احتياج به مطالبه ي بينه داشته باشد حكم مي نمايد.
و همچنين آن حضرت بعض حدود اسلام را كه قبلا به كلي در حال تعطيل بوده است چون رجم زاني محصن و قتل مانع الزكوة جاري خواهد فرمود. و نيز هر كافري را كه اسلام نياورد خواهد كشت.
و پيدا است كه چون براي عامه ي مردم اين امور تازگي دارد حكم و قضاي جديدي خواهد بود و در بدو امر كه آن حضرت از محيط عربستان خروج مي نمايد مخصوصا بر مردم عرب اين چنين حكومت و قضائي سنگين و شديد خواهد شد.
بنابراين واضح مي شود كه مراد از قول امام عليه السلام (و قضاء جديد علي العرب شديد ليس شأنه الا القتل) در حديث ابي حمزه ي ثمالي و نظير آن در حديث سوم از احاديث مورد تمسك گلپايگاني اولا به تشريع شريعت جديدي غير از دين اسلام اصلا مربوط نمي باشد و ثانيا اين چنين طرز حكومت و قضاء با امر سيد باب و ميرزاي بهاء و احكام آنان كه مقصود گلپايگاني است هيچ گونه موافقت نمي نمايد.
و اما راجع به جمله ي (و سلطان جديد من السماء) در حديث دوم از احاديث مورد تمسك گلپايگاني، مي گويم: بر حسب اوائل حديث ابي حمزه ثمالي (ص 115) و ساير احاديث در محل خود حضرت قائم عليه السلام به نيروي ارضي و سماوي (به نزول طبقات مختلفه ملائكه) مؤيد و منصور گردد و براي آن حضرت سلطنت بي نظيري در شرق و غرب عالم فراهم شود و معلوم است كه چنين سلطنتي سلطنت جديد آسماني خواهد بود پس جمله ي (و سلطان جديد من السماء) مقام شارعيت را كه مقصود گلپايگاني است براي آن حضرت اثبات ننمايد.
و خلاصه ي جواب ما به استشهاد گلپايگاني به امر جديد و سنت جديده و دعاء جديد و قضاء جديد و سلطان جديد اينكه: آنچه از مدارك دين براي هر شخص متتبع بي غرض و مرض و باادراك و بصير به طور وضوح معلوم مي شود اين است كه قبل از ظهور و قيام قائم عليه السلام اسلام به منتها درجه ي ضعف خواهد رسيد به حدي كه بتوان گفت كه از اسلام جز اسمي و از قرآن مجيد جز رسمي باقي نباشد پس براي اسلام حالت غربتي مانند حالت غربت بدء طلوعش حاصل شود احكام مقدسش در ميانه ي مردم كهنه و مندرس گردد منكر معروف و معروف منكر گردد سنن متروك و بدعتها قائم و رائج شود عدالت و انصاف به كلي از جهان رخت بربندد و ظلم و جور جاي آن را فراگيرد در چنين هنگامي اذن حق متعال به خروج و قيام حضرت قائم عليه السلام صادر شود. و چون آن حضرت ظهور كند مردم را به همان دين اسلام و احكام آن كه خاتم انبياء صلي الله عليه و آله آورده از نو دعوت كند و براي آن بيعت گيرد و آن را بعد از موتش اعاده و احياء و پس از اندراس و كهنگي مجددا تازه و نو نمايد، حدود و احكام
معطله را اجرا نمايد بدعتهاي رايجه را زائل و سنن متروكه را قائم سازد عدالت اجتماعي بي سابقه اي در تمام روي زمين براي اولين بار برقرار نمايد و همه ي مردم روي زمين را موحد و خداپرست و متدين به دين اسلام كند. و براي نيل به اين مقاصد در ابتداي امر به فرمان حق متعال به قتال شديد بي سابقه اي مأمور مي شود و به تأييدات ارضي و سماوي بر تمام روي زمين مسلط مي گردد.
مكرر مي گويم: حضرت قائم موعود عليه السلام داراي جهات و روشهاي جديد متعددي است مانند: (الف) قيام آن حضرت به قتال جديد بي سابقه اي كه از هيچ يك از آل محمد عليه السلام بلكه جميع انبياء و اوصياء نظير آن ديده نشده است، به حدي از اعداء خدا را مي كشد كه كثيري از جهال گويند وي از آل محمد نيست اگر از آل محمد مي بود هر آينه رحم مي نمود.
(ب) براي آن حضرت به نيروي ارضي و تأييدات سماوي سلطنت جديد بي سابقه اي بر تمام روي زمين حاصل شود.
(ج) مردم را از نو به همان اسلام دعوت كند و دين اسلام را پس از اندراس و كهنگي دوباره جديده و تازه نمايد.
(د) بدعتهاي رائجه را زائل و منهدم سازد و سنن متروكه ي دين را مجددا برپا و اقامه نمايد.
(ه) به قضاوت داودي يعني به علم خود بدون مطالبه ي بينه در همه جا قضاوت فرمايد. و آنچه از احكام و حدود اسلام را كه تا آن زمان مدتها راكد و در حال تعطيل مانده است مجددا جاري سازد.
(و) براي اولين بار عدالت عمومي بي سابقه اي در تمام روي زمين بگسترد.
از اين رو در بعض احاديث بر سبيل اجمال و اشاره از اين معاني نام برده اند كه آن حضرت مثلا به امر جديد و سنت جديده و سلطان جديد و يا دعاء جديد و قضاء جديد قائم شود و در احاديث ديگر آنها را مفصل و مبين ذكر فرموده اند و جناب بهاء و گلپايگاني و امثال ايشان از احاديث مجمل سوءاستفاده نموده و براي اغواء و اضلال مردم نادان و رسيدن به هدف پليد و كثيف خود احاديث مبين زائد از حد تواتر معنوي را كه نمونه اي از آنها در اين كتاب ياد شده است در پس پرده ي غفلت و فراموشي نهاده اند.
وگرنه بديهي است كه در تعيين مراد كلمات مجمل و متشابه هر متكلم بايد به كلمات مبين او رجوع نمود پس در تعيين مراد و مقصود احاديث متشابه و مجمل هم بايد به احاديث محكم و مبين رجوع كرد و از پيش خود و به خيالات و اوهام و هوي و هوس آنها را معنا و تفسير ننمود و نيز بديهي است به مجرد القاء الفاظ و تعبيرات (اين حديث صريح است، آن حديث اصرح است) هرگز كلام و حديث مجمل دليل و صريح بر مطلبي نخواهد شد.
در حديث از ثامن الائمه عليه السلام است كه فرمود: ان في اخبارنا محكما كمحكم القرآن و متشابها كمتشابه القرآن فردوا متشابهها الي محكمها و لا تتبعوا متشابهها دون محكمها فتضوا (كتاب وسايل الشيعه جلد سيم ص 382) يعني در اخبار و احاديث ما محكم مانند قرآن و متشابه مانند متشابه قرآن است پس متشابهات اخبار ما را به محكمات آنها رد نمائيد و از متشابهات بدون رجوع به محكمات پيروي نكنيد كه گمراه مي شويد.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] اين حديث در پاورقي (ص 120) ذكر شده است براي سند و عبارات آن به صفحه ي مزبور رجوع شود.
[2] في المجلد الثالث عشر من البحار (ص 182) عن بصائر الدرجات مسندا عن رفيد مولي ابي هبيرة عن ابي عبدالله (ع) قال قال لي يا رفيد كيف انت اذا رايت اصحاب القائم قد ضربوا فساطيطهم في مسجد الكوفة ثم اخرج المثال الجديد علي العرب شديد قال قلت جعلت فداك ما هو قال الذبيح قال قلت باي شي ء يسير فيهم بما سار علي بن ابيطالب في اهل السواد؟ قال لا يا رفيد ان عليا سار بما في الجفر الابيض و هو الكف و هو يعلم انه سيظهر علي شيعته من بعده و ان القائم يسير بما في الجفر الاحمر و هو الذبيح و هو يعلم انه لا يظهر علي شيعته.
[3] في المجلد الثالث عشر من البحار (ص 191) عن غيبة النعماني مسندا عن الحسن بن هارون قال كنت عند ابي عبدالله (ع) جالسا فسأله المعلي بن خنيس ايسر القائم (ع) اذا سار بخلاف سيرة علي (ع) فقال نعم و ذاك ان عليا سار بالمن و الكف لانه علم ان شيعته سيظهر عليهم من بعده و ان القائم اذا قام سار فيهم بالسيف و السبي و ذلك انه يعلم ان شيعته لم يظهر عليهم من بعد ابدا.
و فيه عنه مسندا عن محمد قال سمعت اباجعفر (ع) يقول لو يعلم الناس ما يصنع القائم اذا خرج لاحب اكثرهم ان لا يروه مما يقتل من الناس اما انه لا يبدء الا بقريش فلا يأخذ منها الا السيف و لا يعطيها الا السيف حتي يقول كثير من الناس ليس هذا من آل محمد لو كان من آل محمد لرحم.
[4] في الجزء الثاني من الوافي (ص 113) عن محمد بن عجلان عن ابي عبدالله (ع) قال اذا قام القائم دعا الناس الي الاسلام جديدا و هداهم الي امر قد دثر فضل عنه الجمهور الخبر.
[5] في البحار (ص 191) عن غيبة النعماني مسندا عن عبدالله بن عطا عن ابي عبدالله عليه السلام قال سألته عن سيرة المهدي كيف سيرته قال يصنع ما صنع رسول الله (ص) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية و يستأنف الاسلام جديدا.
[6] و في البحار (ص 198) عن التهذيب مسندا عن محمد قال سألت اباجعفر (ع) عن القائم اذا قام باي سيرة يسير في الناس فقال بسيرة ما سار به رسول الله (ص) حتي يظهر الاسلام قلت و ما كانت سيرة رسول الله (ص) قال ابطل ما كانت في الجاهلية و استقبل الناس بالعدل و كذلك القائم اذا قام يبطل ما كان في الهدنة مما كان في ايدي الناس و يستقبل بهم العدل.
[7] و فيه (ص 188) عن ارشاد المفيد عن ابي جعفر (ع) في حديث اذا قام القائم سار الي الكوفة فهدم بها اربعة مساجد و لم يبق مسجد علي الارض له شرف الا هدمها و جعلها جما و وسع الطريق الاعظم و كسر كل جناح خارج عن الطريق و ابطل الكنف و الميازيب الي الطرفات و لا يترك بدعة الا ازالها و لا سنة الا اقامها الحديث.
[8] اين حديث در (ص 97) نيز ذكر شده است براي سند و عبارات آن بصفحه ي مزبور رجوع شود.
[9] في المجلد الثالث عشر من البحار (ص 184) عن اكمال الدين مسندا عن ابن تغلب قال قال ابوعبدالله (ع) دمان في الاسلام حلال من الله عزوجل لا يقضي فيهما احد بحكم الله عزوجل حتي يبعث الله القائم من أهل البيت فيحكم فيهما بحكم الله عزوجل لا يريد فيه (لا يريد عليهما - عن نسخة الكافي) بينة الزاني المحصن يرجمه و مانع الزكوة يضرب رقبته.- و في (ص 195) عن الكافي نحوه.
[10] و فيه (ص 188) عن ارشاد المفيد عن عبدالله بن عجلان عن ابي عبدالله (ع) قال اذا قام قائم آل محمد (ع) حكم بين الناس بحكم داود لا يحتاج الي بينة يلهمه الله تعالي فيحكم بعلمه. الخبر.
[11] و فيه (ص 188) عنه ايضا عن ابي عبدالله (ع) قال: اذا قام القائم (ع) حكم بالعدل و ارتفع في ايامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض بركاتها ورد كل حق الي اهله و لم يبق اهل دين حتي يظهروا الاسلام و يعرفوا بالايمان اما سمعت الله سبحانه يقول و له اسلم من في السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون و حكم بين الناس بحكم داود و حكم محمد (ص) فحينئذ تظهر الارض كنوزها و تبدي بركاتها و لا يجد الرجل منكم يومئذ موضعا لصدقته و لا لبره لشمول الغني جميع المؤمنين ثم قال ان دولتنا آخر الدول و لم يبق اهل بيت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا اذا رأوا سيرتنا اذا ملكنا سرنا بمثل سيرة هؤلاء و هو قول الله تعالي و العاقبة للمتقين.
[12] اين حديث در (ص 55) نيز ذكر شده است براي سند و عبارات آن به صفحه ي مزبور رجوع شود.