اولين فرمان سيد علي محمد و آغاز درگيري ها

سيد علي محمد پس از ادعاي بابيت ظاهرا عازم مكه شده و پس از بازگشت از مكه به بوشهر وارد گرديد و اولين فرمان خود را صادر نمود چنانچه در «تلخيص تاريخ نبيل زرندي» آمده است:
«باب در مراجعت از مكه در بوشهر چند روزي اقامت كرد، دستوراتي به قدوس (محمد علي بابكي يكي از گروندگان باب) در رساله اي به نام خصايل سبعه داد كه آن را به شيراز برد كه از جمله ي دستورات اين بود: (بر اهل ايمان واجب است در اذان نماز جمعه جمله ي اشهد ان عليا قبل نبيل - كه به حساب ابجد نبيل 92 است و محمد هم 92 - باب بقية الله را اضافه كنند)...»
و آيتي نيز در «كواكب الدريه» مي نويسد:
«باب نزد خانه ي كعبه داعيه ي خود را علني نموده بدين نغمه بديعتا تغني نمود: «انا القائم الذي تنتظرون»؛ من همان قائم هستم كه انتظار او را مي كشيد».
و در كتاب «ظهور الحق» مي نويسد:
«سيد باب به عبدالخالق يزدي مي نويسد: «انا القائم الذي كنتم بظهوره تنتظرون».
در اثر اين ادعاها و ظاهر كردن چنين كلماتي سيد علي محمد تحت تعقيب حكومت بوشهر قرار گرفت و پس از دستگيري او را روانه شيراز كردند تا در حضور علما در مسجد وكيل و در حضور امام جمعه شيراز دعاوي خود را انكار نمود. كتاب «تلخيص تاريخ نبيل زرندي» واقعه را چنين توصيف مي كند:
«حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعيت كرد و گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غايب بداند، لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند، لعنت خدا بر كسي كه بگويد من منكر وحدانيت خدا هستم، لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر نبوت حضرت رسول بداند، لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر انبياء الهي بداند. لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير ائمه اطهار بداند».
و همچنين در مجلدات آخر «روضة الصفا» هدايت اين گونه مي نگارد:
«روي او را سياه كردند و به مسجد وكيل بردند و او اظهار توبه و انابه كرد و بر خود لعن نمود و پاي جناب فضايل مآب شيخ امام جماعت را بوسيد و استغفار كرد.»
ولي در رساله ي سياح كه نوشته ي عباس افندي (عبدالبهاء) است به صورت مجمل چنين وارد شده است:
«بر منبر نوعي تكلم نمود كه سبب سكوت و سكون حاضران و ثبوت و رسوخ تابعان گرديد».