حدیث شماره 7

7- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَوْلَنَا فِي الْأَوْصِيَاءِ إِنّ طَاعَتَهُمْ مُفْتَرَضَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ هُمُ الّذِينَ قَالَ اللّهُ تَعَالَى أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ هُمُ الّذِينَ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ إِنّما وَلِيّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذِينَ آمَنُوا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 264 رواية: 7

ترجمه :
حسين بن ابى العلاء گويد: گفتار خود را درباره اوصياء كه اطاعتشان واجبست بامام صادق عليه السلام عرضكردم فرمود: آرى ايشانند همان كسان كه خداى تعالى فرمايد (59 سوره 4) (((اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيغمبر و واليان امراز خودتان را))) (يعنى مقصود از واليان امر، اوصياء باشند) و ايشانند همان كسان كه خداى عزوجل فرموده است (61 سوره 5) (((ولى شما فقط خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده‏اند))).

شرح :
راجع به آيه اول مجلسى(ره) از مجمع البيان نقل مى‏كند كه عامه و اهل سنت اولى الامر را بزمامداران و يا علما تفسير مى‏كنند و اما مفسرين شيعه باستناد روايات وارده از حضرت باقر و صادق عليهما السلام بائمة و اهلبيت عليهم السلام تفسير مى‏كنند و ايشانند كه خدا اطاعتشان را بدون قيد و شرط در اين آيه واجب كرده است و جايز نيست كه خدا اطاعت كسى را بى‏قيد و شرط واجب كند، جز آنكه معصوم باشد و ظاهر و باطنش يكى باشد و اشتباه نكند و بكار زشت دستور ندهد و زمامداران و علماء ايگونه نيستند و خدا منزه است از اينكه مردم را امر كند از گنهكار و يا كسانيكه عقايد مختلف دارند اطاعت نمايند زيرا اطاعت نمودن از چند عالمى كه هر يك رأى جداگانه‏اى دارد محالست و ممكن هم نيست كه آنها در عقيده متحد شوند و يك قول را اختيار كنند.
اما راجع به آيه دوم كه مهمترين آيه ايستكه مفسرين و متكلمين شيعه بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام استدلال كرده‏اند و آن موضوع خاتم بخشى آن حضرت در حال ركوع است كه اين آيه در شأنش نازل گشته است چنانچه اين مطلب را مفسرين از عامه و اهل سنت هم اعتراف دارند، فخررازى و زمخشرى و بيضاوى و سيوطى كه از بزرگان علما سنتند در تفاسير خود نزول آيه شريفه را در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام و موضوع خاتم بخشى آنحضرت دانسته‏اند و خلاصه اخبار در اين باره متواتر است فقط بعضى از مفسرين اهل سنت را شدت تعصب واداشته است كه بگويند جمله (((و هم راكعون))) در آخر آيه حاليه نيست و استينافست ولى بنابر آن لازم آيد كه ركوع تكرار شده باشد زيرا از (((يقيمون الصلوة))) ركوع فهميده مى‏شود يا بگويند (((ركوع))) در اينجا حقيقت شرعيه ندارد و بمعنى خضوعست كه آن را هم طبع سليم و ذوق صحيح نمى‏پذيرد يا آنكه در كلمه (((ولى))) تصرفى كنند و آن را از ظهورش كه سنخ ولايت خدا و رسولست برگرداند، مفسرين و متكلمين شيعه در اين جهات بحث كرده و بطور مفصل و مبسوط حقيقت را روشن نموده‏اند كه نقل آنها مناسب اين مختصر نيست.