حدیث شماره 2
2- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتّى حَكَمَ اللّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَيّهَا السّائِلُ حُكْمُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ لَا يَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقّهِ فَلَمّا حَكَمَ بِذَلِكَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبّتِهِ الْقُوّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَ وَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ وَ وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ وَ مَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ وَ لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا حَالًا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ لِأَنّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التّصْدِيقِ وَ هُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَ هُوَ سِرّهُ
اصول كافى جلد 1 صفحه:211 رواية: 2
ترجمه :
ابوبصير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه شخصى از او پرسيد و گفت: قربانت گردم اى پسر پيمبر از چه جهت شقاوت بگنهكاران رسيد تا خدا در علم خود بر عمل ايشان حكم به عذاب كرد امام عليهالسلام فرمود: اى سوال كننده، هيچ يك از خلق خدا نتواند بحق او قيام كند (و چنانكه شايسته او است انجم وظيفه نمايد) و چون اين مطلب را دانست (به آن حكم كرد) به اهل محبت خويش نيروى معرفتش عطا فرمود و سنگينى عمل (و اطاعت خويش) را از ايشان برداشت بطوريكه سزاوار آن بودند، و باهل معصيت نيروى معصيت بخشيد براى آنچه از پيش نسبت بايشان مى دانست و ايشان را از توانائى پذيرش از خود باز داشت و حال آنها با آنچه از پيش نسبت بايشان مى دانست موافق گشت ( چون به دنيا آمدند آن نيرو را در معصيت صرف كردند) و نتوانستند وضعى پيش آورند كه ايشان را از عذاب او برهاند زيرا علم خدا را به حقيقت باور كردن سزاوارتر است، اينست معنى (((خدا خواست هر چه را خواست)))و اين است راز او.
شرح :
اين حديث شريف مربوط بباب طينت است كه انشاءالله در اول جلد سوم به تفصيل بيان مى شود زيرا ظاهرا سؤال از اينست كه: از كجا و بچه علت دستهاى در اول خلقت محكوم به شقاوت و عذاب خدا گشتند؟ امام پس از آنكه به مناسبت مقام اولا حال اهل سعادت را بيان مى كند نسبت باهل شقاوت مى فرمايد چون خدا مى دانست يكدسته از مخلوقش پس از آنكه به دنيا آيند طريق گناه و نافرمانى سپارند بدينجهت هنگام خلقت به آنها نيروى معصيت داد و ايشان از پذيرش اطاعت خود ممنوع كرد و اين عمل براى اينستكه خدا به هر كس آنچه سزاوارست عنايت كند و توفيقات و الطاف خاصه خود را بيجا صرف نكند. طريقه و روش خردمندان اين است كه لباس نفيس و گرانقيمت را بر تن نوكر و فرزنديكه در خاك ميغلطد نكنند و اسبى كه گاز مىگيرد افسارش كنند، باين فرق كه انسان چون علمش كوتاهست هر چيزى را مى آزمايد و سپس بطوريكه سزاورا است عمل مى كند ولى خداى تعالى چون كه علام الغيوب است و هر پنهانى نزدش آشكار مى باشد و گذشته و آينده هر چند كه دور هم باشد از نظر علم او روشن است اين عمل را پيش از خلقت انسان انجام مى دهند يعنى هر چيز بجاى خود مى گذارد، اين است آنچه بفكر ناقص ما نسبت به بيان اين حديث شريف مى رسد، ولى علامه مجلسى قدس الله سره اين حديث را در نهايت صعوبت و اشكال معرفى كرده و تطبيق آنرا بر مذهب عدليه محتاج يتكلفات دانسته است، بنظر كوتاه ما صعوبت و اشكال در نظر مقدس ايشان از آن جهت پيدا شده كه جمله (((لسبق علمه فيهم))) را چنين معنى كرده است: چون خدا مى دانست كه مخلوق تا ابزار و نيروى انجا تكليف نداشته باشند نمى توانند تكليف را انجام دهند لذا به آنها نيرو داد و اگر آن نيرو نمى داد جبرا و قهرا معصيت مى كردند.