حدیث شماره 6

6- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَبْدِ الصّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ سُكّرَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَلّمَنِي هَلْ كَانَ اللّهُ جَلّ وَجْهُهُ يَعْلَمُ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ أَنّهُ وَحْدَهُ فَقَدِ اخْتَلَفَ مَوَالِيكَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ شَيْئاً مِنْ خَلْقِهِ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ إِنّمَا مَعْنَى يَعْلَمُ يَفْعَلُ فَهُوَ الْيَوْمَ يَعْلَمُ أَنّهُ لَا غَيْرُهُ قَبْلَ فِعْلِ الْأَشْيَاءِ فَقَالُوا إِنْ أَثْبَتْنَا أَنّهُ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِأَنّهُ لَا غَيْرُهُ فَقَدْ أَثْبَتْنَا مَعَهُ غَيْرَهُ فِي أَزَلِيّتِهِ فَإِنْ رَأَيْتَ يَا سَيّدِي أَنْ تُعَلّمَنِي مَا لَا أَعْدُوهُ إِلَى غَيْرِهِ فَكَتَبَ ع مَا زَالَ اللّهُ عَالِماً تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ذِكْرُهُ‏
اصول كافى جلد1 ص: 146 رواية: 6

ترجمه :
فضيل گويد: به امام باقر عليه السلام عرضه داشتم: قربانت، اگر صلاح بدانيد به من بفهمانيد كه آيا خداى جل وجهه پيش از اينكه مخلوق را بيافريند مى‏ دانست كه يكتاست؟ زيرا دوستان شما اختلاف كرده، بعضى گويند: پيش از آنكه مخلوقى آفريند عالم بود و بعضى گويند معنى مى‏ دانيد خلق مى‏ كند است پس خدا امروز مى‏ داند كه پيش از خلقت اشياء يگانه بوده و اينها گويند اگر ثابت كنيم كه او هميشه بيگانگى خود عالم بوده در ازل با او چيز ديگرى ثابت كرده ‏ايم. آقاى من اگر صلاح دانيد به من بياموزيد چيزى را كه از آن تجاوز نكنم: حضرت نوشت: خداى تبارك و تعالى ذكره هميشه عالم است.

شرح :
در نحوه علم خداوند به موجودات اقوال و وجوه بسياريست يكى از اساتيد مى‏ گفت: (((من تا 32 قول پيدا كردم))) مانند مشائيون سابق كه بمتابعت ارسطاطاليس علم را متقدم بر اشياء دانند و خدا را فاعل بالعناية و اثر افيون بمتابعت افلاطون قائل بمعيت علم با وجود اشيائند و اضافه علم را باشياء اضافه فاعليه دانند و محقق طوسى در اشارات راه ديگرى پيموده است،، مرحوم صدرالمتألهين سر دقيق و بحر عميق ديگرى كشف كرده است، خلاصه در ميان اين قائلين كسانى هستند كه گويند علم خداوند بدون وجود معلوم ممكن نيست اگر چه وجود انكشافى و نحوى از حصول باشد و گويا كسانيكه در اين چند روايت گفتند: علم خدا بمعنى فعل و خلق اوست همين مقصود را دارند، ولى امام عليه السلام بواسطه اينكه فهم سائل را كوتاه مى‏ دانسته يا بواسطه اينكه سخن گفتن و تفكر در اين موضوع با ملاحظه عينيت ذات و صفات مشمول سخن از كيفيت است حواب اجمالى و سربسته داده و قدم فرا گذاشتن را اجازه نفرموده است.