فصل دوّم : امامت پس از على (ع )
بعد از على عليه السّلام هم باز ما وظيفه داريم دين را از كسى بياموزيم كه او از على عليه السّلام آموخته و بدون كم و زياد هر چه را على عليه السّلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فراگرفته ، او از على عليه السّلام فرا گرفته باشد. و آن كس مسلما امام حسن عليه السّلام وامام حسين عليه السّلام هستند و بعد از آنها هم امام زين العابدين على بن الحسين عليه السّلام تا برسد به امام دوازدهم حضرت مهدى منتظر حجة ابن الحسن (عج )؛ زيرا آنچه آنان به مردم مى گويند از روى حدس و گمان نبوده ، بلكه ((ابا عن جدٍ)) و ((خلفاً عن سلفٍ)) از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى نمايند.
در ميان امت عظيم اسلامى هم كسى با آنان قابل مقايسه نيست و علم ، فضل ، درايت ، شجاعت ، سخاوت و بقيه صفات حسنه و نيكوى آنان ، زبانزد خاص و عام است . بلكه كسى پيدا نمى شود كه منكر بالا بودن و برترى آنان باشد، مگر اينكه چشم دلش كور بوده و نتواند حق را آن طور كه هست ببيند.
ابن صباغ مالكى در رابطه با علوم اهل بيت عليهم السّلام مطلبى را از بعضى از اهل علم روايت مى كند كه آوردن خلاصه ترجمه آن به فارسى خالى از فايده نخواهد بود.
بعضى از اهل علم گفته اند: علوم اهل بيت عليهم السّلام مثل علوم ديگر انسانها نيست كه توقف به درس و تكرار داشته باشد و روز بعد علم آنها بيشتر از روز قبل بشود؛ زيرا كه آنان مخزن اسرار و مُلهم به الهامات خداى قهار هستند.
علوم و معارف آنان بالاتر از درك و فهم ديگران است و اگر كسى منكر علوم آنان شود، مثل آن است كه در روز آفتابى و روشن ، منكر آفتاب و نورانيت آن شود. عالَم غيب براى آنان مثل عالَم حضور است و هيچ چيز از ديدشان مخفى نيست . هر چه را از حقايق و معارف بخواهند به آن آگاهى پيدا كنند، در مواقع عبادت و مناجات به آن آگاه مى شوند.
آگاهى و دانش آنان ، چنان است كه زمان پيرى و بزرگسالى ايشان فرقى با زمان طفوليتشان ندارد، بلكه در خردسالى و بزرگسالى ، يكسانند و مثل ساير مردم نيستند كه علوم شان به تدريج به دست بيايد. اين موارد از امور واضح و روشن و ثابت براى آن بزرگواران است و مانند خورشيد در زندگى آنان نور افشانى مى كند.
سؤ ال نكرده است از آنان سؤ ال كننده اى يا امتحان گيرنده اى مگر اينكه متوجه شده است ، علوم ايشان بر چه اساس و از چه منشاء به دست آمده است و در اين رابطه ، هيچ كس با آنان قابل مقايسه نخواهد بود.(274)
على عليه السّلام هم وقتى مى خواهد اهل بيت عليهم السّلام را معرفى كند، چنين مى فرمايد: ((لايقاس بال محمَّد صلّى اللّه عليه و آله من هذه الامة احد ولا يسوّى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا، هم اساس الدين وعماد اليقين اليهم يفى ء الغالى وبهم يلحق التالى ولهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية والوراثة (275) ؛ هيچ كس از اين امت با آل محمَّد صلّى اللّه عليه و آله قابل مقايسه نبوده و كسانى كه هميشه از نعمت و بخشش ايشان ( در رابطه با معارف و علوم ) بهره مند شدند، با آنان برابر نخواهند بود. آل محمَّد صلّى اللّه عليه و آله اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند ( زيرا اسلام به سبب هدايت ايشان برپاست ). دور افتادگان از راه حق ، به آنان رجوع كرده و واماندگان به ايشان ملحق مى شوند. خصايص و ويژگيهاى امامت و ولايت ( از قبيل علم ، شجاعت ، زهد، ديانت و آيات باهره و كرامات ظاهره ) در آنان جمع و حق ايشان است و بس ؛ آنان كسانى هستند كه وصيت و وراثت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله برايشان ثابت است )).
ابن ابى الحديد معتزلى در ذيل شرح جملات فوق مى گويد: ((اما در رابطه با وصيت ، پس شكى نيست كه على عليه السّلام وصى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بوده است ، اگر چه يك عدّه از روى عناد و جهالت منكر اين مطلب شده اند)).
بعد مى گويد: ((ما از وصيّت ، نصّ و خلافت را، اراده نكرده ايم ، بلكه امور ديگرى است كه اگر آشكار شود، اشرف و اجلّ از خلافت خواهد بود. و اما وراثت را اماميّه حمل مى كنند بر ميراث مال و خلافت و لكن ما حمل مى كنيم بر وراثت علم )).(276)
ما از ابن ابى الحديد مى پرسيم آن امورى كه شما از وصيت اراده كرده ايد واشرف و اجلّ از خلافت است ، چيست ؟ و بر فرض كه وراثت به وراثت علم حمل شود، پس اهل بيت عليهم السّلام وارثان علوم پيامبرند، بنابراين واجب است علوم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آنان گرفته شود، نه از كسانى كه وارث علوم آن حضرت نيستند، و چون وارث نيستند، مسلماً نمى دانند كه موّرث براى وارث يا وارثان خود چه به ارث گذاشته است .
على عليه السّلام در ادامه آنچه از آن حضرت در رابطه با اهل بيت عليهم السّلام نقل شد، چنين مى فرمايد: ((هم موضع سرّه و لجاء امره و عيبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه ))(277) ؛ ((آل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نگاه دارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت اند (به آنچه او از جانب خداوند به آن امر نموده است قيام نموده اند). آنان خزانه دانش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اند (هر چه آن وجود محترم مى دانسته مى دانند)، آل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مرجع حكم يا حكمتهاى آن حضرت مى باشند (اگر كسى بخواهد حكم آن حضرت را بداند و فرمانش را بشناسد، يا حكمتهاى آن وجود مبارك را به دست بياورد، بايد به اهل بيت مراجعه نمايد)، آنان حافظ كتابهاى پيامبر (قرآن و سنت ) مى باشند و مانند كوهها از دين او حمايت مى نمايند (تا از عواصف و بادهاى مخالف وتحريف وتخريب ، متزلزل نشده و به سبب ايشان باقى و برقرار بماند).
حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به كمك آنان پشت مباركش را راست نمود (با ترويج ايشان دين اسلام قوى گشت ) و لرزش بدنش را زايل ساخت )).
همچنين از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((هم عيش العلم و موت الجهل يخبركم حلمهم عن علمهم و ظاهرهم عن باطنهم و صمتهم عن حكم منطقهم لايخالفون الحقّ و لا يختلفون فيه و هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام بهم عاد الحق الى نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منبته ، عقلوا الدين عقل و عاية و رعاية لا عقل سماع و رواية فان رواة العلم كثير و رعاته قليل )).(278)
((آل محمد صلّى اللّه عليه و آله زنده كننده علم و دانايى و نابود كننده جهل و نادانى هستند. بردبارى ايشان شما را آگاه مى سازد از دانايى شان ( زيرا بردبارى نمى كنند جز در مواقع لزوم )، ظاهرشان شما را آگاه مى كند از باطنشان (كردار و گفتار آنان دال بر كمال اخلاص و عبوديتشان براى پروردگار مى باشد). خاموشى آنان آگاه كننده شما هست از راستى و درستى گفتارشان ( زيرا خاموشى و بى جا سخن نگفتن شخص ، دليل است بر اينكه گفتار او از روى علم و حكمت است )، آنان با حق مخالفت ننموده و در آن اختلاف ندارند (همه يكسان سخن مى گويند و آخر ايشان همان را مى گويد كه اول ايشان گفته بود) اهل بيت ، ستونهاى دين و پناهگاههاى آن هستند (به وسيله دانايى ، دين را حفظ نموده و احكام آن را به مردم مى آموزند و آنان را از گمراهى نجات مى دهند) به وسيله ايشان حق به اصل و موضع خود باز مى گردد، باطل و نادرستى از جاى آن دور و نابود مى شود و زبانش آنجا كه حق آشكار گرديده ، بريده مى شود (بر اثر علم و دانايى ايشان ، حق آشكار و باطل نابود مى شود). آنان دين را شناخته اند، شناختى كه از روى دانايى و رعايت نمودن (عمل كردن ) است ، نه شناختى كه از روى شنيدن و نقل باشد (كه اگر چنين بود، بر ديگران مزيتى نداشتند)، به درستى كه روايت كنندگان دين بى شمار و رعايت كنندگان آن انگشت شمارند)).
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح اين جمله از كلام امام عليه السّلام : ((لايخالفون الحق ولايختلفون فيه ؛ اهل بيت عليهم السّلام با حق مخالفت ننموده و در آن اختلاف ندارند))، مى گويد: اهل بيت عليهم السّلام هيچ وقت از حق عدول نكرده و اختلاف در آن ندارند چنانكه غير اهل بيت از فرق و ارباب مذاهب در حق اختلاف مى كنند. پس بعضى از ارباب مذاهب هستند كه در يك مسأ له دو قول يا بيشتر دارند، و بعضى از آنان اول نظرى ارائه مى كنند بعد از آن بر مى گردند، و بعضى از آنان در اصول دين راءى و عقيده اى اثبات نموده و بعد از مدتى آن را نفى مى نمايند.(279)
على عليه السّلام در جاى ديگرى از نهج البلاغه در باره اهل بيت عليهم السّلام مى فرمايد: ((نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لا تؤ تى البيوت الا من ابوابها فمن اتا ها من غير ابوابها سمّى سارقاً(280) ؛ ما اهل بيت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (از جهت نزديكى و قرب به آن حضرت چون ) پيراهن (تن او) هستيم و اصحاب و خزانه داران و درهاى علوم آن حضرت مى باشيم (هر چه آن حضرت مى دانسته ، در نزد ما موجود است و اگر كسى بخواهد به آن علوم برسد، بايد از طريق ما راه بيفتد زيرا) داخل خانه ها نمى شود رفت ، مگر از دروازه ها و اگر كسى وارد منازل شود اما از درب وارد نشود، به او سارق و دزد گفته مى شود (هر كه بخواهد از غير راه ما به خدا ورسول او آشنايى پيدا نمايد، از دين بهره نبرده ودر آخرت هم گرفتار عذاب است )).
با اين همه دليل و برهانى كه ذكر شد، آيا باز هم كسى پيدا خواهد شد كه از روى انصاف و بى غرضى در اين مطالب دقت كند و بعد دوباره بگويد: دين را مى شود از غير اهل بيت عليهم السّلام نيز به دست آورد همان طورى كه از اهل بيت عليهم السّلام مى شود آموخت ؟ يا كسى پيدا مى شود كه بگويد با اينكه اهل بيت عليهم السّلام معدن اسرار علوم الهى و منبع فيض و اهل سرّ رسول خدا بوده اند، بر ديگران ترجيح نداشته بلكه كسانى بالاتر و برتر از آنان در ميان امت اسلامى وجود دارد؟