زنده كردن مرده
چـهـاردهـم ـ شـيـخ كـشـى از احـمـد بـن عـلى بـن كـلثـوم سـرخـسـى نقل كرده كه گفت : ديدم مردى را از اصحاب اماميه كه معروف بود به ابى زينبه پس سؤ ال كـرد از مـن از احكم بن بشار مروزى و پرسيد از من قصه او و از آن اثرى كه در حلق او اسـت ، و مـن ديـده بـودم او را كـه در حـلق او شـبـيه خطى از اثر ذبح بود گفتم كه من چند دفـعـه از او سؤ ال كردم از آن اثر به من خبر نداد. ابوزينبه گفته كه ما هفت نفر بوديم در بـغـداد كـه در يـك حـجـره بوديم در زمان حضرت امام محمّد تقى عليه السلام ، يك روز احـكـم از وقـت عـصـر از مـا نـاپـديـد شـد و در شـب هـم نـيـامـد هـمـيـن كـه اول شب شد توقيعى از حضرت جواد عليه السلام آمد كه رفيق شما آن مرد خراسانى يعنى احـكـم مـذبـوح شـده و او را پـيـچيده اند در نمدى و افكنده اند در فلان مزبله برويد او را بـرداريـد و مـداوا كـنـيـد او را بـه فـلان و بـه فـلان چـيـز، پـس رفـتـيـم بـه آن مـحـل و او را يـافتيم مذبوح و مطروح همانطور كه حضرت خبر داده بود پس او را آورديم و مداوا كرديم به آنچه حضرت فرموده بود پس خوب شد. احمد بن على راوى مى گويد كه قصه اش آن بود كه احكم متعه كرده بود در بغداد در خانه قومى پس آن جماعت مطلع شدند بر كار او و او را ذبح كردند و در نمد پيچيده در مزبله افكندند.(40)