شرح حال قنبر
بـيستم : قنبر، غلام خاصّ اميرالمؤ منين عليه السّلام است و ذكرش در اخبار بسيار شده و او همان است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
شعر :
اِنّي اِذا اَبْصَرْتُ شَيْئا مُنْكَرا
اَوْقَدْتُ نارى وَدَعَوْتُ قَنْبَرا
و مدّاحى قنبر آن حضرت را ـ در آن وقتى كه از او پرسيدند كه غلام كيستى ؟ ـ مشهوُر و در (رجال ) شيخ كَشّى مسطور است و او را حجّاج ثقفى شهيد كرد. و روايت است كه چون قنبر را بر حجّاج وارد نمودند حجّاج پرسيد تو در خدمت على چه مى كردى ؟ گفت : آب وضويش را حاضر مى ساختم ؛ پرسيد كه على چه مى گفت چون از وضوى خويش فارغ مى گشت ؟ گفت : اين آيه مباركه را تلاوت مى فرمود:
(فـَلَمّ ا نـَسـُوام ا ذُكـّرِوُا بـِهِ فَتَحْن ا عَلَيْهِمْ اَبْو ابَ كُلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُابِما اءُوتوُ اَخـَذْن اهـُمْ بـَغـْتـَةً فـَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبَّ الْع الَمينَ.)(229)
حـجـّاج گـفـت گـمـان مـى كـنـم كـه ايـن آيـه را بـر مـا تـاءويل مى كرد، قنبر گفت : بلى ، حجّاج گفت : چه خواهى كرد اگر سر تو را بردارم ؟ گـفـت : در ايـن هـنـگـام مـن سـعـيـد خـواهـم بـود و تو شقىّ، پس حكم كرد تا قنبر را گردن زدند.(230)