فصل اوّل: در بيان ولادت با سعادت حضرت فاطمه عليهاالسّلام

شـيـخ طـوسى در (مصباح ) واكثر عُلما ذكر كرده اند كه ولادت آن حضرت در روز بيستم مـاه جـُمـادى الا خـره بـوده وگـفـتـه انـد كـه در روز جـمـعـه سـال دوّم از بـعـثـت بـوده و بـعـضـى سـال پـنـجم از بعثت گفته اند(1) وعلامه مجلسى رحمه اللّه در (حياة القلوب ) فرموده كه صاحب (عُدَدْ) روايت كرده است كه پنج سـال بـعـد از بـعـثـت حـضـرت رسـالت پـنـاه صـلى اللّه عليه وآله وسلّم حضرت فاطمه عـليـهـاالسـّلام از خديجه متولد شد وكيفيّت حمل خديجه به آن حضرت چنان بود كه روزى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه وآله وسلّم در ابطح نشسته بود با اميرالمؤ منين عليه السـّلام وعـمـار بـن يـاسـر ومـنـذر بـن ضـحـضـاح وحـمـزه وعـباس وابوبكر وعمر، ناگاه جـبـرئيـل نـازل شد با صورت اصلى خود وبالهاى خود را گشود تا مشرق ومغرب را پر كـرد ونـدا كـرد آن حـضرت را كه اى محمد صلى اللّه عليه وآله وسلّم خداوند على اعلاترا سـلام مـى رسـانـد وامـر مى نمايد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى اختيار كنى ؛
پس آن حضرت چهل روز به خانه خديجه نرفت وروزها روزه مى داشت و شبها تا صباح عبادت مى كـرد وعـمـار را بـه سـوى خـديـجـه فرستاد وگفت : اورا بگوكه اى خديجه نيامدن من به سـوى تـواز كراهت وعداوت نيست وليكن پروردگار من چنين امر كرده است كه تقديرات خود را جـارى سـازد وگـمـان مبر در حق خود جز نيكى وبه درستى كه حق تعالى به تومباهات مـى كـنـد هـر روز چـنـد مـرتـبـه بـا مـلائكـه خـود وبايد هر شب در خانه خود را ببندى ودر رخـتـخواب خود بخوابى ومن در خانه فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدّت وعده الهى منقضى گـردد. وخـديـجـه هـر روز چـنـد نـوبـت از مـفـارقـت آن حـضـرت مـى گـريـسـت وچـون چـهـل روز تـمـام شد جبرئيل بر آن حضرت نازل شد وگفت :
اى محمد صلى اللّه عليه وآله وسـلّم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند كه مهيّا شوبراى تحفه وكرامت من ، پس ناگاه مـيـكـائيل نازل شد وطبقى آورد كه دستمال از سندس بهشت بر روى آن پوشيده بودند ودر پـيـش ‍ آن حـضرت گذاشت وگفت : پروردگار تومى فرمايد كه امشب بر اين طعام افطار كن و حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام گفت كه هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مـرا امـر مـى كرد كه در را مى گشودم كه هركه خواهد بيايد وبا آن حضرت افطار نمايد، در ايـن شـب مـرا فـرمـود كـه بـر دَرِ خـانـه بـنـشـيـن ومـگـذار كـسـى داخـل شـود كـه اين طعام بر غير من حرام است ؛
پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود ودر مـيـان آن طـبق از ميوه هاى بهشت يك خوشه خرما ويك خوشه انگور بود وجامى از آب بهشت ، پـس از آن مـيـوه هـا تـنـاول فـرمـود كـه سـيـر شـد واز آن آب آشـامـيـد تـا سـيـراب شـد وجـبـرئيـل از ابـريـق بـهـشـت آب بـر دسـت مـبـاركـش مـى ريـخـت ومـيـكـائيـل دسـتـش را مـى شـسـت و اسـرافـيـل دسـتـش را از دستمال بهشت پاك مى كرد وطعام باقيمانده با ظرفها به آسمان بالارفت . وچون حضرت برخاست كه مشغول نماز شود جبرئيل گفت كه در اين وقت نماز ترا جايز نيست (معلوم است كـه مراد نمازهاى نافله ومستحبّى است نه نماز فريضه چه داءب نبى وامام بر آن است كه نـمـاز را مـقـدم بـر افـطـار مـى دارنـد) بـايـد كـه الحـال بـه مـنـزل خـديـجـه روى وبـا او مـضـاجـعـت نـمـائى كـه حـق تـعالى مى خواهد كه در اين شب از نسل توذريه اى طيّبه خلق نمايد.
پس آن حضرت متوجّه خانه خديجه شد وخديجه گفت كه من با تنهائى الفت گرفته بودم وچـون شـب مى شد درها را مى بستم وپرده ها را مى آويختم ونماز خود را مى كردم ودر جامه خـواب خود مى خوابيدم وچراغ را خاموش مى كردم در اين شب در ميان خواب بودم كه صداى دَرِ خـانـه را شـنـيدم ، پرسيدم كه كيست در را مى كوبد كه به غير محمد صلى اللّه عليه وآله وسـلّم ديـگرى را روا نيست كوبيدن آن ؟ آن حضرت فرمود: اى خديجه ! باز كن در را كـه مـنم محمد صلى اللّه عليه وآله و سلّم چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنيدم از جا جستم ودر را گشودم و پيوسته عادت آن حضرت آن بود كه چون اراده خوابيدن مى نمود آب مـى طـلبـيـد و وضـوء تـجـديـد مـى كـرد ودوركـعـت نـمـاز بـه جـا مـى آورد وداخـل رخـتـخـواب مـى شـد و در ايـن شـب مـبـارك سـحـر هـيـچ يـك از ايـنـهـا نـكـرد وتـا داخـل شـد دسـت مرا گرفت وبه رختخواب برد وچون از مضاجعت برخاست من نور فاطمه را در شكم خود يافتم .(2)