محک تجربه و سیه رویى

ابوسهل پیغام داد به این شرط مى پذیرم که چون من پیرمرد ریش سفیدى هستم براى کنیزان خود ناچارم هر هفته خضاب کنم، کرامت تو همین باشد که ریش مرا سیاه کنى، در آن صورت یک مرید مثل من براى تو کافى است براى اینکه دیگران به تو بگروند. حلاّج چون دید کار به جاى باریک رسیده از ابوسهل هم مأیوس شد.
جوان محصّل: معلوم مى شود او حلاّج پنبه بوده، نه حلاّج اسرار.