نماز و مصلّى مى خواهم چه کنم

و نیز در تذکره مى نویسد: «ذوالنّون مصرى براى بایزید مصلّى فرستاد، بایزید آن را پس داد و گفت مصلّى مى خواهم چه کنم؟ براى من مسندى بفرست که بر آن تکیه زنم، یعنى کار از نماز گذشته و به نهایت رسیده.(1)
و در نفحات(2) جامى است که روزبهان مصرى مى گفت: بارها به من گفته شد تو احتیاج به نماز ندارى، معطّل نماز مشو! گفتم: خدایا من نمى توانم چنین کارى بکنم، تکلیف دیگرى کن! (مقصود روزبهان این است که خدا به او گفته دیگر تو احتیاج به نماز ندارى).
محمّدطاهر قمّى(3) از نفحات نقل مى کند که عین القضات همدانى مى گفته: «محمّد معشوق نماز نمى خواند و از خواجه احمد غزالى(4)شنیدم که روز قیامت همه صدّیقان آرزو کنند که خاک پاى محمّد معشوق باشند» و از این قبیل... .
* * *
(1). تذکرة الاولیاء، ص 123، طبع تهران.
(2). نفحات الانس، ص 418.
(3). تحفة الاخیار.
(4). یکى از مشایخ شاه نعمت اللّهولى.