علم و دین حجاب اند

شیخ عطّار در شرح حال بایزید بسطامى(1) قضایایى نقل کرده، از جمله اینکه «بایزید مى گفته این قصّه را الم باید که از قلم هیچ نیاید».
و نیز گفته: «سى سال خدا را یاد کردم، چون نگریستم حجاب من ذکر بود».
ادیب زاده: عجب، خداوند مى فرماید: «(وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا); خدا را بسیار یاد کنید».(2) و بایزید ذکر را حجاب مى داند.
درویش: آقاى فاضل اجازه مى دهید دفاع کنم؟
آقاى فاضل: بگذارید نمونه هاى دیگر را بگوییم که یکجا دفاع کنید. و نیز به گفته عطّار(3) «بایزید عزم حجاز کرد، از خانه بیرون رفت و برگشت، گفتند: چرا برگشتى؟ گفت: به راه افتادم، ناگاه زنگى مستى تیغ کشید و گفت: خدا را به بسطام گذاشتى و به کعبه مى روى؟!
ادیب زاده: حتماً این زنگى مست، شیطان بوده، زیرا خدا فقط در بسطام نبود بلکه هر کجا بایزید مى رفت خدا آنجا بود. درویش رگ هاى گردنش پر شد و به یاد گفتار آقاى فاضل افتاد و با ناراحتى ساکت نشست.
* * *
(1). تذکرة الاولیاء، ص 134.
(2). سوره انفال، آیه 45 .
(3). تذکرة الاولیاء، ص 119.