داستان لوط در تورات
در سفر پيدايش آمده است كه : ((قبل از آن كه شهر واژگون شود، لوط از صوغر بر آمد و با دو دختر خود در مغازه سكنى گرفت و دختر بزرگ به كوچك گفت : پدر ما پير شده و مردى بر روى زمين نيست كه بر حسب عادت كل جهان بما درآيد بيا تا پدر خود را شراب نوشانيم و با او همبستر شويم تا نسلى از پدر خود نگاهداريم پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر بزرگ آمده با پدر خويش هم خواب شد و از خوابيدن و برخاستن وى آگاه نشد و واقع شد كه روز ديگر بزرگ به كوچك گفت : اينك دوش با پدرم همخوابه شدم ؛ امشب نيز او را شراب بنوشانيم و تو بيا و با وى همخواب شو تا نسلى از پدر خود نگاهداريم .
آن شب نيز پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر كوچك همخواب وى شد و از خوابيدن و از برخاستن وى آگاه نشد. پس هر لوط از پدر خود حامله شدند و آن بزرگ پسرى زائيد كه او را ((موآب )) نام نهاد و تا امروز پدر ((موآبيان )) است و كوچك نيز پسرى زاييد و اورا ((بن عمى )) نام نهاد و وى تا بحال پدر ((بنو عمون )) است ).(191)