كلمات حكيمانه

كنفوسيوس را سقراط چين گفته اند و آئين او فقط به انسان و امور انسانى مى پردازد. كنفوسيوس مى گفت : ((من جوياى وحدت كل هستم )).
او بر اين عقيده بود كه : ((انسان در انتخاب بايد دقت كند و خوب و بد را بشناسد.)) وى مى گفت : ((فرزند بى حاصل و همسر بى وفا كسانى هستند كه عارى از حقيقت هستند. بزرگترين هنر اخلاقى ، احترام به نياكان است و بايد خاطره آنان را با قدرشناسى گرامى داشت . پدران و مادران نماينده و مظهر اجداد مى باشند و تازنده اند، فرزندان بايد نسبت به آنان اطاعت و اخلاص كامل داشته باشند. فرزندان جوان بايد بدون پشه بند بخوابند تا پشه ها را به طرف خود جلب كنند كه والدين آنان راحت بخوابند؛ زيرا پيرى بزرگ سالان را رنج مى دهد. پادشاه بايد براى مردم وسيله تعليم و تربيت و صلح و سلامت را برقرار سازد و عدالت را هميشه در نظر داشته باشد.))
((كنفوسيوس )) زنى را ديد كه در كنار گورى نشسته و گريه مى كند. از علت گريه او پرسيد. زن گفت : پدر شوهرم در اينجا بوسيله ببرى كشته شد و نيز شوهرم و فرزندم به همان سرنوشت دچار شدند. ((كنفوسيوس )) گفت : در اين صورت ، چرا در چنين جاى خطرناكى مانده اى ؟! زن گفت : در اينجا حكومت عادل و رئوفى وجود دارد. ((كنفوسيوس )) به شاگردانش ‍ گفت : ((اين سخن را در ذهن خود بسپاريد و بدانيد كه حكومت ستمكار، از ببر درنده تر است .))(167)
از سخنان او است : ((اگر رعيت از فرمان دولت مردان سرپيچى نكند، دولتمردان درباره امور آنان از عدالت خارج نخواهند شد. اگر كارگران از كرافرمايان دستور گيرند، آن وقت است كه كار فرمايان زير دست كارگران قرار مى گيرند در صورتى كه عنوان كارفرمائى دارند. وقتى تضاد و جنگ و حق كشى و ظلم و ستم و تجاوز از جامعه زدوده مى شود و عموم مردم يكديگر را دوست مى دارند... كه ديگر اختلافات و دوگانگى در ميان طبقات مردم ديده نشود و همه افراد در شادى زندگى مى كنند و وضع مادى و معنوى جامعه بهبود مى يابد.))(168)