تحريف اديان آسمانى

در فصل قبل اشاره كرديم كه حقيقت «عرفان» امرى است كه مربوط به شناخت خداى متعال است و اشاره شد كه عرفان، از شناخت خداى متعال و صفات و افعال او، شناختى كه نه از راه فكر و استدلال؛ بلكه از طريق ادراك قلبى و دريافت باطنى حاصل مى‌شود. به طور خلاصه، عرفان يعنى شناخت خدا؛ ولى نه غايبانه و از راه عقل و برهان، بلكه با قلب و دل، و رؤيت حضور او در عمق روح و جان.

بنابراين حقيقت عرفان چيزى جز واصل شدن به خداوند و ادراك آگاهانه و حضورىِ آن ذات متعال نيست؛ و به همين دليل گفته شد، به تعبيرى، حقيقت، روح، كنه و غايت دين نيز چيزى جز «عرفان» نيست.

هم چنين اشاره شد كه گرايشات عرفانى و ريشه عرفان؛ يعنى «خداجويى، خداپرستى، و خدادوستى»، امرى فطرى است. امور فطرى نيز هم‌چنان كه بيان شد، در همه افراد، انسان‌ها و در همه زمان‌ها وجود دارد و نسبت به اصل آن، تخلف و اختلافى در ميان آدميان يافت نمى‌شود؛ همان‌گونه كه آيه كريمه نيز مى‌فرمايد:
فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ الله؛(1) سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى، تغييرپذير نيست.

آفرينش الهى و امور فطرى كه شؤون آفرينش هستند، تغييرپذير نيستند. بنابراين انسان از روز آغاز پيدايش بر روى اين كره خاكى، داراى اين تمايل بوده است و از همان آغاز زندگى در اين سياره، براى ارضاى اين خواست تلاش كرده است. آن خدايى كه انسان را براى تكامل در جهان آفريده، از همان ابتدا راه تكامل واقعى را به او نشان داده است. از همين‌رو است كه نخستين انسان، پيامبر الهى بوده است.

اما راه‌هايى كه خداوند متعال براى تكامل بشر و رفع نيازهاى مادى و معنوى او به صورت «دين» و «شريعت» و به وسيله انبيا نازل فرموده است، به تدريج در طول زمان به واسطه عوامل مختلف دچار انحراف‌ها و تحريف‌هايى شده است.(2)

اسلام پيدايش دين توحيدى را همراه با پيدايش انسان دانسته و نخستين انسان را پيامبر توحيدى مى‌داند. ما مسلمانان معتقديم كه نسل بشر به حضرت آدم(عليه السلام) منتهى مى‌شود و او خود پيامبر خدا بود و دين حق را به فرزندانش آموخت و از اين‌رو نخستين انسان‌ها موحد و يكتاپرست بودند. پس از آن به تدريج و بر اثر عوامل مختلف، دين توحيدى به صورت دين‌هاى شرك‌آميز تحريف شده است و اديانى كه امروز در گوشه و كنار دنيا به صورت بت‌پرستى و شبه بت‌پرستى وجود دارد، همه اَشكال تحريف‌شده‌اى از اديان توحيدى است كه در ابتدا وجود داشته است.

از نظر زمانى نزديك‌ترين دين به اسلام كه امروز به نوعى شرك تبديل شده، دين مسيحيت است. ترديدى نيست كه حضرت عيسى(عليه السلام) هيچ‌گاه مردم را به پرستش خود نخواند و هرگز ادعا نكرد كه «من خدا يا پسر خدا هستم»؛ ولى پيروان حضرت مسيح، به عوامل و انگيزه‌هاى مختلفى پديده شرك را با مسيحيت مخلوط كرده، اساس مسيحيت را بر اعتقاد به تثليث قرار دادند. آنان براى خدا سه عنصر و يا به تعبير خودشان سه «اقنوم» قايل شدند: پدر، پسر و روح القدس، يا طبق عقايد برخى ديگر از طوايف مسيحيان: پدر و مادر و فرزند.(3)

قرآن كريم در موارد متعددى، بر سر همين مسأله با مسيحيان وارد بحث و مناقشه شده است، كه شما چگونه قايل به سه خدا شده‌ايد؟

لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ؛(4) نگوييد [خدا] سه گانه است. اين سخنى بسيار گران است كه از فساد آن نزديك است آسمان‌ها از هم بپاشد، زمين تكه‌تكه شود و كوه‌ها از جاى خود كنده شوند:
وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً * لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا * تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأَْرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا؛(5) و گفتند: [خداى]رحمان فرزندى اختيار كرده است. حقيقتاً چيز زشتى را [بر زبان]آورديد. چيزى نمانده است كه آسمان‌ها از اين [سخن]بشكافد و زمين چاك خورَد و كوه‌ها به شدت فرو ريزند.

بنابراين، تثليثى كه اكنون در مسيحيت وجود دارد، بدون شك ساخته دست كسانى است كه خود را بزرگان مسيحيت قلمداد مى‌كردند. اما اين‌كه چرا اين كار را كردند، داستان مفصلى دارد كه در اينجا، از محل بحث ما خارج است. غرض اين است كه ما در عصرى قريب به عصر اسلام شاهد چنين تحريف بزرگى در يك دين توحيدى و آسمانى بوده‌ايم و در حالى كه دين مسيحيت دينى توحيدى بوده اما مردم آن را تحريف كرده، به صورتى شرك‌آميز در آوردند. نظير همين جريان در اديان گذشته نيز وجود داشته است.

اديانى كه انبياى عظام(عليهم السلام) براى مردم آورده‌اند همه دين توحيدى بوده و ما در عالم، دين آسمانى غير توحيدى نداشته‌ايم. آنچه كه امروزه به صورت شرك‌هاى مختلف ديده مى‌شود، همگى ساخته دست انسان‌ها است.

بنابراين نخستين دين آسمانى، دين توحيدى بوده و مردم در ابتدا موحد بوده‌اند، ولى به تدريج در اثر عوامل مختلفى هم‌چون جاه‌طلبى برخى از مقام‌پرستان و هوس‌بازى بعضى هواپرستان، اديان شرك‌آميز به وجود آمده است.

حقيقت «عرفان» نيز كه همان روح و مغز دين است، در ابتدا از طرف انبيا براى راهنمايى و هدايت بشر وارضاى حس فطرى عرفانى آورده شده است؛ ولى به تدريج در طول تاريخ دست‌خوش تحريف‌ها و انحراف‌هايى گرديده است.

دين به معناى مجموعه‌اى از عقايد، احكام و دستورات اخلاقى به منزله كالبد است كه روح آن، توجه به خدا و واصل شدن به حق تعالى است. واضح است كه شرافت بدن انسان، به واسطه روح است و مطلوب اصلى، تكامل روح است و بدن تنها ابزارى براى رشد و تعالى روح است. از اين‌رو هدف اصلى همه انبيا اين بوده كه بشر را به خدا نزديك و روح او را ملكوتى كنند؛ يعنى راه تكامل معنوى و «عرفانى» را به او بياموزند. راه تكامل معنوى و روحى كه انبيا به بشر ارائه دادند، راهى خدايى و عارى از هر گونه كژى بود؛ ولى با تأسف، همان گونه كه احكام و عقايد اديان مختلف تحريف و مسخ شده است، روح عرفانى اديان نيز چه از بُعد نظرى و عقيدتى و چه از بعد عملى و سير و سلوك رفتارى مورد تحريف واقع شده است.

تاريخ اديان نشان مى‌دهد كه در قديمى‌ترين اديان شناخته شده، عناصر عرفانى وجود داشته است. در اديان هندى، از هندوئيسم، بوديسم، مذاهب جوكى(6) و ساير مشتقات مذهب هندى، نوعى گرايش به عرفان وجود داشته است. اين مطلب حتى در مورد يهوديت نيز كه پيروان آن در بين همه اديان، بيش از همه گرايش به ماديات دارند صادق است. يهوديان، هم اعتقاداتشان آميخته به جسم و ماده است، به طورى كه كتاب توراتِ تحريف شده، خدا را به صورت جسم معرفى مى‌كند، و هم انگيزه‌ها و انديشه‌هاى يهوديان، انديشه‌هاى ماده‌گرايانه و ماده‌پرستانه است و علاقه‌اى كه يهوديان به مال، ثروت و امور دنيا دارند در كمتر قومى ديده مى‌شود؛ ولى با اين وجود در برخى از دانشمندان و علماى يهود گرايش‌هاى عرفانى ديده شده است. حتى پاره‌اى از بزرگان يهود از بزرگان عرفان به شمار رفته‌اند كه برخى از آن‌ها معاصر حضرت عيسى(عليه السلام)بوده‌اند. در ميان مسيحيان نيز فرقه‌هايى كه گرايش‌هاى عرفانى داشته‌اند بسيار زياد بوده و اكنون نيز به نسبت فراوان هستند.

بنابراين در مذاهب معروف دنيا، اعم از مذاهب ابراهيمى، و مذاهبى نظير هندوئيسم و بوديسم كه به صورت آيين‌هاى بت‌پرستى در آمده‌اند، گرايش‌هاى عرفانى وجود داشته و بزرگانشان كسانى بوده‌اند كه در راه تكامل معنوى و عرفانى، رياضت‌ها مى‌كشيده‌اند و زحماتى متحمل مى‌شده‌اند تا به آن كمال روحى و معنوى نايل شوند. الآن هم آيين‌هاى بوديسم و آيين‌هاى جوكى و آيين‌هايى كه در بين چينى‌ها، تبّتى‌ها و هندى‌ها رواج دارد، همه از نوعى گرايش عرفانى سرچشمه مى‌گيرد. اين‌ها همه نشانه آن است كه تمايل به «عرفان» به معناى عامش، تمايلى فطرى است، و چون دين براى ارضاى فطرت است، به‌طور طبيعى براى ارضاى اين خواست فطرى كه عالى‌ترين و لطيف‌ترين خواست انسانى است، راه‌هايى ارائه داده است؛ بلكه اساساً مى‌توان گفت حقيقت و روح اديان، عرفان است و ساير مسايل به منزله كالبد و اندام‌هاى اين پيكر است.

در اين ميان، سخن در اين است كه اين تعاليم و هدايت‌ها دست نخورده باقى نمانده و به علل و عوامل مختلف، دست خوش تحريف‌ها و انحراف‌هاى گوناگونى واقع گرديده است.

اصولا يكى از علل مهم تجديد نبوت‌ها، وقوع همين تحريف‌ها و انحراف‌ها در اديان بوده است. همه انبيا بر حسب مقتضيات زمان و استعداد بشر هر عصر، راه‌هاى وصول به مقصد، خدا و حق را به بشر نشان داده‌اند؛ ولى چون به تدريج در عقايد و اصول نظرى دين و نيز در روش‌هاى عملى ارائه شده از سوى انبيا انحرافاتى ايجاد مى‌گرديد، پيامبر بعدى مبعوث مى‌شد تا براى تصحيح آن انحرافات اقدام نمايد.

اكنون سخن در اين است كه اسلام نيز از قاعده مستثنا نيست. امروزه در ميان مسلمانان و گوشه و كنار عالم اسلام بسيارى از مطالب شكل اصلى و اوليه خود را حفظ نكرده و تصرفاتى در آن‌ها صورت گرفته و پيرايه‌ها و خرافاتى بدان‌ها راه يافته است. اين تحريف‌ها و انحراف‌ها به بخش خاصى هم اختصاص ندارد و كم و بيش در همه ابعاد اسلام، اعم از عقايد، احكام، آداب و رسوم، مسايل سياسى، اجتماعى، اقتصادى و ساير امور مربوط به اسلام اتفاق افتاده است.

از همين‌رو وجهه همت رهبر فقيد انقلاب، حضرت امام(رحمه الله) اين بود كه به تعبير خودشان «اسلام ناب محمدى(صلى الله عليه وآله)» را عرضه كنند و شوائب و پيرايه‌هايى را كه به اسلام بسته شده، بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه در اسلام به وجود آمده و امروزه در ميان طوايف مختلف مسلمانان رواج دارد مبارزه كنند.

در همين راستا ما ابتدا در اين فصل مرورى خواهيم داشت بر برخى موضوعات و مسايل مربوط به بحث تحريف‌ها و انحراف‌ها در آموزه‌هاى عرفانى و دام‌ها و خطرهاى موجود در مسير عرفان، و سپس در فصل آينده به تبيين عرفان حقيقى و ذكر شاخصه‌هاى عرفان صحيح اسلامى خواهيم پرداخت.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. روم (30)، 30.
2. البته در بين جامعه‌شناسان در اين مسأله اختلاف است كه آيا نخستين دينى كه بشر به آن گرايش پيدا كرده، دين توحيد بوده است و بعد به‌تدريج اديان شرك‌آميز پديد آمده‌اند يا نخستين دين شرك بوده و بعد كم‌كم اديان شرك‌آميز به وحدت گراييده‌اند و در نهايت دين توحيد پيدا شده است. عده‌اى بر اين عقيده‌اند كه بشر ابتدا مشرك بوده و طوايف مختلفى بر حسب گوناگونىِ عوامل اجتماعى، انواعى از شرك‌ها را در جامعه خودشان به وجود آورده‌اند، مثلا هر قبيله‌اى كه بزرگشان از دنيا مى‌رفت، سمبلى يا مجسمه‌اى از او مى‌ساختند و آن را احترام مى‌كردند، و به تدريج اين احترام به صورت پرستش بت در آمده و بعد در ميان قبايل و طوايف، بت‌هاى متعدد و معبودهاى زيادى پيدا شده و به اين ترتيب دنياى شرك‌آميز تولد يافته است. البته اين نظريه از نظر اسلام مردود است.
3. اكثر مسيحيان تثليث را «پدر، پسر و روح القدس» مى‌دانند و پسر را حضرت مسيح و روح القدس را واسطه بين پدر و پسر. ولى بعضى ديگر به جاى روح القدس حضرت مريم را مى‌پرستند و مجسمه ايشان را در كليساها نصب و آن را عبادت مى‌كنند.
4. نساء (4)، 171.
5. مريم (19)، 88 ـ 90.
6. جوكى يا يوگى (Yogin) به مرتاضان هندى و پيروان فلسفه يوگا (Yoga) گفته مى‌شود. يوگا در اصل به معناى رام كردن حيوانات سركش است و معناى تحت‌اللفظى آن به فارسى «يوغ» است و به يوغى كه سالك طريق حقيقت بر گردن نفس امّاره مى‌نهد، اشاره دارد تا از اين طريق با تحمّل رياضت‌هاى سخت و انجام تمرين‌هاى جان‌كاه و جان‌فرسا، روح خود را از قيد و بندهاى مادّى برهاند. بر اثر تحمّل اين رياضت‌هاى شاق است كه جوكى صاحب قدرت‌ها و قواى فوق‌العاده و معجزه‌آسا مى‌گردد.
واضع و مؤسّس فلسفه يوگا، فيلسوفى هندى به نام پاتانجلى (Patanjali) است كه در حدود قرن دوم پيش از ميلاد زندگى مى‌كرده است. راه و روشى كه او براى نجات نفس اختراع كرده است، طريقه يوگا خوانده مى‌شود. او فلسفه خود را در كتابى به نام راگا يوگا (Raga Yoga) به تحرير درآورده است كه دانشمند بزرگ مسلمان، ابوريحان بيرونى، اين كتاب را به عربى ترجمه كرده است.
فلسفه يوگا به طور كلّى فلسفه رياضت است كه نتيجه آن تسلط كامل بر نفس و تزكيه روح و انصراف و انقطاع از علايق و اسباب جهان مادّى است. هدف مكتب يوگا نه‌تنها رهايى از شرّ نفس سركش و نجات دادن آن از ناپاكى‌ها است؛ بلكه هدف اساسى رسيدن به مرز كشف و شهود و ارتباط با حقيقت جهان و روح كلّى و واقعيّت مطلقه است.
جوكيان با انجام اعمال پر مشقّت و جان‌كاه جسمانى مى‌خواهند نفس سركش را رام و حجاب تاريك مادّيت را از پيش روى خود بردارند تا از اين طريق به معنويت مطلق دست يابند. برخى تمرين‌ها و رياضت‌هاى جوكيان عبارتند از: بى‌حركتى، حبس دم و انضباط تنفسى، قبض حواس، تمركز مدام قواى دِماغى، اِمحاى تمام افكار و انديشه‌ها، و انجام كارهايى كه شخصيت ظاهرى و انسانى فرد را به كلّى نابود سازد. اين تمرين‌ها و رياضت‌ها معمولا با نشستن آرام و پيوسته به شكل چهارزانو و همراه با تأمّل انجام مى‌گيرد؛ ولى شيوه‌هايى ديگر نيز معمول است؛ مانند ايستادن، وارونه ايستادن، خم شدن و آويختن دست‌ها، و زيستن بر روى تختى كه از سراسر آن ميخ‌هاى تيزى سر برآورده است. اين عمليات چه‌بسا براى سال‌ها ادامه يابد و با مشقّت‌هايى ديگر، مانند پيش رو نهادن آب و تشنه به سر بردن همراه باشد.
حبس دم به گونه‌اى است كه در اثر تمرين‌هاى سخت، تنفّس كاهش مى‌يابد و جوكى در طول مدّتى مديد و بسيار طولانى تنها به چند نفس بسنده مى‌كند. جوكيان هم‌چنين با چنين روش‌هايى ضربان نبض و ساير كارهاى بدن را تحت اختيار خود در مى‌آورند. در همه اين حالات، بدن شيوه‌هاى تازه‌اى را بر‌مى‌گزيند و زنده مى‌ماند. دانشمندان مغرب زمين بارها آزمايش‌هاى علمى گوناگونى را روى جوكيان انجام داده و واقعى بودن برخى از اين حالات را به اثبات رسانده‌اند. از جمله يك هيأت علمى فرانسوى به رهبرى دكتر بروس (Brosse) در سال 1936 تحقيقات و آزمايش‌هايى در باب حبس دم يوگيان انجام داد و دست‌آوردهاى خود را منتشر كرد. در اين زمينه گفته شده است چه‌بسا يك يوگى بر اثر تمرين‌هاى سخت بتواند، چنان تنفس خود را كاهش دهد كه در طول سال به چند نفس بسنده كند! و چه‌بسا يك يوگى را به مدت شش ماه دفن كنند و پس از اين مدت قبر او را بشكافند و او را بيرون آورند و وى با يك نفس زندگى را از سر گيرد!
پاتانجلى، مؤسّس فلسفه يوگا، در كتاب راگا يوگا براى تهذيب نفس و رياضت، هشت قاعده بدين شرح وضع كرده است: 1. اجتناب از هواى نفس 2. رعايت نظامات مذهب جوكى 3. نشستن به طرز معيّن 4. تنظيم نفَس و تكرار لفظ اُم (om) 5. توجه به باطن و ترك محسوسات 6. تمركز حواس 7. مراقبه و تفكّر 8. وصول به مقام فنا يا ايشوارا.
جوكى ايمان دارد كه در آيين يوگا مى‌توان هر عضو را از راه تمركز حواس و توجه به آن بى‌حس كرد، و نيز مى‌توان به دلخواه خود نامرئى شد و يا بدن را از حركت باز‌داشت و يا به رازهاى گذشته و آينده آگاهى حاصل كرد.