1 ـ سوگند دادن خدا به منزلت اوليا

قرآن مجيد گروهي را تحت عنوان: «اَلصَّابِرينَ وَالصّادِقينَ وَالْقانِتينَ وَالْمُنْفِقينَ وَالْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأسْحارِ» [1] مي ستايد.
حال اگر كسي در دل شب، پس از اقامه نماز شب رو به درگاه الهي كند و خدا را به مقام و منزلت اين گروه سوگند دهد و بگويد:
«أَللَّهُمَّ اِنّي أسْأَلُكَ بِحَقِّ المُستغْفِرِينَ بِالْأسْحارِ اِغْفِرْ لي ذُنُوبِي»
«بارالها! تورا به حق استغفاركنندگان در سحرگاهان، گناهان مرا ببخش.»
چگونه مي توان اين عمل را «شرك در عبادت» ناميد؟ شرك در عبادت آن است كه غير خدا را بپرستيم و همچنين غير خدا را، خدا و يا مبدأ كارهاي خدايي بدانيم. در صورتي كه ما در اين نيايش جز به خدا توجه ننموده و جز او از كسي ديگر، چيزي نخواسته ايم.
بنابر اين اگر چنين عملي حرام باشد، بايد علت ديگري غير از «شرك» داشته باشد. و ما در اينجا براي نويسندگان «وهابي» نكته اي را مي آوريم و آن اين كه قرآن محكي براي جداسازي «مشرك» (البته شرك در عبادت) از «موحد» يادآور شده و بدينوسيله راه هر نوع تفسير به رأي را در معناي «مُشرك» بسته است. آن محك عبارت است از:
«وَاِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلاخِرَةِ وَاِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ اِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» [2] .
«هنگامي كه خدا به تنهايي ياد شود، دلهاي كساني كه سراي ديگر را باور ندارند، رميده مي شود و اگر كساني كه غير او هستند، ياد شوند، شادمان مي گردند.»
و در آيه ديگر «مجرمين» را كه همان مشركان هستند، چنين توصيف مي كند:
«اِنَّهُمْ كانُوا اِذا قيلَ لَهُمْ لااِلهَ اِلاَّاللَّهُ يَسْتَكْبِروُنَ وَيَقُولوُنَ أَئِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعرٍ مَجْنُونٍ.» [3] .
«آنان كساني هستند كه هر زمان به آنان گفته شود جز «اللَّه» خدايي نيست، كبر مي ورزند و مي گويند آيا ما خداي خود را به خاطر شاعر ديوانه اي ترك گوييم؟»
طبق مضمون اين دو آيه:
مشرك كسي است كه قلب او از ياد خداي يگانه مشمئز مي گردد و از ياد ديگران (خدايان دروغين) شادمان مي شود و يا از اعتراف به يكتايي خدا كبر مي ورزد.
طبق اين ميزان، آيا آن كس كه در دل شب، در پرده تاريكي جز خدا، كسي را نمي خواند، و از ياد او به اندازه اي لذّت مي برد كه خواب شيرين را بر خود حرام مي كند و به مناجات او مي پردازد و او را به مقام و منزلت بندگان موحّد كه عزيزان درگاه او هستند سوگند مي دهد، چگونه مي تواند مشرك باشد؟ او كي از ياد خدا مي رمد و از اعتراف به يكتايي خدا كبر مي ورزد؟!
چرا نويسندگان وهابي با ضوابط مجعول و خيالي، كليه موحدان را مشرك ناميده و خود را عزيزان درگاه خدا دانسته اند.
با توجه به چنين محك، نمي توان نود و نه درصد اهل قبله را مشرك خواند و فقط تعدادي از نجديان را موحد دانست.
تفسير شرك در عبادت را در اختيار ما نگذارده اند كه هر نوعي بخواهيم آن را تفسير كنيم و هر گروهي را بخواهيم مشرك بخوانيم!
* * *
[1] آل عمران: 17، «آنان، صبر كنندگان و راستگويان و فرمانبردارند و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرگاهانند».
[2] زمر: 45.
[3] صافات: 35-36.