تضادّى دیگر: چرا هنوز بارگاه پیامبر برپاست؟!
کسانى که به مکّه و مدینه مشرّف شده اند، مى دانند على رغم ویرانى تمام قبرستان بقیع و قبور شهداى احد و غیر آنها، گنبد و بارگاه ملکوتى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برپاست و مسلمانان از همه جاى دنیا به زیارت آن حضرت مى شتابند و این وضع سؤال مهمّى در اذهان همه زائران ترسیم مى کند، که چرا این گروه به سراغ بارگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله)نرفتند؟!
حقیقت آن است که آنها خود را کوچک تر از آن دیدند که دست به این کار زنند و تمام جهان اسلام را بر ضدّ خود بشورانند. آرى وهّابى هاى متعصّب نتوانستند، بارگاه ملکوتى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را از میان بردارند، و گنبد خضرا را ویران سازند و ضریح مقدّس حضرت را نابود کنند.
هنگامى که از آنها سؤال شد چگونه تمام گنبد و بارگاه هایى را که بر فراز قبور ائمّه بقیع(علیهم السلام) و شهداى احد و غیر آنها بنا شده بود از میان برداشتید ولى گنبد و بارگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) همچنان پابرجاست؟ این تناقض در عمل چه مفهومى دارد؟
اگر این ها نشانه بت پرستى و شرک است، چرا این «نشانه بزرگ!» را در کنار این مسجد باشکوه و با عظمت نگه داشته اید، و اگر نیست، چرا بقیّه را از میان برداشتید؟
آنها پاسخى در برابر این سؤال ندارند و به راستى وا مى مانند.
در یکى از سفرهاى زیارتى که مدّت ها قبل داشتم به دیدار «امام مدینه» رفتم و از او که مرد فاضل و باانصافى بود همین سؤال را کردم.
او سعى کرد با ذکر یک داستان تاریخى ذهن مرا از این سؤال آزار دهنده و بدون جواب منصرف کند; داستانى مربوط به زمان «ناصرالدوله» نقل کرد که دو نفر یهودى از خانه هاى مجاور حرم نقب زده بودند که به قبر پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست یابند. «ناصرالدوله» در خواب دید که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او مى گوید مرا از دست این دو نفر نجات بده! چند بار در چند شب این خواب تکرار شد. او در حیرت فرو رفت و فهمید خبرى در مدینه است. به مدینه آمد و تمام مردم شهر را به صف کرد و نگاه کرد و آن دو نفر را که در خواب دیده بود، در میان آنها دید، دستور داد آنها را گرفتند و توطئه را خنثى کرد و مجازات سختى براى آنها قائل شد.
سپس دستور داد اطراف قبر شریف را کندند و آن را با فلز گداخته پر کردند تا دیوارى پولادین به وجود آید و کسى جرأت این گونه کارها را در آینده نداشته باشد.
روشن است که این جواب هرگز قانع کننده نبود، زیرا حدّاکثر ساختن بخش زیرزمین قبر مطهّر را توجیه مى کرد، ولى جوابى براى گنبد و بارگاه و ضریح محسوب نمى شد، امّا رعایت ادب و احساس این که طرف مقابل حرفى براى گفتن ندارد و ممکن است شرمنده شود، مانع از ادامه بحث از طرف اینجانب شد.
اخیراً شنیده شد که یکى از متعصّبان وهّابى گفته است در آینده گنبد و بارگاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را نیز خراب خواهیم کرد که البتّه این سخن هر چند با اصول فکرى متعصّبان آنها سازگار است، ولى به یقین هرگز چنین جرأتى در برابر جهان اسلام نخواهند داشت، به خصوص این که با پیدا شدن موج جدید در میان اعتدال گرایان این مسلک، هرگز چنین حادثه اى رخ نخواهد داد و کسى جرأت بر این کار نخواهد داشت.
عجب این که این سخن را به پیشواى وهّابیّون محمّد بن عبدالوهّاب نیز نسبت داده اند. ولى او در بعضى از سخنانش چنین نسبتى را کذب دانسته است، هر چند حسن بن فرحان مالکى در کتاب خود «داعیة و لیس نبیّاً» ـ چنان که در پایان همین کتاب خواهد آمد ـ معتقد است در کلمات شیخ محمّد اشاره اى به این سخن دیده مى شود که اگر توانایى یابم گنبد و بارگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز ویران مى کنم!