طلب حاجت از امامان (و از غير خدا) و نذر براى شرك نيست؟

پرسش:

در كتب ادعيه شيعيان، زياد ديده مى شود كه از امامان خود طلب حاجت مى كنند. آيا از غير خدا طلب حاجت كردن، دلالت بر شرك شيعيان ندارد؟ حتى فقيران شيعه در معابر عمومى ياعلى، يا حسين، يا ابوالفضل، يا امام رضا مى گويند و كمتر كسى از آن ها از كلمه يا الله استفاده مى كند كه همگى آن ها از مظاهر شرك است (چون به غير خدا توجه مى كنند). يا نذورات خود را همواره نذر امام و امامزاده مى كنند كه نذر براى مخلوق و غير خدا، شرك است.

پاسخ:

قبل از پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد تعريف روشن و دقيقى براى شرك، ارائه نمود.
1 . شرك جلى و آشكار، آن است كه انسان در ذات يا صفات يا عبادات و افعال براى خداوند متعال شريك قرار دهد.
* شرك در ذات: يعنى در الوهيت، ذات و وحدانيت خداى تعالى شريك قرار دهد. مثل نصارى كه قائل به پدر، پسر و روح القدس مى باشند. هر كدام از اين سه، داراى يك ويژگى مى باشند كه دو تاى ديگر ندارد و تا اين سه با هم جمع نشوند ذات خداوندى بارز نگردد.
* شرك در صفات: آن است كه صفات خداوند متعال از قبيل علم، حكمت، قدرت، حيات... را زايد بر ذات بارى تعالى بدانند و اين صفات را عين ذات او ندانند. اشاعره اين گونه مى باشند.
* شرك در افعال: آن است كه خداوند را در معنى و حقيقت، بالذّات نداند. يعنى فردى يا افرادى از مخلوقات را مؤثر (كم يا زياد، مستقيم يا غير مستقيم) در افعال و تدابير الهى بداند. يا آن كه امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. يهوديان اين گونه مى باشند، زيرا آن ها معتقدند كه خداوند وقتى خلايق را خلق نمود، از تدبير امور بازماند و به ناچار، كار را به خلق واگذار نموده و خود به كنارى رفت. غلات نيز بدين جهت كه عقيده دارند خداوند امور را به امامان تفويض نموده تا آن ها خلق كنند و روزى دهند، اين گونه مى باشند. به همين جهت آن ها را مفوّضه نيز مى گويند.
* شرك در عبادت: آن است كه در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نيت خود را به غير خدا متمايل سازد. بنابراين هر عبادتى كه نيّت آن براى خلق باشد شرك است. چون براى خدا شريك قرار مى دهد و او را در مقام عبادت پرستش مى كند.

2 . شرك خفى: شرك در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرك در عبادت، بسيار ظريف است. شرك در اسباب نمونه بارز شرك خفى است.
* شرك در اسباب: و آن زمانى است كه چشم اميد و خوف به خلق و اسباب داشته باشيم. مثلاً يك كارمند، مستقلاً و منحصراً به اداره، كارفرما يا صاحب كارش توجه داشته باشد.

اما پاسخ به سؤال درباره شرك شيعيان:
* حاجت خواستن از امامان:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرك باشد پس تمام خلايق مشركند و اصلاً نمى توان موحدى پيدا نمود. واضح است كه روابط اجتماعى جوامع انسانى بر پايه نياز به يكديگر بنا شده و كمك خواستن از ديگران در دنيا متداول است. به طورى كه به سوى يكديگر رفته و بدون اين كه نامى از خداى متعال برده شود تقاضاى كمك از ديگرى مى نمايند. مثلاً:
* مريضى به مطب پزشكى مى رود و از او درخواست مداوا و معالجه مى كند.
* غريقى در آب فرياد مى زند كه از غرق شدن نجاتش دهند.
* مظلومى به دادگاه مى رود و از قاضى تقاضاى دادرسى مى كند.
* طلبه و دانشجويى نزد استاد رفته و تقاضاى آموزش و يادگيرى مى كند.
* كسى كه اموالش به سرقت رفته به كلانترى مى رود و تقاضاى پيداكردن اموال مسروقه را دارد.
* كسى به نانوايى مى رود و تقاضاى چند قرص نان مى كند.

آيا مى توان همگى اين افراد را به دليل اين كه در محاورات خويش، نامى از خداى متعال نمى برند مشرك دانست؟ يقيناً پاسخ منفى است. حتى بالاتر از همه اين ها، انبيا نيز از خلايق، تقاضاى كمك و يارى مى طلبيده اند. در سوره نمل توجه و دقت شود كه حضرت سليمان به حضار مجلس گفت: } قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي{ ;
كداميك از شما تخت بلقيس را قبل از اين كه او نزد من آيد و تسليم امر من شود به اينجا خواهيد آورد؟ از آن ميان عفريت جن گفت: من در آوردن تخت او به اندازه اى قادر و امينم كه قبل از آن كه تو از جايگاه قضاوت خود برخيزى آن را به حضورت مى آورم. كس ديگرى كه به بعضى از علوم كتاب الهى دانا بود (آصف بن برخيا) گفت: من پيش از آن كه چشم بر هم زنى تخت او را به اينجا مى آورم. چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد گفت: اين توانايى از فضل خداى من است(1)». بديهى است كه تخت بلقيس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در يك چشم بر هم زدن كار مخلوق عاجز نيست.

بنابراين از تقاضا و استمداد طلبيدن سليمان، جهت انتقال تخت بلقيس مى توان دريافت كه صرف كمك خواستن و تقاضا نمودن شرك نيست، زيرا شرك يك امر قلبى است.

از طرف ديگر خلفاى اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داورى بين مردم ـ كه خود از آن عاجز بودند ـ به اميرالمؤمنين(عليه السلام) مراجعه نموده و استمداد مى طلبيدند. نمونه هاى اين استمداد در «مناقب» و «جلوه هايى از عدالت مولود كعبه» بسيار است. در زير فقط به بيان يك مورد از مواردى كه خليفه دوم ـ عمر بن الخطاب ـ به اهل بيت و عترت پيغمبر(عليهم السلام) توسل نموده تا به نتيجه برسد بسنده مى شود.

* ابن حجر مكى در «صواعق محرقه» نقل مى كند:
در سال 17 هجرى مردم به دفعات زيادى براى استسقا (دعاى باران) مى رفتند و نتيجه نمى گرفتند تا اين كه عمر ـ خليفه دوم ـ گفت: فردا به وسيله كسى كه دعايش مستجاب مى گردد طلب آب خواهم كرد. خليفه خود نزد عباس عموى پيغمبر رفت و گفت: با ما بيرون بيا تا به وسيله تو از خداوند متعال طلب آب نماييم. عباس گفت: بايد صبر نمود تا وسيله آن مهيا شود. آنگاه به بنى هاشم خبر داد كه لباس پاك پوشيده و بوى خوش نيز استعمال كنند. سپس امام على(عليه السلام) در جلو و امام حسن(عليه السلام) در سمت راست و امام حسين(عليه السلام)در سمت چپ و بنى هاشم در پشت سر آن ها حركت كردند. جناب عباس به عمر گفت: كس ديگرى را با ما نفرست. آن ها رفتند تا به مصلى رسيدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مى كند كه هنوز دعا تمام نشده بود كه ابرها به حركت در آمد و باران باريدن گرفت. امام بخارى نيز در صحيح خود از عمر چنين نقل مى كند: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پيغمبرمان به تو متوسل شديم تا باران به ما عطا كنى. پس خداوند به آن ها باران عطا كرد(2)». ابن ابى الحديد نيز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مى كند: خليفه با عموى پيغمبر جهت استسقا بيرون رفتند. خليفه عمر در محل استسقا گفت: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پيغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آن ها به سوى تو متوسل شديم. پس مقام پيغمبرت را در عموى او حفظ فرما; چون او ما را دلالت نموده كه از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماييم(3)».

2 . نذر امامان

در اكثر كتب فقهى شيعيان، فصلى به نام «باب نذر» وجود دارد و تمام رساله هاى مراجع تقليد و فتاواى آن ها بر اين اصل استوار است كه نذر، نوعى عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براى خدا باشد. دو شرط «نيت قربه الى الله» و «صيغه نذر» را نيز لازمه آن دانسته اند. اگر يكى از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمى شود و اين دو شرط مكمل يكديگرند. نيت نذر مانند بقيه عبادات بايد براى خاطر خدا و رضايت او باشد.

اين نكات در تمام رساله هاى عمليه فقهاى شيعه به وضوح آمده است. بنابراين در اداى نذر، نيت براى غير خدا حتى نيت پيغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل كننده نذر است.

از آنجايى كه تمام شيعيان بر اين اعتقادند كه اگر كسى «آل محمد» را خداى خود يا آن ها را شريك در ذات و صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرك است پس نيت آن ها نمى تواند براى غير خدا باشد.

اما شرط دوم كه صيغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبيت كننده شرط اول است. بدين معنا كه نذر كننده بايد در موقع نذر صيغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صيغه نباشد صيغه نذر جارى نمى شود. مثلاً كسى كه روزه نذر مى كند بايد بگويد: «براى خدا روزه مى گيرم».
بنابراين شيعيان معتقدند كه هم نيت نذر و هم صيغه نذر هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خدا دارند و بايد براى رضاى خدا باشد، ولى نذر كننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلاً نذر مى كند كه گوسفندى را براى خدا در حرم فلان امام يا امامزاده بكشد. حال مى تواند آن را به فقرا بدهد يا اطعام كند و يا به هيئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد. يا مثلاً نذر مى كند تا پول يا لباسى را به اهالى يا فقرا يا عالم يا سيدى از اولاد رسول الله بدهد. چون هم نيت و هم صيغه نذر هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خدا دارند، لذا هيچ اشكالى بر آن وارد نيست. حال اگر بعضى افراد از اين اصل عدول نمايند، نمى توان عمل آن ها را به كل شيعيان تعميم داد و اصول مسلم شيعه را خدشه دار نمود.

3 . اگر از شيعيان عبارات و اصطلاحاتى چو «يا على ادركنى»، «يا حسين ادركنى» و «يا مهدى ادركنى» شنيده مى شود، معناى آن «يا على الله ادركنى»، «يا حسين الله ادركنى» و «يا مهدى الله ادركنى» نيست، بلكه چون دنيا دار اسباب است(4) و شيعيان آن خاندان جليل القدر را وسيله و اسباب نجات مى دانند، لذا به وسيله آن ها به خداى متعال توجه مى جويند.

به هر حال توجه مستقل ما در طلب حوايج و دفع مشكلات نسبت به ذات يگانه پروردگار همچنان محفوظ است. همانطور كه در قرآن مجيد آمده است } يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ{; اى اهل ايمان تقواى خدا را پيشه كنيد و با «وسيله» به درگاه با عظمت پروردگار برويد(5)».

از آنجايى كه شيعيان، آل محمد سلام الله عليهم اجمعين را عباد الله الصالحين و واسطه فيض از مبدأ فياض مى دانند، بنابراين توسل به آن ها را بر حسب دستور رسول گرامى اسلام لازم مى دانند. براى صحت اين ادعا نيز مى توان به علماى اهل سنت، نظير ابن ابى الحديد معتزلى استناد نمود. او در جلد چهارم شرح نهج البلاغه خود، خطبه حضرت زهرا(عليها السلام) درباره غصب فدك در حضور مهاجر و انصار را چنين نقل مى كند: «خدايى را حمد مى كنم كه از پرتو نور عظمتش اهل آسمان ها و زمين بندگى مى كنند و هدف تمام وسايل، ذات اقدس اوست و ما در ميان خلق «وسيله» هستيم(6)».

«حديث ثقلين» دليل محكم و مطمئن ديگرى مبنى بر جواز توسل و تمسك به آل محمد و اهل بيت رسالت است كه حتى جماعت اهل سنت، مثل ابن حجر مكى در صواعق محرقه صحت آن را تأييد مى كنند. رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در اين حديث مى فرمايد: «به درستى كه در ميان شما دو چيز گرانبها مى گذارم. يكى از آن ها كتاب خدا (قرآن مجيد) و ديگرى اهل بيت من است. پس هر كس كه به آن ها توسل و تمسك جويد، قطعاً نجات خواهد يافت. هر كس از آن دورى نمايد به تحقيق هلاك خواهد شد، و پس از من، هر كس كه توسل و تمسك به آن ها جويد هرگز گمراه نخواهد شد(7)».

«حديث سفينه» سند محكم ديگر شيعيان در توسل به اهل بيت و آل محمد است كه بيش از صد نفر از بزرگان اهل سنت، از جمله مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، جلال الدين سيوطى، فخر رازى، ثعلبى و محمد بن شافعى در كتب خود ثبت نموده اند كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) فرمود: «به درستى كه مثل اهل بيت من در ميان شما به سان كشتى نوح است. هر كس كه بر آن كشتى سوار شد نجات يافت و آنان كه از سوار شدن امتناع كردند هلاك گشتند(8)». امام محمد بن ادريس شافعى آن را به شعر در آورده است و مى توان آن را در كتاب علامه فاضل عجيلى به نام «ذخيرة المآل» يافت.

بنابراين با بررسى موارد فوق مى توان دريافت كه شيعيان بنابر دستور پيامبر خود به خاندان ايشان توسل مى جويند.

هم چنين با دقت و توجه به دعاى شيعيان درباره چگونگى توسل نمودن به معصومين، به وضوح مشاهده مى گردد كه ائمه معصومين را يكى يكى مخاطب قرار داده و به آن ها گفته مى شود «يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» و سپس آن ها را نام مى برند و مى گويند «اى سيد و مولاى ما»، به وسيله شما به سوى خداى متعال توسل مى جوييم و طلب شفاعت مى كنيم. اى كسى كه نزد خداى بزرگ آبرومند هستيد...» تا آخر كه عموم خاندان رسالت را مخاطب قرار مى دهند. در خطاب به آن ها گفته مى شود «اى حجت خدا بر خلق». ملاحظه مى شود كه در همه جا نام مبارك پروردگار است و در هيچ جا براى او شريكى قرار داده نشده است.(9)

از طرف ديگر رفع كامل شبهه به اصل شفاعت باز مى گردد. خلاصه بحث اين كه با توجه به آيه مذكور (مائده 35) اصل مسأله وسيله يا شفاعت در آيات ديگر قرآن پذيرفته شده، } مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ{،(10) } ما مِنْ شَفِيع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ{،(11)} يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ{،(12) } وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى{.(13)

منتهى مطلب اين است كه آيات شفاعت (مانند آيات علم غيب) ابتدا شفاعت را به خود خداوند نسبت مى دهند. در دسته بعد براى غير خدا اثبات مى كند و آن را مقيد به اذن و مشيت خود مى كند، يعنى هيچ موجودى استقلال در شفاعت ندارد. ولى شفاعت كننده و شفاعت شونده و اصل شفاعت شرايطى دارد كه مورد رضايت و اذن خداوند باشد (} وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى{ انبياء 28)(14)، در روايات اهل سنت نيز شفاعت مورد تأييد قرار گرفته شرح نووى، صحيح بخارى ج 4، كتاب توحيد باب 24 ص 392(15)، آنگاه كه اصل شفاعت ثابت مى شود، حق شفاعت پيامبران و ائمه معصومين از احاديث زيادى از جمله حديث مذكور سفينه ثابت مى شود كه در كتب فريقين آمده است «ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى».(16)

علاوه بر ائمه، دسته هاى ديگرى حق شفاعت دارند از جمله:

1 ـ فرشتگان
2 ـ شهدا
3 ـ علما
4 ـ خويشاوندان
5 ـ همسايگان
6 ـ مؤمنين
7 ـ مجاهدان
8 ـ صديقين
9 ـ اطفال سقط شده
10 ـ قران كريم
11 ـ و از همه مهمتر خود خداوند كه همه شفاعت، با اذن و رضايت اوست.

يادآورى اين نكته ضرورى است كه به نص قرآن شهدا زنده اند و ائمه افضل بر شهدا هستند. بطريق اولى نزد خداوند رزق دارند و همان طور كه پيامبر در حال حيات (64 نساء) حق شفاعت دارد، همه دسته هاى مذكور مى توانند بعد از وفات حق شفاعت داشته باشند.

تفاوت ديدگاه توحيدى اسلام با ديدگاه بت پرستان در مورد شفاعت اين است كه بت پرستان براى بت هاى خود حق شفاعت بالاستقلال قائل بودند و حق شفاعت به آن ها تفويض شده است. ولى همانطور كه گذشت در اسلام شفاعت به نحو عدم استقلال به اذن و رضايت خدا براى گروهى كه ذكر شد و از آيات و روايات نتيجه مى شود فقط امكان پذير است } هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ{(17).

وهابيان به پيروى ابن تيميه درباره شفاعت نظراتى دارند كه با همه مذاهب اسلامى متفاوت است. آن ها با اين كه اصل شفاعت را پذيرفته اند ولى مى گويند حق نداريم درخواست شفاعت از پيامبر و ديگران داشته باشيم بلكه بايد از خدا بخواهيم كه او پيامبر را در حق ما شفيع گرداند و اين خلاف صريح قرآن است. } يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا{،(18)} وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ{(19)... كه گذشت.

**************************************************************************************
1  . نمل (27): 38 تا 40
2  . رفع المناره، ص91 ; شبهاى پيشاور، ص229 «اللّهمَّ إنّا نَتَوسَّلُ إلَيكَ بِعَمّ نَبيّنا فَاسْقنا فَيسقون».
3  . الفايق فى غريب الحديث، ج 3، ص115 ; تاريخ مدينه دمشق، ج 26، ص363 ; تاريخ يعقوبى، ج 2، ص150 ; شبهاى پيشاور، ص229 «الّلهمّ إنا نتقرّب إليك بعمّ نبيّك و قفية آبائه و كبر رجاله... فاحفظ اللهمّ نبيّك في عمّه فقد دلونا به إليك مستشفعين و مستغفرين».
4  . الصحيح من السيره، ج 4، ص87 ; تفسير الميزان، ج 2، ص40 ; شبهاى پيشاور، ص218 «أبى الله أن يجري الأمور إلاّ بأسبابها».
5  . مائده (5): 35
6  . سقيفه و فدك، ص100 ; صحيفة الزهرا(عليها السلام)، ص270 ; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص211 ; شبهاى پيشاور، ص219 «و احمدوا الله الّذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات و الأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته في خلقه...».
7  . المعيار و الموازنه، ص322 ; سنن الكبرى، ج 5 ، ص130 ; جامع الصغير، ج 2، صص156 و 157 ; فتح البارى، ج 11، ص333 و 408 ; شبهاى پيشاور، ص225 «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، مَنْ تَوسل (تمسّك) بِهِما فَقَد نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنهُما فَقَد هَلَكَ ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً(بعدى)».
8  . مجمع الزوايد، ج 9، ص168 ; كنز العمال، ج 12، ص98 ; تفسير ابن كثير، ج 4، ص13 ; ينابيع المودة لذوى القربى، ج 2، ص443 ; شبهاى پيشاور، ص227 «إنّما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك».
9  . به دعاى توسل در مفاتيح الجنان مراجعه شود.
10  . بقره: 255
11  . يونس: 3
12  . طه: 109
13  . انبياء: 28
14  . براى تفصيل بيشتر رجوع شود به الميزان ج 1، ص158. تفسير موضوعى قرآن آية الله جوادى آملى، ج5 ، ص117
15  . نووى در شرح صحيح مسلم به نقل از قاضى عياض: مذهب اهل سنت بر جواز شفاعت است عقلا و بر وجوب شفاعت است نقلاً، زيرا هم آيات تصريح دارد و هم اخبار صحيح.... تنها خوارج و گروهى از معتزله شفاعت را نپذيرفته اند و شفاعت پنج قسم است:
                              1 ـ شفاعت پيامبر براى سرعت در حساب.
                              2 ـ شفاعت پيامبر براى ادخال به بهشت.
                              3 ـ شفاعت براى نجات از آتش
                              4 ـ شفاعت براى اهل آتش.
                              5 ـ شفاعت براى ترفيع درجه اهل بهشت. ر.ك. بحار الانوار ج 8 ص61
16  . صواعق محرقه 89 و 90، از امام احمد بن حنبل و طبرانى و مسلم نقل قول نموده كه ان لحديث التمسك بالثقلين طرقاً كثيره وردت عن نيف و عشرين صحابياً (بيش از 20 نفر صحابى نقل كرده اند)
17  . يونس: 18
18  . يوسف: 97
19  . نساء: 64 و محمّد(صلى الله عليه وآله) : 19