به عقيده ي پيروان باب و بهاء پيامبران مظاهر تجلي خدا هستند

به عقيده ي سيد باب و پيروان او، خدا به پيامبرانش نيازمند است تا
به وسيله آنان ميان بندگانش متجلي و ظاهر شود و شناخته گردد؛ از اين رو، سيد باب و بهاءالله، خود را مظهر خدا و در نتيجه خود را مانند خدا دانسته اند و ادعاي خدائي كرده اند و پيروان آنان هم، برابر عقيده خود، آنها را بدان عنوان پذيرفته اند - يعني به عنوان خدا!
آنها براي اثبات اين ادعا به آيه ي قرآن استدلال كرده اند:
1 - «اي پيامبر، تو خودت نيستي، كه تير مي اندازي؛ بلكه خداست كه با دستهاي تو تير مي اندازد»
2 - «آنان كه تو را بيعت و ياري مي كنند، در حقيقت، با خدا بيعت مي كنند، دست خدا، بالاي دستهاي ديگران است.»
3 - «و تو را اي پيامبر براي ظهور ذات خودم برگزيدم...» [1] .
به نظر پيروان سيد باب، منظور خدا از اين آيه ها اين است، كه خود را به وسيله ي پيامبران ظاهر كند و در وجود آنها درآيد؛ روي اين اصل، پيامبران مظهر خدايند و رفتار و كردارشان، رفتار و كردار خداست، از اين رو بهاءالله را مظهر خدا شمرده اند!
اينان در اين باب، مانند مسيحيان، پيامبر را دستيار خدا و پسر او و به عبارت ديگر خداي دوم مي پندارند؛ خدا را به پيامبران و بلكه به مخلوقات و بندگانش محتاج مي دانند و او را مانند مالكان، كه به رعيت خود نيازمندند و بدون رعيت نمي توانند اربابي كنند، مي شمارند - اگر مرزوقي نباشد، مخلوقي نباشد، خدا نمي تواند رازق و خالق باشد. هم چنان بهائيان و بابيان جهان را قديم و ازلي مي دانند، چه اگر جهان قديم نباشد، خدا هم كه هميشه به آن محتاج است، قديم نخواهد بود. [2] .
روي اين مبنا، پيروان باب، موضوع نبوت را با مسأله ي توحيد و مسايل آن دو را به هم آميخته اند، به عبارت ديگر مقام نبوت را بالا برده با مقام خدائي يكي گردانيده اند و پيامبران و به خصوص سيد باب و بهاءالله را، مظاهر تجلي خدا و صورت تجسم يافته ي او در زمين، پنداشته اند! [3] .
روي اين اصل بوده است كه سيد باب و بهاءالله در بعضي نوشته هايشان، ادعاي خدائي كرده اند. سيد باب در كتاب بيان در اين باره گويد:
«لعمري اول من سجدلي محمد ثم علي ثم الذين هم شهداء من بعده، ثم ابواب الهدا اولئك الذين سبقوا الي امر ربهم و اولئك هم الفائزون، و ان اول ذالك الامر، او يوم القيامة (يعني؛ قيامه بالدعوة) كل علي الله يعرضون ان الذين عرضوا علي و هم كانوا بالله و آياته مؤمنين فاولئك هم اصحاب الرضوان، قد جزيناهم في الكتاب باحسن مما اكتسبت ايديهم و كذالك نجزي المحسنين. و انا قد نزلنا من قبل انه لا الاه الا انا اياي فاتقون. لتوقنن ان لم يكن اولا قبلي و لا آخرا بعدي و لا ظاهرا غيري و لا باطنا دوني و لا آية الامن عندي كذالك يمحص الله الناس كلهم اجمعون. و لعمري ان امر الله في حقي اعجب من امر محمد رسول الله من قبل، لو انتم فيه تتفكرون. قل انه ربي في العرب ثم من بعد اربعين سنة قد نزل الله عليه الآيات و جعله رسولا الي العالمين. قل اني ربيت في العجميين و نزل علي من بعد ما قد قضي من عمري خمسة بعد عشرين سنة آياتي التي كل عنها يعجزون.»
اين است ترجمه ي اين جمله ها: به جان خودم سوگند، نخستين كسي كه به من سجده كرد، حضرت محمد و علي و پس از آنها، شهيدان و كساني كه به امر پروردگارشان سبقت جستند، بودند. و در آغاز قيام من همه ي مردم از خدا دوري كردند، ولي كساني كه از ميان آنها به من ايمان آوردند، آنها اصحاب بهشت هستند و در كتاب بيان به آنها پاداش داديم - پاداشي كه خودشان بهتر از آن نمي توانستند كسب كنند؛ همين است پاداش نيكوكاران.
و ما پيش از اين نازل كرديم، كه: نيست خدائي جز من. پس، از من بترسيد و باور كنيد كه پيش از من آغازي و پس از من انجامي و به جز من ظاهري و باطني نيست و هيچ آيه اي نيست مگر اينكه از سوي من نازل مي شود. همچنين خدا مردم را پاك مي گرداند.
به جان خودم سوگند، امر خدا درباره ي من، از امر او درباره ي حضرت محمد شگفت انگيزتر است، اگر بينديشيد. او در ميان عرب پرورش يافت و پس از چهل سال خدا آياتش را بر او نازل كرد و او را پيامبر گردانيد؛ ولي من در ميان مردم عجم پرورش يافتم و در بيست و پنج سالگي خداوند آيات خود را بر من نازل فرمود - آياتي كه همه ي مردم از آوردن مانند آنها، عاجز ماندند.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] سوره ي انفال آيه ي 18 - «و مارميت اذرميت ولكن الله رما» سوره ي الفتح آيه ي 10 - «ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله، يدالله فوق ايديهم» و سوره ي طه آيه ي 41 - «و اصطفيتك لنفسي...».
[2] نگاه كنيد به: البهائيه، تاليف: عبدالله النوري، چاپ كويت صفحه 5.
[3] نگاه كنيد به: مفاوضات، تاليف عبدالبها، صفحات 111 و 112.