قائم موعود در مدت حياتش براي وي غيبت ممتدي از انظار مردم است

قائم موعود (ع) در مدت حياتش براي وي غيبت ممتدي از انظار مردم است
[1] در كتاب غايةالمرام (ص 203) از ابن بابويه مسندا از ابوخالد كابلي روايت كند كه گفت: وارد شدم بر آقاي خود علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام عرض كردم يابن رسول الله كساني كه خداي تعالي بعد از رسول خدا اطاعت و مودت آنان را بر بندگان خود فرض نموده و اقتداي به ايشان را واجب ساخته كيانند؟ پس فرمود: اي كابلي صاحبان امري كه خداوند آنان را پيشواي مردم نموده و طاعت ايشان را بر بندگان خود واجب گردانيده اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام است تا اينكه امر به ما منتهي شده سپس سكوت فرمود. پس عرض كردم: اي آقاي من براي ما از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت نموده اند كه فرموده است: بدرستي كه زمين از حجت خدا بر بندگان خالي نخواهد ماند، پس حجت و امام بعد از شما كيست؟ فرمود: فرزند من محمد باشد آن كسي كه نام او در تورات باقر است علم را مي شكافد شكافتني او است امام و حجت بعد از من و پس از محمد فرزندش جعفر مي باشد و نام او نزد اهل آسمان صادق است. ابوخالد گويد: عرض كردم اي آقاي من چگونه نام او صادق گرديد در صورتيكه همه ي شما صادق هستيد؟ فرمود: حديث كرد پدرم از پدرش عليه السلام بدرستي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود زماني كه فرزندم جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب متولد شود او را صادق نام نهيد به علت آنكه پنجمي از فررندان او كه نام او نيز جعفر است تجري بر خداي عزوجل نموده و افترا بر خدا بسته ادعاي امامت خواهد كرد پس او در نزد خداوند، جعفر كذاب مي باشد (تا اينكه پس از مقداري توصيف كردار زشت جعفر كذاب كه در متن حديث مذكور است) ابوخالد مي گويد: عرض كردم اي فرزند رسول خدا آيا اين امور تحقيق پذيرد؟ فرمود: آري قسم به پروردگار خود، بدرستيكه اين امر در صحيفه اي كه در آن محنتها و بلياتي كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ما وارد مي شود ذكر گرديده مكتوب است. ابوخالد عرض كرد: يابن رسول الله بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: غيبت ولي خداي عزوجل كه دوازدهمين وصي رسول خدا و دوازدهمين امامان بعد از اوست طولاني مي گردد اي اباخالد اهل زمان غيبت آن حضرت آن كساني كه معتقد به امامت او بوده و انتظار ظهور او را مي كشند برتر از اهل هر زماني خواهند بود زيرا كه خداي تعالي آنان را چندان عقل و فهم و معرفت كرامت فرمايد كه غيبت او نزد ايشان چون حضور و مشاهده او باشد و خداوند ايشان را چون مجاهدين به شمشير در خدمت رسول خدا قرار دهد اينانند بندگان خالص خدا از روي حق و شيعه ي ما از راه صدق و خوانندگان مردم بسوي دين خدا در آشكار و نهان، و فرمود: انتظار فرج از افضل اعمال است.
[2] در كتاب المحجة (ص 753) از ابن بابويه مسندا از عمار روايت كند كه گفت: در ركاب حضرت رسول در بعضي از غزوات بودم (تا اينكه مي گويد) عرض كردم اي رسول خدا بدرستيكه علي عليه السلام حقا در راه خدا حق جهاد را ادا نمود. فرمود: آري زيرا او از من است و من از او و او وارث علم من و اداكننده ي دين من و وفاكننده ي وعده من و خليفه ي بعد از من است و چنانچه او نبود بعد از من مؤمن خالص شناخته نمي شد، جنگ با او جنگ با من و صلح با او صلح با من و صلح با من صلح با خدا است او پدر دو سبط من و ابوالائمه است خداي تعالي از صلب او ائمه راشدين را خارج مي گرداند و مهدي اين امت از ايشان مي باشد. عمار مي گويد: عرض كردم پدر و مادرم به قربانت اي رسول خدا اين مهدي كيست؟ فرمود: اي عمار بدرستيكه خداوند تبارك و تعالي عهد فرموده اينكه از صلب حسين نه امام را خارج فرمايد و نهمي از فرزندان او از مردم غايب مي گردد و همان است معني قول خداي عزوجل «قل ارايتم ان اصبح ماؤكم غورا فمن ياتيكم بماء معين» و او راست غيبتي طولاني كه قومي از او برگردند و قوم ديگر بر او ثابت بمانند پس چون آخرالزمان باشد خروج نمايد و دنيا را از داد و عدل پر كند همچنانكه از جور و ظلم پر شده باشد.
[3] در كتاب نامبرده (ص 756) مسندا از ام هاني روايت كند كه گفت: خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم معني قول خداوند عزوجل «فلا اقسم بالخنس»
چيست؟ فرمود: اي ام هاني اماميست كه در سال 260 مخفي مي فرمايد نفس خود را تا اينكه علم به او از مردم قطع شود سپس چون كوكب درخشان در شب تاريك آشكار گردد.
اين حديث در همين صفحه از كتاب نامبرده به چهار سند متصل بام هاني نقل شده است.
[4] در كتاب نامبرده در صفحه ي مزبور از ابن بابويه مسندا از سدير از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: بدرستيكه از براي قائم ما غيبتي است كه به طول انجامد مدت آن.
[5] در جلد سيزدهم بحار (ص 27) از كتاب اكمال الدين مسندا از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند كه فرمود: قائم ما را غيبتي است كه مدت آن طولاني باشد گويا شيعه را مي بينم كه در غيبت او مانند چهارپايان جولان مي كنند چراگاه را مي طلبند و آن را نمي يابند آگاه باشيد كسي كه از شيعه بر دينش ثابت بماند و براي طول مدت غيبت امامش قلبش قساوت پيدا نكند پس روز قيامت با من در درجه ي من خواهد بود.
[6] در كتاب نامبرده در صفحه ي مزبور ايضا از اكمال الدين مسندا از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند كه به فرزند خود امام حسين عليه السلام فرمود: اي حسين نهمي از فرزندان تو قائم به حق و ظاهركننده دين و گسترنده ي عدل در روي زمين است. امام حسين عليه السلام مي گويد: عرض كردم اي اميرالمؤمنين آيا اين قضيه واقع خواهد شد؟ پس فرمود: آري سوگند به كسي كه محمد صلي الله عليه و آله را به نبوت مبعوث گردانيد و او را بر تمام خلق اختيار فرمود، ولي بعد از غيبت و حيرتي كه ثابت نمانند در آن مگر مخلصيني كه داراي روح اليقين اند آنانكه خدا به ولايت ما از آنان پيمان گرفته است و ايمان را در قلوب ايشان ثبت نموده و آنان را به روحي از جانب خود تأييد فرموده است.
[7] در كتاب نامبرده (ص 37) از كتاب اكمال الدين مسندا از يونس بن عبدالرحمن روايت كند كه گفت: بر موسي بن جعفر عليه السلام وارد شده عرض كردم اي پسر رسول خدا آيا قائم به حق شمائيد؟ فرمود: آري منم قائم به حق اما قائمي كه زمين را از دشمنان خدا پاكيزه گرداند و آن را از عدل پر كند هم چنانكه از جور پر شده باشد او پنجمين فرزندان من باشد كه او راست غيبتي كه از جهت ترس بر جان او مدت آن طولاني گردد، در آن غيبت اقوامي مرتد شوند و اقوام ديگر ثابت مانند سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما آن كساني كه به دوستي مادر غيبت قائم ما متمسكند
و بر ولايت ما و دوري و برائت از دشمنان ما ثابتند آنان از ما هستند و ما از ايشان و به تحقيق ايشان به امام بودن ما راضيند و ما نيز به شيعه بودن آنان راضي هستيم و خوشا به حال آنان، به خدا سوگند آنان روز قيامت با ما در درجات ما مي باشند.
[8] در جزء ثاني كتاب وافي (ص 97) از كتاب كافي مسندا از يمان تمار روايت نمايد كه گفت: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم پس فرمود: همانا براي صاحب اين امر غيبتي است كه متمسك به دين در آن زمان مانند خارط قتاد است (قتاد درختي است پرخار، و خرط قتاد يعني كندن خارهاي قتاد به چنگ، مثل است براي كار بسيار دشوار) پس به دست مبارك خود اشاره نموده و فرمود اين چنين، پس كدام يك از شما خار درخت قتاد را به دست خود چنگ مي زند سپس اندكي سكوت نموده و باز فرمود: همانا براي صاحب اين امر غيبتي است پس بنده خدا بايد از خدا بپرهيزد و به دينش متمسك شود.
[9] در كتاب نامبرده در صفحه ي مزبور ايضا از كتاب كافي مسندا از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام روايت كند كه فرمود: زماني كه پنجمين فرزندان هفتمين (امام) ناپديد و غايب شود پس بپرهيزيد خدا را و از خدا درباره ي دينتان بترسيد كه احدي شما را از دين برنگرداند و زايل نسازد، اي پسرك من به درستي كه لابد است از براي صاحب اين امر غيبتي تا اينكه بعض كساني كه قائل و معتقد به دين امر بودند برگردند.
[10] در جلد سيزدهم بحار (ص 142) از كتاب غيبت نعماني مسندا از سدير صيرفي روايت كند كه گفت: شنيدم اباعبدالله (امام جعفر صادق عليه السلام) را كه مي فرمود: بدرستي كه در صاحب اين امر از يوسف شباهتي است. پس عرض كردم: گويا ما را از غيبت يا حيرتي خبر مي دهيد. فرمود: چرا اين مردم ملعون شبيه به خوك اين امر را انكار مي كنند؟! بدرستي كه برادران يوسف از عقلا و صاحبان فهم و خويشان و اولاد انبياء بودند و بر يوسف وارد شده با او مكالمه و مخاطبه و خريد و فروش و رد و بدل نمودند و آنها برادر يوسف بودند و يوسف برادر آنان بود با اين حال او را نشناختند تا اينكه خود را به ايشان معرفي نمود و گفت من يوسفم، آن وقت او را شناختند پس اين امت سرگردان چرا انكار مي كنند از اينكه خداوند عزوجل وقتي اراده فرمايد كه حجت خود را از آنان پنهان كند. هر آينه ملك مصر با يوسف بود و بين او پدرش 18 روز راه بود و اگر مي خواست مكانش را به پدرش اعلام كند هر آينه قدرت داشت پس چرا اين امت انكار مي كنند كه خداوند درباره ي حجت خود به جا آورد آنچه را كه درباره ي يوسف به جا آورد به اينكه صاحب مظلوم شما آنكه حق او انكار شده يعني صاحب اين امر بين مردم رفت و آمد نمايد و در بازار آنان راه رود و بر فراش ايشان قدم گذارد با اين حال او را نشناسند تا اينكه خداوند اذن دهد كه خود را به آنها معرفي فرمايد همان طوريكه به يوسف اذن داد تا اينكه برادرانش به او گفتند: آيا به درستي تو هر آينه يوسفي؟ فرمود آري من يوسفم.
و در حديث ديگر نيز از امام جعفر صادق عليه السلام است كه مي فرمايد: بدرستي كه از براي صاحب اين امر دو غيبت است يكي از آنها طولاني مي گردد تا اينكه بعضي گويند آن حضرت از دنيا رفته و بعضي گويند كشته شده است. و در روايت ديگر مي فرمايد: و بعض از مردم مي گويند به دنيا نيامده.
و در روايت ديگر نيز مي فرمايد: در غيبت دوم ظاهر مي گردد پس اگر كسي به تو خبر دهد كه دست خود را از خاك قبر او تكان داده (يعني مرده است) قبول مكن. و باز در حديث ديگر مي فرمايد در مواسم حج حاضر مي شود و مردم را مي نگردد ولي مردم او را نمي بينند.
[11] در كتاب غايةالمرام (ص 695) از كتاب حمويني كه از علماء عامه است مسندا از جابر بن عبدالله انصاري روايت كند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مهدي از فرزندان من نام او نام من و كنيه ي او كنيه ي من و از حيث خلقت و خلق شبيه ترين
مردم است با من از براي او غيبت و حيرتي است كه در آن امتها گمراه گردند، مانند شهاب ثاقب بيايد و زمين را از عدل و داد پر كند همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
[12] در كتاب نامبرده (ص 696) از حمويني ايضا مسندا از ابن عباس روايت نمايند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بدرستي كه علي بن ابيطالب عليه السلام امام امت من و بعد از من بر آنها خليفه ي من است و از فرزندان او است قائم منتظر آن كسي كه به او زمين از داد و عدل پر شود همچنانكه از جور و ظلم پر شده باشد، سوگند به كسي كه مرا به حق براي بشارت و انذار مبعوث گردانيد آنان كه بر قول به امامت او در زمان غيبتش ثابت مانند هر آينه از كبريت احمر عزيزترند. در اين هنگام جابر بن عبدالله انصاري از جاي برخاسته عرض كرد: اي رسول خدا! آيا براي قائم از فرزندان تو غيبتي خواهد بود؟ فرمود: به خدا قسم چنين است، «ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين» تا اينكه خداوند در بوته ي امتحان مؤمنين را خالص گرداند و كافران را زائل و باطل سازد، اي جابر بدرستي كه اين امر از امور الهي و سري از اسرار او باشد كه علت آن از بندگان او مخفي و پوشيده است، اي جابر از شك بپرهيز بدرستي كه شك در امر خداي عزوجل كفر است.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] في غاية المرام (ص 203) عن ابن بابويه مسندا عن ابي خالد الكابلي قال: دخلت علي سيدي علي بن الحسين زين العابدين (ع) فقلت له يابن رسول الله الذين فرض الله طاعتهم و مودتهم و اوجب علي عباده الاقتداء بهم بعد رسول الله (ص)؟ فقال لي: يا كابلي ان اولي الامر الذين جعلهم الله ائمة للناس و اوجب عليهم طاعتهم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) ثم انتهي لامر الينا ثم سكت، فقلت: يا سيدي روي لنا ان اميرالمؤمنين (ع)قال: ان الارض لا تخلوا من حجة لله علي عباده، فمن الحجة و الامام بعدك؟ فقال: ابني محمد اسمه في التورية باقر يبقر العلم بقراء هو الامام و الحجة بعدي، و من بعد محمد ابنه جعفر و اسمه عند اهل السماء الصادق فقلت له: يا سيدي فكيف صار اسمه الصادق و كلكم صادقون؟ فقال: حدثني ابي عن ابيه (ع) ان رسول الله (ص) قال اذا ولد ابني جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب فسموه الصادق فان الخامس من ولده الذي اسمه جعفر يدعي الامامة اجتراء علي الله عزوجل و كدبا عليه فهو عند الله جعفر الكذاب المفتري علي الله و المدعي ما ليس له المخالف علي ابيه و الحاسد لاخيه الذي يروم كشف سر الله عند غيبة ولي الله عزوجل ثم بكي علي بن الحسين بكاءا شديدا ثم قال كاني بجعفر الكذاب و قد حمل طاغية زمانه علي تفتيش امر ولي الله و المغيب في حفظ الله و الموكل بحرم ابيه جهلا منه بولادته و حرصا منه علي قتله ان ظفر به طمعا في ميراث اخيه حتي يأخذه بغير حق. قال ابوخالد: فقلت له يابن رسول الله و ان ذلك لكائن؟ قال اي و ربي انه مكتوب عندنا في الصحيفة التي فيها ذكر المحن التي تجري علينا بعد رسول الله (ص). قال ابوخالد: يابن رسول الله ثم ماذا يكون؟ قال تمتد الغيبة بولي الله عزوجل الثاني عشر من اوصياء رسول الله و الائمة بعده يا اباخالد اهل زمان غيبته القائلين بامامته المنتظرين لظهوره افضل من اهل كل زمان لان الله تبارك و تعالي اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول الله (ص) بالسيف اولئك هم المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاة الي دين الله عزوجل سرا و جهرا. و قال عليه السلام: انتظار الفرج من الفضل العمل.
[2] في كتاب المحجة للسيد هاشم البحراني صاحب غايةالمرام (ص 753) عن ابن بابويه مسندا عن عمار قال: كنت مع رسول الله (ص) في بعض غزواته (الي ان قال) فقلتن له: يا رسول الله ان عليا قد جاهد في الله حق جهاده. فقال: لانه مني و انا منه و انه وارث علمي و قاضي ديني و منجز وعدي و الخليفة من بعدي و لولاه لم يعرف المؤمن المحض بعدي حربه حربي و سلمه سلمي و سلمي سلم الله الا انه ابوسبطي و الائمة من صلبه يخرج الله تعالي الائمة الراشدين و منهم مهدي هذه الامة. فقلت: بابي و امي يا رسول الله من هذا المهدي؟ قال: يا عمار ان الله تبارك و تعالي عهد الي انه يخرج من صلب الحسين ائمة تسعة و التاسع من ولده يغيب عنهم و ذلك قوله عزوجل «قل ارايتم ان اصبح ماؤكم غورا فمن ياتيكم بماء معين» يكون له غيبة طويلة يرجع عنها قوم و يثبت عليها آخرون فاذا كان في آخر الزمان يخرج فيملا الدنيا قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما الخبر.
[3] و فيه (ص 756) مسندا عن ام هاني قالت: قلت لابي جعفر محمد بن علي الباقر (ع) ما معني قول الله جل و عز «فلا اقسم بالخنس»؟ قال لي: يا ام هاني امام يخنس نفسه حتي ينقطع عن الناس علمه سنة ستين و مأتين ثم يبدو كالشهاب الواقد في الليلة الظلماء الخبر. لا يخفي انه روي هذا الحديث في هذه الصفحة باربعة اسانيد متصلا بام هاني.
[4] و فيه عن ابن بابويه مسندا عن سدير عن ابي عبدالله (ع) قال: ان للقائم منا غيبة يطول امدها الخبر.
[5] و في المجلد الثالث عشر من البحار (ص 27) عن كتاب اكمال الدين مسندا عن عبدالعظيم الحسني عن ابي جعفر الثاني عن آبائه عن اميرالمؤمنين (ع) قال: للقائم مناغيبة امدها طويل كاني بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته يطلبون المرعي فلا يجدونه الا فمن ثبت منهم علي دينه و لم يقس قلبه لطول امد غيبة امامه فهو معي في درجتي يوم القيمة الخبر.
[6] و فيه عنه مسندا عن الحسين بن خالد عن الرضا عن آبائه عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال للحسين (ع)، التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق المظهر للدين الباسط للعدل قال الحسين (ع) فقلت يا اميرالمؤمنين و ان ذلك لكائن؟ فقال (ع) اي و الذي بعث محمدا بالنبوة و اصطفاه علي جميع البرية ولكن بعد غيبة و حيرة لا تثبت فيها علي دينه الا المخلصون العاشرون لروح اليقين الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا و كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه.
[7] و فيه (ص 37) عنه ايضا مسندا عن يونس بن عبدالرحمن قال: دخلت علي موسي بن جعفر (ع) فقلت له يابن رسول الله انت القائم بالحق، فقال: انا القائم بالحق ولكن القائم الذي يطهر الارض من اعداء الله و يملاها عدلا كما ملئت جورا هو الخامس من ولدي له غيبه يطول امدها خوفا علي نفسه يرتد فيها اقوام و يثبت فيها آخرون. ثم قال (ع): طوبي لشيعتنا المتمسكين بحبنا في غيبة قائمنا الثابتين علي موالاتنا و البراءة من اعدائنا اولئك منا و نحن منهم قد رضوا بنا ائمة و رضينا بهم شيعة و طوبي لهم، هم والله معنا في درجتنا يوم القيمة.
[8] في الجزء الثاني من الوافي (ص 97) عن الكافي مسندا عن يمان التمار قال: كنا عند ابي عبدالله (ع) جلوسا فقال لنا ان لصاحب هذا الامر غيبة المتمسك فيها بدينه كالخارط للقتاد ثم قال هكذا بيده فايكم يمسك شوك القتاد بيده ثم اطرق مليا ثم قال: ان لصاحب هذا الامر غيبة فليتق الله عبد و ليتمسك بدينه.
[9] و فيه عنه مسندا عن علي بن جعفر عن اخيه موسي بن جعفر (ع) قال: اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانكم لا يزيلنكم عنها احد يا بني انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبة حتي يرجع عن هذا الامر من كان يقول به الخبر.
[10] في المجلد الثالث عشر من البحار (ص 142) عن غيبة النعماني مسندا عن سدير الصيرفي قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان في صاحب هذا الامر لشبها من يوسف فقلت فكانك تخبرنا بغيبة او حيرة فقال: ما ينكر هذا الخلق الملعون اشباه الخنازير من ذلك ان اخوة يوسف كانوا عقلاء الباء اسباطا اولاد انبياء دخلوا عليه فكلموه و خاطبوه و تاجروه و رادوه و كانوا اخوته و هو اخوهم لم يعرفوه حتي عرفهم نفسه و قال لهم انا يوسف فعرفوه حينئذ فما ينكر هذه الامة المتحيرة ان يكون الله جل و عز يريد في وقت ان يستر حجته عنهم لقد كان يوسف اليه ملك مصر و كان بينه و بين ابيه مسيرة ثمانية عشر يوما فلو اراد ان يعلمه مكانه لقدر علي ذلك فما تنكر هذه الامة ان يكون الله يفعل بحجته ما فعل بيوسف ان يكون صاحبكم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر يتردد بينهم و يمشي في اسواقهم و يطأ فرشهم و لا يعرفونه حتي يأذن الله له ان يعرفهم نفسه كما اذن ليوسف حتي قال له اخوته، انك لانت يوسف؟ قال: انا يوسف. و في الوافي في الجزء الثاني (ص 99) نحوه.
اقول: و في بعض الاحاديث عن ابي عبدالله (ع) ان لصاحب هذا الامر غيبتين احديهما يطول حتي يقول بعضهم مات و يقول بعضهم قتل. و في رواية عنه (ع) ايضا: و منهم من يقول ما ولد.
و في رواية اخري عنه (ع):يظهر في الثانيه (اي الغيبة الثانية) فمن جائك يقول انه نفض يده من تراب قبره فلا تصدقه. و عنه (ع) ايضا: يشهد المواسم يري الناس و لا يرونه.
[11] في كتاب غايةالمرام (ص 695) عن الحمويني مسندا عن جابربن عبدالله الانصاري قال قال رسول الله (ص) المهدي من ولدي اسمه اسمي و كنيته كنيتي اشبه الناس بي خلقا و خلقا يكون له غيبة و حيرة يضل فيها الامم يقبل كالشهاب الثاقب يملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.
[12] و فيه (ص 696) عنه ايضا مسندا عن ابن عباس قال قال رسول الله (ص): ان علي بن ابيطالب امام امتي و خليفتي عليها بعدي و من ولده القائم المنتظر الذي يملا به الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما و الذي بعثني بالحق بشيرا و نذيرا ان الثابين علي القول بامامته في زمان غيبته لا عن من الكبريت الاحمر فقام اليه جابر بن عبدالله الانصاري فقال: يا رسول الله و للقائم من ولدك غيبته؟ قال: اي و ربي ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين يا جابر ان هذا الامر من امر الله و سر من سر الله علته مطوية عن عباده فاياك و الشك فان الشك في امر الله عزوجل كفر.