ميسن ريمي و روحيه ماكسول

چارلز ميسن ريمي، فرزند يك روحاني كليساي اسقفي در امريكاست كه در سال 1874 ميلادي (1253 شمسي) در كنار رودخانه ي مي سي سي پي متولد شده و در حدود پنجاه سال با شوقي ارتباط داشته است و شوقي در طول اين مدت اسرار بهائيت را با او در ميان مي گذاشته و نامه هايي دوستانه و بعضا عاشقانه! در بين اين دو رد و بدل مي شده است. در يكي از آن الواح، شوقي مي نويسد:
اي دوست عزيز من! اي انيس و جليس من و اي محبوب من! شما در حقيقت خادم ملكوت اله هستيد كه قيام به خدمت احباب و نشر نفحات اله فرموده ايد، خوشا به حال شما!
ولي با اين همه، پس از مرگ شوقي افندي - با اين كه ميسن ريمي با دادن اطلاعيه هاي مكرر سعي مي كرد خود را در اين مقام نگه دارد - طرفداران روحيه ماكسول به دلايل مختلف از انقياد نسبت به او سر باز زدند و مي گفتند اولا او يك فرد آمريكايي است و ثانيا به زبان عربي
تسلط نداشته و نمي تواند مبين و مفسر اين امر باشد و از طرف ديگر نيز انشعابيوني كه در دسته ي موافق با ميسن ريمي بودند روحيه ي ماكسول را به باد انتقاد گرفته و او را به عايشه مثل مي زدند كه به علت عقيم بودن حقد و كينه خود را در بركناري ميسن ريمي اظهار مي كند تا جايي كه براي او شعر ساخته و مي گفتند:
يا للعجبا زني عقيم و نازا
بنمود چه فتنه اي به عالم برپا
با عقده ي نازائيش آن مظهر حقد
شد علت انشقاق در امر بها
آنان كه مطيع آن زن حيله گرند
از حيله و مكر او مگر بي خبرند
آيا همه ناديده مطيعش گشتند
يا اين كه تمام غافل و كور و كرند
به هر ترتيب امر بهايي از زمان حسينعلي بهاء تاكنون دچار تغييرات و اختلافات و انشعابات پياپي بوده است و علاوه بر اين كشمكش ها كساني نيز از مبلغين و خاصان عبدالبهاء و شوقي افندي نيز به مرور زمان از اسرار نهاني مطلع گشته و تغيير رويه داده و از اين فرقه برگشته اند كه به عنوان نمونه مي توان از فضل الله مهتدي، ملقب به صبحي، منش و كاتب عباس افندي؛ عبدالحسين آيتي، ملقب به آواره، از مبلغين بزرگ بهايي؛ نيكو، كه در بروجرد به جرگه بهائيان پيوسته؛ اقتصاد، كه در مراغه بهايي شد و با پدر در سر اين دين به ستيزه برخواست و او را رها و دلشكسته نمود؛ و ميرزا احمد سهراب نام برد كه در اين جا به شرح حال دو نفر از كساني كه از شوقي برگشتند به صورت اجمال نظري مي افكنيم.