سيد حسن يزدي
سيد حسن يزدي كسي است كه در زندان ماكو و چهريق همراه باب بوده و سمت منشيگري و كتابت را به عهده داشته است. در كتاب «مفتاح باب الابواب» چنين آمده:
«هنگامي كه باب را به تبريز آوردند او نيز همراه باب بود، همين كه محكوميت و اعدام باب قطعي شد، ترس و هراس بر وي مستولي
شده چنان كه رنگ از صورتش پريده بود، شروع به بيزاري از باب و ناسزا گفتن و لعن به وي نمود تا حدي كه برخواست و آب دهن به روي باب انداخت، در نتيجه آزاد شد ولي بعد از مدتي دوباره به حزب بهائيان پيوست».