حدیث شماره 2

2- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ مـُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عـُثـْمـَانَ عـَنْ مـُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْقَرَاطِيسِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ إِنَّ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ يُصْعَدُ مـِنـْهُ مـِرْقـَاةً بـَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ وَ إِذَا رَأَيْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْكَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَيْكَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُ فَتَكْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 74 رواية :2

 

ترجمه روايت شريفه :
عـبـدالعـزيـر قـراسـيـطـى گـويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى عبدالعزيز ايمان مانند نـردبـانيست كه ده پله دارد و مؤ منين پله ئى را بعد از پله ديگر بالا مى روند، پس كسى كـه در پـله دوم است نبايد بآنكه در پله اول است بگويد: تو هيچ ايمان ندارى تا برسد بـدهـمـى (كـه نـبـايـد چنين سخنى به نهمى بگويد) پس آنكه را از تو پست تر است دور نينداز كه بالاتر از تو ترا دور اندازد و چون كسى را يكدرجه پائين تر از خود ديدى ، بـا مـلايـمـت او را بـسـوى خـود كـشـان و چـيـزى را هـم كـه طـاقـتـش را نـدارد بـر او تحميل مكن كه او را بشكنى زيرا هر كه مؤ منى را بشكند، بر او لازمست جبرانش كند.
توضيح :
از مـجـمـوع ايـن خبر و خبر سابق بدست مى آيد كه خداى تبارك و تعالى بهر يك از افـراد انـسـان ، قـابـليـت و اسـتعداد مخصوصى عنايت فرموده است كه ممكن نيست از آنمقدار تـجـاوز كـنـد و بدرجه بالاترى كه استعدادش را ندارد برسد، ولى هر كس نسبت بمقدار اسـتـعـداد و ظـرفـيت خدادادى خويش با فعليت و ثبات از مادر متولد نمى شود، بلكه عطاء خـداونـد تـنـهـا قابليت است و خود او بايد با مجاهدت و كوشش در اكتساب استعداد، خود را بمرحله فعليت برساند، ولى روايت ناظربكسانى است كه با اين مرحله ديگران برخورد مـى كـنـنـد و در واقـع بهترين روش تعليم و تربيت است كه در چند جمله كوتاه بيان شده است .
اولا مـى فـرمـايـد: اگـر تـو در پـله دوم و ديـگـرى در پـله اول از عـلوم و مـعـارف و اخـلاقـسـت ولى اسـتـعـداد تـرقـى بـپـله دوم را دارد، او را مـاءيوس ودل شكسته مكن و باو مگو: تو قابل نيستى ، چيزى نخواهى شد و ثانيا درصدد تعليم و تـربـيـت او بـاش و ثـالثا از اوتوقع نداشته باش كه در يكروز و با چند جمله بدرجه تو رسد بلكه با نرمى و ملايمت و آهسته از او دستگيرى كن تابقدر استعدادش ترقى كند و رابـعـا بـدان كـه اگـر دل مـؤ مـنـى را شـكـسـتـى و او را از تحصيل معارف دلسرد كردى بر تولازمست كه اين شكست را جبران كنى و دو باره بتشويق و ترغيب او پردازى .
ايـن بـيـان از نـظـر ايـن بـود كه مرحوم كلينى اين دو روايت را از يك مورد دانسته و در يك بـاب ذكـر فـرمـوده اسـت ، ولى مـى تـوان گـفـت كـه روايـت اول مـربـوط بـه اسـتـعـداد و قـابـليـتهاى كلى افراد بشر است كه مختلف و متفاوتست ، اما روايت دوم مخصوص استعداد ايمانى و درجاتى است كه هر مؤ منى مى تواند بآنها برسد، پس نبايد روايت اول را در اينجا ذكر نمود، زيرامربوط بدرجات ايمان نيست .