حدیث شماره 8

8- مـُحـَمَّدُ بـْنُ الْحـَسـَنِ عـَنْ بـَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصِ بْنِ خـَارِجـَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلَِةِ فِى الْكُفْرِ وَ الْإِيمَانِ وَ قَالَ إِنَّهُمْ يَحْتَجُّونَ عَلَيْنَا وَ يَقُولُونَ كَمَا أَنَّ الْكَافِرَ عِنْدَنَا هُوَ الْكَافِرُ عِنْدَ اللَّهِ فَكَذَلِكَ نـَجـِدُ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَقَرَّ بِإِيمَانِهِ أَنَّهُ عِنْدَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ فَقَالَ لَّهِ وَ كَيْفَ يَسْتَوِى هَذَانِ وَ الْكُفْرُ إِقْرَارٌ مِنَ الْعَبْدِ فَلَا يُكَلَّفُ بَعْدَ إِقْرَارِهِ بِبَيِّنَةٍ وَ الْإِيمَانُ دَعْوًى لَا تَجُوزُ إِلَّا بِبَيِّنَةٍ وَ بـَيِّنَتُهُ عَمَلُهُ وَ نِيَّتُهُ فَإِذَا اتَّفَقَا فَالْعَبْدُ عِنْدَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ وَ الْكُفْرُ مَوْجُودٌ بِكُلِّ جِهَةٍ مِنْ هـَذِهِ الْجـِهـَاتِ الثَّلَاثِ مـِنْ نـِيَّةٍ أَوْ قـَوْلٍ أَوْ عَمَلٍ وَ الْأَحْكَامُ تَجْرِى عَلَى الْقَوْلِ وَ الْعَمَلِ فَمَا أَكـْثـَرَ مـَنْ يـَشـْهـَدُ لَهُ الْمـُؤْمـِنـُونَ بِالْإِيمَانِ وَ يَجْرِى عَلَيْهِ أَحْكَامُ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ كَافِرٌ وَ قَدْ أَصَابَ مَنْ أَجْرَى عَلَيْهِ أَحْكَامَ الْمُؤْمِنِينَ بِظَاهِرِ قَوْلِهِ وَ عَمَلِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 66 رواية : 8

توضيح :
ايـن روايـت مـخـتـصـرى اسـت روايـت شـمـاره 1513 كـه بـا تـغـيـيـرات اخلال آورى از نساخ در اينجا نقل شده است .

ترجمه روايت شريفه :
مـحـمـد بـن حـفـص خـارجـه گـويـد: شـنـيـدم مـردى از امـام صـادق (ع ) از قـول مرجئه راجع بكفر و ايمان پرسيد و عرضكرد: مرجئه بر ما احتجاج ميكنند و ميگويند: چـنـانـكـه كـسـى را كـه مـا كـافـر مـيدانيم ، نزد خدا هم كافر است ، همچنين مؤ من هم زمانيكه بـايـمـانش اقرار كرد او را نزد خدا مؤ من مى دانيم ، حضرت فرمود، سبحان الله ! چگونه ايـن دو بـرابرند؟! در صورتيكه كفر فقط اقرار بنده است (باينكه خدائى نيست ) و پس از اقـرارش از او گـواه و دليـلى نـخـواهـنـد، ولى ايـمـان ادعـائى اسـت كـه جـز بـا دليـل ثـابـت نـشـود، و دليـل مـؤ مـن عـمـل و نـيـت او اسـت كـه اگـر مـتـفـق شـدنـد (نـيـت و عـمـل ) بـنـده نـزد خـدا مـؤ مـن اسـت ، و كـفـر بـهـر يـك از ايـن سـه جـهـت نـيـت و قـول و عـمـل ثابت ميشود (پس مؤ من كسى است كه به يگانگى خداو رسالت پيغمبر خاتم بـزبـان شـهـادت دهد و عقيده قلبى و نيتش هم همين باشد و مقررات علمى اسلام را هم انجام دهـد و اگـر يـك از ايـن سـه نـباشد كافر است ) ولى احكام طبق گفتار و كردار جارى ميشود (پـس بـمحض اينكه شخص را ديديم شهادتين ميگويد و مقررات عملى اسلام را انجام ميدهد، بـايـد او را مـؤ مـن بـدانـيـم و احمام ايمانرا نسبت باو اجرا كنيم ، اگر چه عقيده و نيتش بر خلاف گفتار و كردارش باشد) زيرا چه بسا شخصى كه مؤ منين بايمانش ‍ شهادت دهند و احكام مؤ منين را بر او جارى كنند (مثل اينه پشت سرش نماز خوانند و شهادتش را بپذيرند) ولى او نزد خدا كافر باشد (براى آنكه بخدا يا پيغمبر عقيده نداشته باشد) و كسى هم كـه از روى ظـاهـر گـفـتـار و كـردارش احكام مؤ منين را بر او جارى كرده ، درست رفته است (زيـرا كـسـى از عـقـيـده و باطن ديگرى خبر ندارد و اگر مردم ماءمور بكنجكاوى از باطن و حـقـيـقـت مـيـبـودنـد، امـر دعـاوى و شـهـادت و بـلكـه نـظـام زنـدگـى مختل ميگشت ).

شرح :
مـرجـئه جماعتى هستند كه عقيده دارند باوجود ايمان هيچ گناهى زيان ندارد و مؤ من هر چـنـد گـنـاه داشـتـه بـاشـد اگر چه كبائر باشد،ببهشت ميرود و با وجود كفر طاعتى سود نـدهـد، ولى پـيـداسـت كـه قـسمت دوم عقيده آنها درست است و قسمت اولش نادرست ، و آنها هم بـراى تـصحيح قسمت اول عقيده خود بقسمت دوم تمسك نموده و قياس ميكردند، امام صادق (ع )بـا كـمـال وضوح بيان فرمود كه اين قياس مع الفارق است ، زيرا ايمان ادعاء و اثبات امـريـسـت كـه سـه جـزءدارد، و بايد هر سه جزئش ثابت شود:
1ـ اقرار زبانى .
2ـ عقيده قـلبى .
3ـ اعمال و كردار بدنى ، اينست ايمان واقعى و حقيقى ،ولى در ايمان ظاهرى تنها دو جـزء اول و سـوم كـافـى اسـت و جـز دوم لازم نـيـسـت ، ولى كـفـر نبودن يكى از اين سه چيزاست كه بمحض انكار خدا ثابت ميشود.
مـرجئه بمعنى تاءخير اندازه و دنبال آورنده است و اين دسته را از آنجهت مرجئه ناميدند كه بـر خـلاف اهـل ايمان عمل را از نيت پس اندازدو در رديفش نياورند و بعضى مرجئه را از ماده رجـا [اميدوارى] گرفته اند، زيرا اين طايفه گنهكاران را اميدوارى ميدهند و مرجئه به پنج دسته تقسيم مى شود:
1- يونسينه
2- عبيديه
3- غسانيه
4- ثوبانيه
5- ثومنيه .
ايـن پـنـج دسـتـه هـر يـك رهبر مذهبى مخصوصى دارند كه به اعتبار نام آن رهبر ناميده مى شوند، چنانكه يونسيه پيروان يونس غيرى باشندو ثومنيه پيروان ابى معاذ ثومنى و هر يك از اين پنج دسته در مقام بيان عقيده خود براه مخصوص ‍ رفته اند كه مرحوم مجلسى در مرآت العقول ج 2 ص 57 ذكر مى كند