حدیث شماره 6

6- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بـْنِ يـَقـْطـِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ع الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ يَقْطِينٌ لِابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ مَا بـَالُنـَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ وَ قِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنَّ الَّذِى قِيلَ لَنَا وَ لَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَيْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَ فَأُعْطِيتُمْ مَحْضَهُ فَكَانَ كَمَا قِيلَ لَكُمْ وَ إِنَّ أَمْرَنَا لَمْ يـَحـْضـُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِيِّ فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثـَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 192 روايت 6

ترجمه روايت شريفه :
على بن يقطين گويد: موسى بن جعفر عليه السلام به من فرمود: دويست سالست كه شيعه بـه آرزوهـا تـربـيـت مـيـشـود: (چـون عـلى ايـن خـبـر را بـراى پـدرش نـقل كرد) يقطين كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت ميكرد) به پسرش على بن يقطين گفت : چرا آنچه درباره ما گويند (از پيشرفت دولت بنى عباس ) واقع شود و آنچه درباره شما گـويـد (از ظـهـور دولت حـق ) واقـع نـشـود؟ على به پدرش گفت : آنچه درباره ما و شما گـفـتـه شـده از يـك مـنـبـع اسـت ، (و آن مـنـبـع وحـى اسـت كـه بـه تـوسـط جـبـرئيـل و پـيـغمبر و ائمه عليهم السلام به مردم مى رسد) جز اينكه امر شما چون وقتش ‍ رسـيـده بود خالص و واقعش به شما عطا شد، و مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گـشـت ، ولى امـر مـا وقـتـش نـرسيده است ، لذا به آرزوها دلگرم گشته ايم . اگر به ما بـگـويـنـد: ايـن امـر (ظـهـور دولت حـق ) تـا دويـسـت يـا سـيـصـد سـال ديـگـر واقـع نـمـى شـود، دلهـا سخت شود بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولى مى گـويند: چقدر زود مى آيد، چقدر به شتاب مى آيد، براى اينكه دلها گرم شود و گشايش نزديك گردد.

شرح :
عـلى بـن يـقـطـين در سال 182 يعنى يك سال پيش از وفات موسى بن جعفر عليه السلام وفات يافته است . و هر وقت امام عليه السلام اين حديث را به او فرموده باشد، از دويست سـال كـمتر است ولى پيداست كه در هر لغتى رؤ وس اعداد مانند ده ، صد، دويست ، سيصد، هـزار در اءلسـنـه و افـواه مـعروف است و به كسور آن توجهى نمى شود، در اينجا هم امام عليه السلام طبق همين اصطلاح و معمول لغت تكلم فرموده است .
و امـام آنـچـه عـلى بن يقطين به پدرش گفت مطلبى است صحيح و متين كه مضمون آن را هم مـرحـوم صـدوق در عـلل الشـرايـع خـود از حـديـثـى نـقـل مـى كـنـد، و تـوضيحش اين است كه : موضوع اميد و آرمان در اخبار و روايت و هم در علم روانـشناسى امروز از مؤثرترين موجبات پيشرفت و ترقى انسان به شمار آمده است ، و بر عكس ياءس و نوميدى از بزرگترين بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفى شده است تا آنجا كه ياءس از رحمت خدا در رديف گناهان كبيره قرار گرفته است . امر ظهور و فرج امـام زمـان عـليـه السـلام و پـيـشـرفـت دولت حـق و عـزت مـؤ مـنـين ، امريست قطعى و مسلم و ضـرورى نـزد شـيـعـه ، ولى مصلحت و واقع بينى خداى تعالى چنين اقتضاء كرده است كه بـه آن سـرعـتـى كـه اصحاب ائمه عليهم السلام ، انتظارش را داشتند واقع نشود، بلكه بـراى مـدت مديد و نا معلومى به طول انجاميد، تا مؤ منين راسخ از منافقان ظاهرى مشخص ‍ گردند و نيز همه شيعيان با آرزو و اميدى كه نسبت به ظهور آن حضرت دارند، چون وقتش را نـمـى دانـنـد و احـتـمـال مى دهند در زندگى آنها آن حضرت ظهور فرمايد، از اين جهت با روحـى زنـده و بـا نـشاط وظايف دينى و اجتماعى خود را انجام مى دهند و نزديك بودن علاوه بـر آن كـه امـريـسـت نـسـبى ، از نظر علم شامل و محيط خداى تعالى ، هر دورى نزديك است چنانچه راجع به روز قيامت هم مى فرمايد (((اقتربت الساعة ))) به خلاف آنكه اگر به آنـهـا بـگـويـد ظـهـور دولت حـق تـا دويـسـت يـا سـيـصـد يـا هـزار و بـيـشـتـر بـه طـول مـى انـجـامد كه در آن صورت ملال و افسردگى همه را فرا گيرد و بلكه از آن جهت كـه انـسـان طـبـعـا بـه آروز و امـيـد راغـب تـر و شـايـق تـر اسـت ، ديـنـى كـه او را ملول و افسرده كند، رها مى كند و در پى كسى مى رود كه به او وعده هاى زود و خوش ظاهر دهد. اگر چه پوشالى و توخالى باشد.