حدیث شماره 6

6- وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ يَا مَعْشَرَ الشّيعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا فَوَ اللّهِ إِنّهَا لَحُجّةُ اللّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ ص وَ إِنّهَا لَسَيّدَةُ دِينِكُمْ وَ إِنّهَا لَغَايَةُ عِلْمِنَا يَا مَعْشَرَ الشّيعَةِ خَاصِمُوا بِ حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنّا كُنّا مُنْذِرِينَ فَإِنّهَا لِوُلَاةِ الْأَمْرِ خَاصّةً بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ ص يَا مَعْشَرَ الشّيعَةِ يَقُولُ اللّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ إِنْ مِنْ أُمّةٍ إِلّا خَلا فِيها نَذِيرٌ قِيلَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ نَذِيرُهَا مُحَمّدٌ ص قَالَ صَدَقْتَ فَهَلْ كَانَ نَذِيرٌ وَ هُوَ حَيّ‏ٌ مِنَ الْبِعْثَةِ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ فَقَالَ السّائِلُ لَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ رَأَيْتَ بَعِيثَهُ أَ لَيْسَ نَذِيرَهُ كَمَا أَنّ رَسُولَ اللّهِ ص فِي بِعْثَتِهِ مِنَ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ نَذِيرٌ فَقَالَ بَلَى قَالَ فَكَذَلِكَ لَمْ يَمُتْ مُحَمّدٌ إِلّا وَ لَهُ بَعِيثٌ نَذِيرٌ قَالَ فَإِنْ قُلْتُ لَا فَقَدْ ضَيّعَ رَسُولُ اللّهِ ص مَنْ فِي أَصْلَابِ الرّجَالِ مِنْ أُمّتِهِ قَالَ وَ مَا يَكْفِيهِمُ الْقُرْآنُ قَالَ بَلَى إِنْ وَجَدُوا لَهُ مُفَسّراً قَالَ وَ مَا فَسّرَهُ رَسُولُ اللّهِ ص قَالَ بَلَى قَدْ فَسّرَهُ لِرَجُلٍ وَاحِدٍ وَ فَسّرَ لِلْأُمّةِ شَأْنَ ذَلِكَ الرّجُلِ وَ هُوَ عَلِيّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ السّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ كَانَ هَذَا أَمْرٌ خَاصّ‏ٌ لَا يَحْتَمِلُهُ الْعَامّةُ قَالَ أَبَى اللّهُ أَنْ يُعْبَدَ إِلّا سِرّاً حَتّى يَأْتِيَ إِبّانُ أَجَلِهِ الّذِي يَظْهَرُ فِيهِ دِينُهُ كَمَا أَنّهُ كَانَ رَسُولُ اللّهِ مَعَ خَدِيجَةَ مُسْتَتِراً حَتّى أُمِرَ بِالْإِعْلَانِ قَالَ السّائِلُ يَنْبَغِي لِصَاحِبِ هَذَا الدّينِ أَنْ يَكْتُمَ قَالَ أَ وَ مَا كَتَمَ عَلِيّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْمَ أَسْلَمَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ ص حَتّى ظَهَرَ أَمْرُهُ قَالَ بَلَى قَالَ فَكَذَلِكَ أَمْرُنَا حَتّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 364 رواية: 6

ترجمه :
امام محمد تقى عليه السلام فرمود: اى گروه شيعه: با سوره (((انا انزلناه))) (با اهل سنت) مخاصمه و مباحثه كنيد تا پيروز شويد، به خدا كه آن سوره پس از پيغمبر حجت خداى تبارك و تعالى است بر مردم و آن سوره سرور دين شماست (بزرگترين دليل مذهب شماست) و نهايت دانش ماست (زيرا كاشف از شب قدر است و در آنشب مكنونات علمى براى ما هويدا مى ‏گردد) اى گروه شيعه با آيات (((حم و الكتاب المبين انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين))) مخاصمه كنيد، زيرا اين آيات مخصوص واليان امر امامت است بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله.
اى گروه شيعه! خداى تبارك و تعالى مى‏ فرمايد: (22 سوره 35) (((هيچ امتى نيست مگر آنكه بيم رسانى در ميان آنها بوده است))) شخصى گفت: اى ابا جعفر بيم رسان امت، محمد صلى الله عليه و آله است فرمود: درست گفتى ولى آيا پيغمبر در زمان حياتش چاره ‏ئى از فرستادن نمايندگان در اطراف زمين داشت؟ (يعنى می ‏توانست آنها را نفرستد) گفت: نه: امام فرمود: به من بگو مگر فرستاده پيغمبر بيم رسان او نيست چنانكه خود پيغمبر صلى الله عليه و آله فرستاده خداى عزوجل و بيم رسان او بود؟ گفت: چرا، فرمود: پس همچنين پيغمبر صلى الله عليه و آله براى پس از مرگ خود هم فرستاده و بيم رسان دارد، اگر بگوئى ندارد، لازم آيد كه پيغمبر آنهائى را كه در صلب مردان امتش بودند، ضايع كرده (و بدون رهبر گذاشته) باشد.
آن مرد گفت: مگر قرآن براى آنها كافى نيست؟ فرمود: چرا در صورتيكه مفسرى براى قرآن داشته باشند، گفت: مگر پيغمبر صلى الله عليه و آله قرآن را تفسير نفرموده است؟ فرمود: چرا تنها براى يك مرد تفسير كرد و شأن آن مرد را كه على بن ابيطالب است به امت خود گفت.
مرد سائل گفت، اى ابا جعفر، اين مطلبى است خصوصى كه عامه از مردم زير بار آن نروند، فرمود خدا حتما مى‏ خواهد كه در نهان پرستش شود تا برسد هنگام و زمانى كه دينش آشكار شود، همچنانكه (سالهاى اول بعثت) پيغمبر صلى الله عليه و آله با خديجه در نهان پرستش خدا مى‏ كرد تا زمانى كه مأمور باعلان گشت.
مرد سائل گفت: آيا صاحب اين دين بايد آن را نهان كند؟ فرمود: مگر على ابيطالب عليه السلام از روزى كه به دین رسول خدا صلى الله عليه و آله اسلام آورد آن را نهان نكرد تا زمانى كه امرش ظاهر گشت؟ كار ما نيز همچنين است تا نوشته خدا مدتش برسد (و هنگام ظهور امام زمان عليه السلام و آشكار شدن دين فرا رسد.)

شرح :
جمله (((فهل كان نذير))) بنظر ما ((( فهل كان له بد))) بوده و تصحيف شده است، لذا همانطور ترجمه كرديم. حاصل استدلال امام عليه السلام به آيه شريفه (22 سوره 35) اينست كه خداى تعالى مى‏ فرمايد در هر امتى بيم رسانى بوده است و اين امت هم بيم رسانى لازم دارد، پيغمبر (ص) تا زمانى كه زنده بود، بيم رسان خدا بود نسبت به مردم مكه و مدينه و به ساير بلاد و شهرها از جانب خود اشخاصى را ميفرستاد كه نمايندگان او و بيم نسبت به مردم به مكه و مدينه و به ساير بلاد و شهرها از جانب خود اشخاصى را ميفرستاد كه نمايندگان او و بيم رسانان از طرف او بودند، پس در صورتيكه پيغمبر در زمان حياتش نايب و نماينده‏ ئى معين كند، چگونه براى پس از وفاتش نماينده ‏اى معين نكند.
در اينجا مجلسى (ره) اضافه مى‏ كند كه نماينده در زمان حيات لازم نيست معصوم باشد، زيرا خود پيغمبر صلى الله عليه و آله موجود است، هرگاه نماينده خلافى مرتكب شود، عزلش مى‏ كند ولى نماينده بعد از وفات پيغمبر، بايد معصوم باشد. زيرا اگر معصوم نباشد و گناهى از او سر زند امت حق عزل او را ندارند.