حدیث شماره 7
7- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيّوبَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ إِنّ الرّوْحَ وَ الرّاحَةَ وَ الْفَلْجَ وَ الْعَوْنَ وَ النّجَاحَ وَ الْبَرَكَةَ وَ الْكَرَامَةَ وَ الْمَغْفِرَةَ وَ الْمُعَافَاةَ وَ الْيُسْرَ وَ الْبُشْرَى وَ الرّضْوَانَ وَ الْقُرْبَ وَ النّصْرَ وَ التّمَكّنَ وَ الرّجَاءَ وَ الْمَحَبّةَ مِنَ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ لِمَنْ تَوَلّى عَلِيّاً وَ ائْتَمّ بِهِ وَ بَرِئَ مِنْ عَدُوّهِ وَ سَلّمَ لِفَضْلِهِ وَ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ حَقّاً عَلَيّ أَنْ أُدْخِلَهُمْ فِي شَفَاعَتِي وَ حَقٌّ عَلَى رَبّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَسْتَجِيبَ لِي فِيهِمْ فَإِنّهُمْ أَتْبَاعِي وَ مَنْ تَبِعَنِي فَإِنّهُ مِنّي
اصول كافى جلد 1 صفحه: 300 روايه: 7
ترجمه :
7- امام باقر عليهالسلام (از قول پيغمبر صلی الله عليه و آله چنانكه مجلسی گويد) فرمود: همانا نسيم رحمت و آسودگی و پيروزی و كمك و كاميابی و بركت و بزرگواری و آمرزش و ايمنی و توانگری و مژده و رضوان و تقرب و ياری و توانائی و اميد و دوستی خدای عزوجل، برای كسی است كه علی را دوست بدارد.
و اطاعتش كند و از دشمنش بيزاری جويد و بفضيلت او و جانشينانش معترف باشد، بر من است كه ايشانرا در شفاعتم در آورم و بر پروردگار تبارك و تعالی (من است كه شفاعت مرا نسبت بايشان بپذيرد، زيرا آنها پيرو منند و هر كه پيروی من كند از آن من است.
توضيح - تصديق و پذيرش اين روايات، برای اماميه و شيعيانی كه باصول و مبانی مذهبی خود آشنائی دارند، بسيار ساده و آسانست، زيرا از مبانی مذهبی متقن و كامل شيعه از بركت روايات ائمة هدی كه همين كتاب كافی بهترين مجموعه آنست، چنين استفاده میشود كه: نظام دقيق و متقن جهان هستی گواه صانع و مدبری حكيم و قادر و مهربان است و او والاتر از اينست كه بچشم كوچك و محدود بندگانش ديده شود و از طرفی هم حكمت و رأفت او اقتضا میكند كه اين مخلوق ضعيف و جاهل را خود سر رها نكند و بدون سرپرست و رهنما نگذارد.
بدينجهت از ميان تمام مخلوق در هر عصری فردی شايسته برای رهبری آنها، بعنوان پيغمبر يا امام انتخاب میكند و آن رهبر اولا انسانست و همجنس خود آنها، تا بتوانند با او بنشينند و از دل گويند و با او انس و الفت گيرند و مشكلات زندگی خود را با او در ميان گذارند و ثانيا در مقام علم و عمل از همه آنها بهتر و بالاتر است تا بتواند بتمام سؤالات ايشان جواب گويد و مردم، با عقيده و ايمان از او بپذيرند.
آن رهبر عاليقدر با صدای رسا بگوش تمام دانشمندان عصرش میرساند كه: برگزيده خدا بايد از تمام مردم اعلم و داناتر باشد بطوريكه هر چه از او بپرسند بتواند جواب گويد و منم آن برگزيده خدا (((سلونی قبل ان تفقدونی))) تا من زندهام هر چه میخواهيد بپرسيد، میگويد ای بشر عاقل و متفكر شما همگی با ميليونها فكر و تجربه و دانش آموزی، يكطرف و من درس نخوانده تنها يكطرف، صريح و روشن بشما میگويم: من برگزيده خدا و رهبر شمايم و برگزيده خدا بايد هر چه از او بپرسند جواب گويد، بيائيد و هر چه میخواهيد از من بپرسيد و سخنان مرا بنويسيد زيرا همچنانكه امروز رهبر حاضر شما هستم و بوسيله منطق و زبانم شما را رهبری میكنم، فردا هم رهبر غايب نسل آينده شما هستم و آنها را با سخنان نوشتهام بنام روايات و احاديث رهبری میكنم.
گاهی با دست اشاره بسينه نموده و میفرمايد در اينجا علم فراوانيست بيائيد و بپرسيد گاهی میفرمايد صحيفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه كه علوم گذشته و آينده در آنهاست نزدماست بيائيد و بپرسيد بهر لغت و زبانيكه از ما سؤال كنيد بهمان لغت بشما پاسخ میگوئيم و ما كتاب تورات و انجيل و زبور را میدانيم بيائيد و بپرسيد اهل ذكريكه خدا در قرآنش دستور داده كه از آنها بپرسيد ما هستيم بيائيد و بپرسيد راسخين در علم مائيم علامات و آيات و متوسمينی كه خدا در قرآنش فرموده ما هستيم بيائيد و بپرسيد علوم تمام پيغمبران و اوصياء گذشته نزد ماست و روز برورز و ساعت بساعت علم ما زياد میشود خصوصا شبهای جمعه و شبهای قدر بيائيد و بپرسيد همه علوم قرآن را تنها ما میدانيم بيائيد و بپرسيد و باز خودشان میفرمودند (((ممكن نيست كه از امام چيزی بپرسند و او بگويد نمیدانم))) آيا تاكنون بشری روی زمين بوده كه بگويد (((لا ادری = نمیدانم))) در قاموس زندگی من نيست؟.
شيعه میگويد: خدا را شكر كه اين ندای مقدس جامه عمل پوشيد: دوازده نفر امام يكی پس از ديگری بدون اينكه در مكتب بشر زانو بزنند، در جوانی و پيری، در خانه و زندان، در سفر و حضر، در صلح و جنگ در مرأی و منظر مردم بودند، دانشمندان زمان، از دور و نزديك بمحضرشان رسيدند و هر گونه سؤالی از مشكل و آسان، از دنيا و عقبی، از زمين و آسمان، از محسوس و معقول، از گذشته و آينده، از حق و باطل از ايشان كردند و آنها نيز همه را پاسخ گفتند و قسمتی از آن پرسش و پاسخها نوشته شد و برای قضاوت امروز ما باقی ماند كه تنها همين كتاب كافی مشتمل بر 15176 حديث مفصل و كوتاه آنست.
ما در اين ذخائر گرانبهای خود میبينيم كه دانشمندان طبيعی و يهود و نصاری و مجوس و غيره بنام ابن ابیالعوجاء و ابن مقفع و جاثليق و ديصانی و رأس الجالوت و بوحنيفه و امثالش، با مغزی متكبر و مغرور بمحضر ائمه هدی عليهمالسلام رسيده و انصافا سؤالاتی پر مغز و مشكل نمودهاند ولی پاسخ امام عليهالسلام گاهی آن مشكلات را گره بگره باز كرده و گاهی چون خورشيدی تابان طلوع كرده و ظلمت متراكم شك و شبه را يك مرتبه محو و نابود كرده است و سؤال كنندگان مغرور بعضی تسليم شده و ايمان آوردهاند و برخی با سكوت و خاموشی و خجلت و شرمساری از مجلس برخاستهاند.
مأمون عباسی خليفه كشور پهناور اسلام بهر منظوری كه بود بزرگترين دانشمندان زمان خود را از نقاط دور و نزديك كشور، جمع میكرد و اركان و رجال دولت را طلب مینمود و مجالسی تاريخی و شاهانه ترتيب ميداد و برای مناظره و مباحثه با اين نوابغ بشر، امام هشتم شيعيان حضرت علی بن موسی الرضا عليهالسلام و ارواحنا فداه را دعوت میكرد، شايد مأمون گمان میكرد، امام رضا(عليهالسلام) در اين مجالس حاضر نخواهد شد و اگر حاضر شود سكوت خواهد كرد و اگر سخن گويد از عهده جواب همه برنيايد، ولی خدا خواست كه آن مجالس تاريخی باشكوه برگزار شود، بزرگ دانشمندان يهود و نصاری و مجوس هر چه در مدت عمر فرا گرفته بودند از حضرتش سؤال میكردند و پاسخ میشنيدند ولی همگی در برابر سؤالات كوتاه آنحضرت عاجز میشدند همه آن سؤالات و جوابها بتفصيل نوشته شده و برای قضاوت امروز ما باقی مانده است.
من نويسنده خدا را شاهد میگيرم كه ايمانی كه از مطالعه همين احاديث و اخبار و جوابهائيكه ائمه عليهم السلام گفتهاند و نوشتهاند برايم حاصل میشود، راسختر و محكمتر از بيان هر معجزه و فضيلت است زيرا اگر همه چيز قابل جعل و تزوير باشد جواب علمی جعل بردارنيست زيرا تا جاعل به آن درجه اعلای از علم و دانش نرسد كه بتواند هر سؤال مشكلی را جواب گويد نمیتواند جعل كند و بنويسد، اين است مقام علم امام.
و اما در مقام عمل از مبانی مذهبی ماست كه امامان و رهبران ما از گناه و خطا معصومند يعنی با استعداد و لياقتی كه خدا نسبت به آنها میدانسته، ايشان را پاك و معصوم آفريده است و گناه و اشتباه از آنها سر نزند، همين مطلب را هم خود آنها فرمودهاند تا اشاره كنند كه ای بشر كنجاو و خرده گير، شما خود را میبينيد كه چگونه سراپا نقص و آلودگی داريد و در برابر مال و مقام و زيبائی عقل و دين خود را میبازيد، عربده میكشيد و شكم يكديگر را پاره میكنيد ولی ما صريحا میگوئيم كه طلا ونقره زرد و سفيد ما را نمیفريبد خلافت و سلطنت شما نزد ما بيك نعلين پاره نمیارزد اگر تمام دنيا را بما دهند كه بموری ستم كنيم، نميپذيريم ما دروغ نمیگوئيم ما برای اطاعت حق شهادت و زندان را بر تعدی و تجاوز ترجيح میدهيم؟ ما در ميان شما و مانند شما ساخته شدهايم، اگر میتوانيد بر ما خوردهای بگيريد.
متجاوز از دويست سال اين رهبران الهی در ميان همين مردم بودند و با آنها ازدواج و معاشرت كردند واحدی نتوانست لغزشی العياذبالله بر آنها بگيرد چگونه بشر میتواند بر آنها لغزشی بگيرد، در صورتيكه معنای لغزش را آنها میدانند و خود آنها بشر فهمانيده اند.
پس از تأمل و دقت در آنچه گفتيم، روشن میشود كه چرا خدا مردم را بايشان ارجاع داده و چرا اطاعت علی و امامان پس از او را واجب كرده است و چرا علیبن ابيطالب عليه السلام مقسم بهشت و جهنم است و چرا راه نجاتی جز در خانه ايشان نيست و چرا دشمنان ايشان در خسارت و زيانند و در آتش دوزخ بسر میبرند و چرا بايد ما از آنها بيزاری جوئيم و چرا.. و چرا..