حدیث شماره 9

9- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الرّضَا ع كِتَاباً فَكَانَ فِي بَعْضِ مَا كَتَبْتُ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقّهُوا فِي الدّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلّهُمْ يَحْذَرُونَ فَقَدْ فُرِضَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْأَلَةُ وَ لَمْ يُفْرَضْ عَلَيْكُمُ الْجَوَابُ قَالَ قَالَ اللّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنّما يَتّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلّ مِمّنِ اتّبَعَ هَواهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 309 روايه: 9

ترجمه :
محمد بن ابى نصر گويد: به امام رضا(ع) نامه‏اى نوشتم: كه قسمتى از آن اين بود خداى عزوجل فرمايد: (((اگر نمى‏دانيد از اهل ذكر بپرسيد))) و نيز فرموده است (122 سوره 9) (((مؤمنين همگى نتوانند سفر كنند، پس چرا از هر گروه ايشان، دسته‏اى سفر نكند، تا در امر دين دانش آموزنده و چون باز گشتند، قوم خويش را بيم دهند، شايد آنها بترسند))) بنابراين بر مردم پرسش واجب گشته و بر شما پاسخ واجب نيست، امام عليه السلام مرقوم فرمود: خداى تبارك تعالى فرمايد: (50 سوره 28) (((اگر از تو نپذيرفتند، بدان كه فقط از هوسهاى خود پيروى مى‏كنند، گمراه‏تر از كسيكه پيروى هوس خود كند كيست؟))).

شرح :
آيه شريفه (((و ما كان المؤمنون ليفروا كافة))) را علاوه بر مفسرين و محدثين، علماء اصول هم مورد بحث و تحقيق قرار داده و در باب حجيت خبر واحد به آن استدلال مى‏كنند و به آيه نفر مشهور گشته، پيغمبر و امام صلوات الله عليهم دورند و در شهر ديگر مى‏كنند و چون تحصيل علم دين بر آنها لازمست و از طرفى هم ممكن نيست كه همه مكلفين كوچ كنند و شهرى را در اختيار كودكان غير مكلف گذارند بايد كه از تمام مردم شهر، دسته‏اى از امامشان بشنوند، سپس بشهر خود مراجعت كرده و آنچه آموخته‏اند بهمشهريان خود باز گويند و ايشان را از عواقب و خيم معاصى بيم دهند، شايد آنها بپذيرند.
بنابراين تحصيل علم بر همه واجبست، براى يك دسته با رفتن بخدمت امام و شنيدن از آنحضرت و براى ديگران با شنيدن از آن دسته هنگامى كه بر مى‏گردند، پس اصل تحصيل علم بر همه واجبست بوجوب عينى و مسافرت براى تحصيل علم بر چند نفرى بوجوب كفائى واجبست.
و البته از اين آيه استفاده مى‏شود كه پرسيدن مردم از امام لازمست، چنانكه از آيه (((فاسألوا اهل الذكر))) استفاده مى‏شود، پس مقصود محمدبن ابى نصر اين است كه: طبق اين دو آيه بر مردم لازمست كه از شما بپرسند و شما مى‏فرمائيد، كه جواب دادن بر ما لازم نيست، اين چگونه درست مى‏آيد؟!! حضرت در پاسخ به آيه شريفه (50 سوره 28) استشهاد مى‏فرمايد يعنى همچنانكه پيغمبر (ص) به مردم پاسخ مى‏داد ولى هوا پرستان نمى‏پذيرفتند خداى تعالى آن آيه را نازل فرمود: تا اشاره داشته باشد به اينكه پاسخ دادن بهوا پرستان لازم نيست، ما امامان هم كه جانشين پيغمبر هستيم، همان روش را داريم، پس يكى از جهات پاسخ ندادن ما اين است كه سؤال كننده قصد فهميدن ندارد، بلكه هوا پرست و متمرد است.