حدیث شماره 5

5- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبّاسِ بْنِ عَمْرٍو الْفُقَيْمِيّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي حَدِيثِ الزّنْدِيقِ الّذِي أَتَى أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع وَ كَانَ مِنْ قَوْلِ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع لَا يَخْلُو قَوْلُكَ إِنّهُمَا اثْنَانِ مِنْ أَنْ يَكُونَا قَدِيمَيْنِ قَوِيّيْنِ أَوْ يَكُونَا ضَعِيفَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا قَوِيّاً وَ الْ‏آخَرُ ضَعِيفاً فَإِنْ كَانَا قَوِيّيْنِ فَلِمَ لَا يَدْفَعُ كُلّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ وَ يَتَفَرّدُ بِالتّدْبِيرِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنّ أَحَدَهُمَا قَوِيّ‏ٌ وَ الْ‏آخَرَ ضَعِيفٌ ثَبَتَ أَنّهُ وَاحِدٌ كَمَا نَقُولُ لِلْعَجْزِ الظّاهِرِ فِي الثّانِي فَإِنْ قُلْتَ إِنّهُمَا اثْنَانِ لَمْ يَخْلُ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُتّفِقَيْنِ مِنْ كُلّ جِهَةٍ أَوْ مُفْتَرِقَيْنِ مِنْ كُلّ جِهَةٍ فَلَمّا رَأَيْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَ الْفَلَكَ جَارِياً وَ التّدْبِيرَ وَاحِداً وَ اللّيْلَ وَ النّهَارَ وَ الشّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَلّ صِحّةُ الْأَمْرِ وَ التّدْبِيرِ وَ ائْتِلَافُ الْأَمْرِ عَلَى أَنّ الْمُدَبّرَ وَاحِدٌ ثُمّ يَلْزَمُكَ إِنِ ادّعَيْتَ اثْنَيْنِ فُرْجَةٌ مَا بَيْنَهُمَا حَتّى يَكُونَا اثْنَيْنِ فَصَارَتِ الْفُرْجَةُ ثَالِثاً بَيْنَهُمَا قَدِيماً مَعَهُمَا فَيَلْزَمُكَ ثَلَاثَةٌ فَإِنِ ادّعَيْتَ ثَلَاثَةً لَزِمَكَ مَا قُلْتَ فِي الِاثْنَيْنِ حَتّى تَكُونَ بَيْنَهُمْ فُرْجَةٌ فَيَكُونُوا خَمْسَةً ثُمّ يَتَنَاهَى فِي الْعَدَدِ إِلَى مَا لَا نِهَايَةَ لَهُ فِي الْكَثْرَةِ قَالَ هِشَامٌ فَكَانَ مِنْ سُؤَالِ الزّنْدِيقِ أَنْ قَالَ فَمَا الدّلِيلُ عَلَيْهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع وُجُودُ الْأَفَاعِيلِ دَلّتْ عَلَى أَنّ صَانِعاً صَنَعَهَا أَ لَا تَرَى أَنّكَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَى بِنَاءٍ مُشَيّدٍ مَبْنِيّ‏ٍ عَلِمْتَ أَنّ لَهُ بَانِياً وَ إِنْ كُنْتَ لَمْ تَرَ الْبَانِيَ وَ لَمْ تُشَاهِدْهُ قَالَ فَمَا هُوَ قَالَ شَيْ‏ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ بِقَوْلِي إِلَى إِثْبَاتِ مَعْنًى وَ أَنّهُ شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشّيْئِيّةِ غَيْرَ أَنّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا يُحَسّ وَ لَا يُجَسّ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسّ الْخَمْسِ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ لَا تَنْقُصُهُ الدّهُورُ وَ لَا تُغَيّرُهُ اْأَزْمَانُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 105 رواية 5

ترجمه :
5 هشام بن حكم گويد: قسمتی از سخن امام صادق عليه‏السلام به زنديقی كه خدمتش رسيد اين بود: اينكه گوئی خدا دوتاست بيرون از اين نيست كه يا هر دو قديم و قويند و يا هر دو ضعيف يا يكی قوی و ديگری ضعيف: اگر هر دو قويند پس چرا يكی از آنها ديگری را دفع نكند تا در اداره جهان هستی تنها باشد (زيرا خدا بايد فوق همه قدرتها باشد و اگر قدرتی در برابرش يافت شود نشانه عجز و ناتوانی است) و اگر يكی را قوی و ديگری را ضعيف پنداری گفتار ما ثابت شود كه خدای يكی است بعلت ناتوانی و ضعفی كه در ديگری آشكار است (و اگر هر دو ضعيف باشند پيداست كه هيچيك خدا نخواهد بود) (اين بيان امام(ع) ساده و روشن و مطابق فهم عامه مردم است، اكنون همين مطلب را با استدلالی دقيقتر كه مناسب فهم خواص و نكته سنجانست بيان میفرمايد از ملاصدرا) اگر بگوئی خدا دو تاست بيرون از اين نيست كه يا هر دو در تمام جهات برابرند يا از تمام جهات مختلف و متمايزند، چون ما امر خلقت را منظم میبينم و فلك را در گردش و تدبير جهانرا يكسان و شب و روز و خورشيد و ماه را مرتب: درستی كار و تدبير و هماهنگی آن دلالت كند كه ناظم يكی است بعلاوه اگر ادعای دو خدا كنی بر تو لازمست ميانه‏ای بين آنها قائل شوی تا دوئيت آنها درست شود بنابراين آن ميانه خدای سومی قديمی است بين آن دو پس سه خدا گردنگير شود و اگر سه خدا ادعا كنی بر تو لازم شود آنچه در دو خدا گفتم كه بين آنها ميانه باشد بنابراين خدايان پنج میشوند و همچنين در شماره بالا میرود و زيادی خدا بینهايت میشود، هشام گويد از جمله سؤال زنديق اين بود كه گفت. دليل بر وجود خدا چيست؟ امام عليه‏السلام فرمود: وجود ساخته‏ها دلالت دارد بر اينكه سازنده‏ای آنها را ساخته، مگر نمیدانی كه چون ساختمان افراشته و استواری بينی يقين كنی كه بنائی داشته اگر چه تو آن بنا را نديده و مشاهده نكرده باشی، زنديق گفت خدا چيست؟ فرمود: خدا چيزی است بر خلاف همه چيز به عبارت ديگر ثابت كردن معنائی است و اينكه او چيزی است به حقيقت (((چيز بودن))) جز اين كه جسم و شرك نيست، ديده نشود، لمس نگردد، به هيچ يك از حواس پنجگانه درك نشود: خيالها او را در نيابند، و گذشت زمان كاهشش ندهد و دگرگونش نسازد.

شرح :
مجلسی (ره) در شرح اين حديث گويد: اين حديث از غوامض و مشكلات احاديث است و هفت وجه مفصل از قول علماء در شرح آن بيان كرده است، ولی پيداست كه مشكل بودن اين حديث از نظر مستصعب بودن و يا متشابه بودن آن نيست بلكه از اين جهت است كه سخن امام عليه‏السلام تقطيع شده و تنها قسمت‏هايی از آن با حذف ايصال ذكر شده و قرائن فهم معنی از ميان رفته است لذا تفكر در توجيه و تأويل است، دور از فهم است، و حق هم با اوست ولی برای اينكه خوانندگان به كلی بیبهره نباشند خلاصه بيان مرحوم ملاصدرا(ره) را كه مجلسی هم يكی از اقوال شمرده با اندكی تصرف ذكر میكنيم: او میگويد: اين حديث مشتمل بر سه مطلب است: 1- اثبات وحدت خدای حهان 2- اثبات وجود او 3- اثبات اينكه او وجود بحث بسيط است و ماهيتی غير از اين ندارد اما برای مطلب اول امام عليه‏السلام دو دليل بيان فرمود كه يكی برای عوام و ديگری برای خواص است (سپس دليل عوام را چنانكه گفتيم تشريح كرده) اما در اين خواص بيانش اين است كه اگر دو خدای قديم فرض شود يا هر دو از تمام جهات متفقند و يا از تمام جهات مختلف و يا از جهتی متفق و از جهتی مختلفند، اگر از هر دو جهت متفق باشند بطلانش واضحست زيرا تا يكی از دو چيز از ديگری امتياز نداشته باشد ولو از يك جهت دوئيت محقق نمیشود بلكه آندو يك چيز است و بواسطه وضوحش در روايت ذكر نشده و اگر هر دو از تمام جهات مختلف باشند فرضش باطلست زيرا هيچ دو چيز در عالم نيست مگر اينكه يك جهت اتفاق دارند ولو جهت اتفاق تنها اشتراك در جود و شيئيت باشد كه اين را امام عليه‏السلام نفرموده و دليل ديگری فرموده و آن اين است كه تمام جهان مانند يك انسان است كه دارای اعضاء و جوارح بسياری است و با آن كه هر يك از اعضاء خاصيت و عمل مخصوصی دارد ولی يك روح و نفس است كه مدير و فرمانروای همه آنهاست همچنين است جهان هستی كه آسمان و زمين كوه و دريإ؛غغ و ماه و خورشيدش هر يك وظيفه مخصوصی دارد و عمل جدائی انحام میدهد ولی در عين حال همه با هم همكاری و تشريك مسائی دارند و نفع ساكنان زمين و حيوان و گياه آن قدم بر میدارند، انسان طوری آفريده شده كه مواد مخصوصی كه اندازه معينی تغذيه لازم دارد و از آن طرف زمين و گياه و حيوان روی زمين همان زينت احتياج به طلا و هردو در جهان هستی موجود است و اندازه احتياج بنابراين از ارتباط و هماهنگی اجزاء عالم و وحدت هدف و منظور پی میبريم كه صانع و مدبر آنها يكی است.
و اما در صورتی كه دو خدا از جهتی متفق و از جهتی مختلف باشند لازم است يك امر وجودی در ميان باشد كه يكی از دو خدا آن را داشته باشد و ديگری نداشته باشد تا امتياز صادق آيد و اين امر نمیتواند عدمی باشد زيرا اعدام تمايزی ندارد و ما به الامتياز واقع نشوند و نيز اين امر وجودی بايد قديم باشد و همراه آن دو خدا دوئيت قديم صادق آيد بنابراين خدايان سه تا شوند و چون سه شدند بين هر دو تای آنها چنانكه گفتيم يك امر وجودی فارق لازم است پس خدايان پنج میشوند و باز به همين ترتيب عدد خداها بالا میرود تا به بینهايت میرسد و آن تسلسل باطل است و اگر بگويی بنابراين نبايد هيچ دو چيزی در خارج پيدا شود میگوئيم فرق دو خدا با دو چيز خارجی اين است كه در دو چيز خارجی آن امر وجودی كه در ميان آيد و به آنها ضميمه شود مانند انضمام فصل به جنس است كه فصل جنس مبهم را تحصل میدهد ولی در دو خدا چون واجب الوجود خود امر محصلی است پس ضميمه امر وجودی به آن ضميمه كردن محصل موجودی است به امر محصل موجود ديگر.
مطلب دوم: اثبات وجود خدا در اين قسمت مرحوم ملاصدرا(ره) ابتدا شرحی راجع به تقد م توحيد بر اثبات صانع و توضيح دليل انی و لمی میدهد كه از شرح :متن حديث خارج است سپس حاصل بيان امام عليه‏السلام را برهانی كرده و به شكل اول بر میگرداند به اين طريق: جهان ساخته و بنا شده است و هر ساخته بنا شده‏ای اقتضای بانی و صانعی میكند پس جهان صانعی دارد.
مطلب سوم: اثبات اينكه خدا وجود بحث است ماهيت خدای تعالی همان انيت اوست يعنی خدا جز همان حقيقت محض و انيت بحت ماهيتی ندارد و وجود صرفی است كه وجودی كاملتر و تمامتر از او نيست از اينرو عدم و عموم و خصوص عارضش نشود اينست معنی قول امام (عليه‏السلام) شیء بخلاف الاشياء زيرا هر چيزی جز حقيقت وجود ماهيت خاصی هم دارد كه عدم و كليت و جزئيت عارضش شود و اشياء بسياری از او سلب شود مانند جسم كه عقل نيست انسان كه فلك نيست ماده كه صورت نيست بخلاف ذات خدايتعالی كه كل وجود و وجود كل است پس در عالم هستی جز ذات او و صفات و افعال او چيزی نيست و نيز از اينجهت امام عليه‏السلام نقايص و تصورات و تراكيب و كثرات و تغيرات را از او نفی كرده است و هر چه جز او باشد اين نقايص و معايب را دارد چنانچه جسم مركب است و هر چه به حس درك شود در خارج يا در ذهن كثير الافراد است و هر چه در عقل يا ذهن يافت شود قابل اشتراك بين كثيرين است و آنچه در زمان يافت شود نا پايدار و معدوم شدنی است ولی ذات خدا كه مثل و نظيری ندارد نه به حس درك شود و نه زمان و دهر و ساعت بر او توارد كند.