ايدئولوژى شيخيه
اين ايدئولوژى با دست گذاشتن روى مفهوم« نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مى گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مى شود.
1-تاريخچه شيخيه؛
در دوره آقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى ديگر اتفاق مى افتد.
اصولى ها و اخبارى ها به نبوغ علمى رسيده بودند ، اصولى ها با نوشتن كتاب«جواهر» به نقطه اى از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احكام دين از متون مذهبى دست مى يابند و برخى از اخبارين (شيخيه) براى اجتناب از بكارگيرى عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مى دانستند با ابداع«ركن رابع» ادعاى ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مى كنند بدين وسيله ادعا مى كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مى گيرند تا نيازى به بكارگيرى عقل در تفسير دين نداشته باشند.
از طرفى فتحعلى شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيبانى نهاد دين بيفزايد.رهبران و مبدعان اصلى فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتى و شيخ احمد احسايى مى باشد. شيخ احمد احسايى همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدى (عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته هاى خويش مانند شرح الزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است.او در كتاب جوامع الكلام مى نويسد:
«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است:لانبى بعدي.پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.
بنابراين عقيده ما اين است كه پس ازآن حضرت پيغمبرى نيست و او خاتم رسل مى باشد.»و در رساله حيوه النفس همين كتاب چنين مى نگارد:«والعله الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم… ثم احســن بـن على ثم الخلف الصالح الحجه القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين.»(و همان علتى كه سبب نصب على بن ابيطالب به جانشينى او شود سپس… سپس حسن بن على العسكرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد»
يكى از نقاط افتراق شيخ احمد احسايى با علماى شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مى باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهى باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران كريم« قريه ظاهره» بين امام و رعيت مى ناميد.او صفات بسيارى ازجمله آشنايى به علوم ائمه و مذاق ايشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و اين صفات را به گونه اى عنوان مى نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراى آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماى شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبرى مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتى كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمى تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگى مرتبت خود حائز چنين مقامى مى گشتند.
شيخ داراى استادانى مبرز و نحوه سلوكى ساده و عارفانه بود. اما در لابلاى نوشته هاى شيخ مواردى يافت مى شود كه به سختى مى توان او را داراى چنين مرتبه اى دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته كسروى بى دليل مورد انكار مريدان او مى باشد.او براى نشان دادن درجه بالاى علمى خويش هيچ سوالى را بدون پاسخ نمى گذاشت و شايد همين موجب شده باشد كه نقطه ضعف هايى را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه اى از اين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مى باشد وجود دارد كه علاقه مندان مى توانند به آن مراجعه كنند. مثلاً در اين رساله مواردى در مورد شهر زنان آمده است كه به نوشته هاى خيالى يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يك رهبر موجه مذهبي.
شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اى مطرح مى كند كه در كتب علماى شيعه يافت نمى شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مى گويد:«در اقليم هشتم(او زمين را داراى هفــت اقليــم مى داند و اقليم هشتم از ديدگاه او هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است.) عالمى است به نام عالم هور قلياء كه در اين عالم دو شهر به نامهاى جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب ديده مى شود. چهار نفر در اين عالم هستند كه به حوضى مى ريزند براى شنيدن صداى ريزش آبها در حوض بايستى با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيرى تا صداهاى خارجى به گوش تو نرسد آن گاه صداى مخصوصى خواهى شنيد كه همان صداى ريزش آبها است. مردم اين دو شهر به زبانهاى گوناگون سخن مى گويند و چون در آسمانها به هم مى رسند با هم صحبت مى دارند و اگر نيمه هاى شب در مكان خلوت و بدون سروصدايى بايستى و گوش فرا دهى صداى وزوزى مى شنوى كه همان طنين گفتگوى مردمان جابلقا و جابلسا است!.
شيخ احمد در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است، حضرت حجت را ساكن همين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مى داند. در حالى كه عموم دانشمندان شيعه حضرتش را در روى زمين و ميان مـردم بـــاور مى دارند.
اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايى نسبت داده مى شد كه از امامان معصوم مى ديد. از اين رو در بسيارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مكتوبى ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شيخ احمد احسايى عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمى كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مى شد با توجه به مباحثات علمى مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود، علماى وقت در همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته هاى او پاسخ مى دادند. اما به هر صورت در تاريخ نشانه هايى از برخورد علماى شيعه با او به چشم مى خورد.بـــراى مثال شهيد ثالث به علت رد معاد جسمانى توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمدحسن نجفى يكى از علماى بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مى زيسته است، پيرو ادعاى شيخ در مورد شنـاسـايــى و تشخيص بيانات و احاديث معصومين ، بر روى پاره كاغذ چركينى از خودش جمله اى را به عربى نوشت و به شيخ داد تا بازشناسد. شيخ احسايى فريب حالت نوشته را خورده بى غور و درنگ گفت كه اين يكى از احاديث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزيد كه اين بيان از خود من است شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.
سيد كاظم رشتى نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامى مى داند و معرفى مى كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداى كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مى نگارد:
«وصيت من آن است كه شهادت مى دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقى خواهد بود… شهادت مى دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشينى معرفى گشته اند و عبارتند از ابوالحسن على بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگرى را روى زمين بگستراند. او نمى ميرد تا آن گاه كه بت پرستى را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكى در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سيد كاظم رشتى، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مى داد و پياپى مردم را به يافتن اين رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوى خويشتن مى خواند. وى مدعى بود كه اساس دين بر شناسايى چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وى مريدان بسيارى را گرد آورد.
سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشى پاسخ مى داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته اى آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنى الهى به شمار مى آورد.براى نمونه در رساله اى بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي(ع) نسبت داده مى شود، اما اين استناد سند درستى از ديدگاه علماى شيعه ندارد، درباره ملائكه آسمانها مى گويد: «رؤساى ملائكه در هر آسمانى معلومند. فلك اول ملائكه كلى آن اسماعيل است، فلك دوم سيخائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل،فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارم صاصائيل و كليائيل و شمائيل، پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل، هفتم قرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل و صرصرائيل و… » و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامى مى افزايد.
او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مى نويسد:«علت برودت و رطوبت زمين ماه است! و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده ايم كه در مغرب زمين شيشه اى ساخته اند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مى شود! و يا در كتاب شرح القصيده راجع به كلمه قبه (گنبد) چنين سخن مى گويد كه قبه اى را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود مى داند و قبه اى را از مس و مسكن طوايف جن به شمار مى آورد و از قبه اى به نام گورستان اهل عالم ياد مى نمايد و قبه اى را هم متعدد بيان مى كند و قبه اى را… و در آخر مى نويسد:«هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب را كسى جز صاحبان خرد و انديشه درك نمى كنند و بسيارى از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مى كنم زيرا كه براى شنيدن آن كسى را نمى يابم و در دلم مطالب زيادى است كه هرگاه سينه ام از آن تنگى مى كند زمين را با دستهايم حفر مى نمايم و اسرار دلم را به زمين مى گويم»
سيد كاظم براى شيخ احمد مقامات علمى و روحانى بسيار قائل مى شد و خود را شاگرد يگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دين جويى هاى او عنوان مى نمود!