معناى شيعه

ابتدا ((شيعه )) را از نظر لغت و اصطلاح معنا مى كنيم تا برسيم به خصوصيات آن كه در آينده متعرض مى شويم . در لغت كلمه ((شيعه )) را به اتباع و پيروان شخص اطلاق مى كنند.
صاحب قاموس مى گويد: ((شيعة الرجل (بالكسر) اتباعه وانصاره (239) ؛ يعنى شيعه شخصى ، عبارت است از اتباع و پيروان وانصار آن شخص )).
راغب نيز شيعه را به همين معنا حمل مى نمايد.(240)
فيومى نيز مى گويد: ((الشيعة الاتباع و الانصار(241) ؛ شيعه يعنى پيروان وياوران شخص )).
ابن منظور نيز مى گويد: ((الشيعة اتباع الرجل وانصاره (242) ؛ شيعه يعنى پيروان شخص و ياوران او)).
و به همين معنا حمل مى شود جمله معروف حضرت امام حُسين عليه السّلام خطاب به سپاه ابن زياد در روز عاشورا: ((ويحكم ! يا شيعة آل ابى سفيان ، ان لم يكن لكم دين وكنتم لا تخافون المعاد، فكونوا احرارا فى دنياكم ؛(243) واى به حال شما! اى پيروان و ياوران آل ابى سفيان ! اگر دين نداريد و از آخرت نمى ترسيد، لااقل در دنيا و زندگى دنيايى تان آزاده باشيد و حرّيت داشته باشيد)).
اما در اصطلاح ، لفظ ((شيعه )) اطلاق مى شود بر پيروان و دوستداران اهل بيت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، طورى كه براى آنان عَلَم شده است ولذا تا اين كلمه بر زبان كسى جارى شود، ذهن مخاطب انصراف پيدا مى كند به سوى پيروان على عليه السّلام و فرزندان طاهر و معصوم آن حضرت .
ابن منظور مى گويد: ((وقد غلب هذا الاسم على من يتوالى عليّا و اهل بيته -رضوان اللّه عليهم اجمعين - حتّى صار لهم اسما خاصا، فاذا قيل : فلان من الشيعة ، عُرف انه منهم وفى مذهب الشيعة كذا اى عندهم ؛(244) اسم ((شيعه )) علم بالغلبه شده است براى كسانى كه دوستدار على واهل بيت آن حضرت عليهم السّلام هستند و اسم خاص ‍ براى آنان شده است . وقتى گفته شود فلانى شيعه است ؛
يعنى از دوستداران و پيروان اهل بيت عليهم السّلام ، است . و در مذهب شيعه چنين است ؛ يعنى پيروان اهل بيت عليهم السّلام چنين معتقدند)).
عين همين مطلب رافيروزآبادى درقاموس (245) وزبيدى در تاج العروس (246) وابن اثير در نهايه (247) بيان كرده اند.
بنابر اين ((شيعه )) به كسى گفته مى شود كه بعد از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به امامت ((ائمه اثناعشر)) معتقد باشد؛ و به تعبير ديگر، دين را در اصول و فروع از آنان فراگيرد، نه از كسان ديگر. واين بدان جهت است كه قرآن وسنت همچنانكه در بحثهاى سابق ، مواردى را متذكر شديم ، ما را به پيروى از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امر مى كند واهل بيت عليهم السّلام را ((كشتى نجات )) و باب حطه و امان امت و عروة الوثقايى كه انفصام ندارد و يكى از دو ((ثقل )) كه متمسك به آن دو گمراه نخواهد شد، معرفى مى نمايد. ما در بحثهاى آتيه مفصل در اين زمينه ها بحث خواهيم كرد.
از آنچه تاكنون گفته شد، معلوم مى شود كسانى كه به شيعيان مطالب نادرست را نسبت داده اند و آنان را متّهم به بعضى از امور شنيعه نموده اند، مثل اينكه شيعيان معتقد به خدا بودن امامان خود هستند، يا اينكه معتقد به نبوت حضرت على عليه السّلام مى باشند، يا مذهب آنان از يهوديت سرچشمه مى گيرد و... از روى نادانى و جهالت و عدم اطلاع از حقيقت و واقعيت سخن گفته اند و احيانا هم منشاء اين مطالب ، تعصب كور و قضاوت نابخردانه است كه انسان براى حفظ و صيانت از مذهب خودش ، ديگر مذاهب را از طريق متهم نمودن به مطالب پوچ و واهى ، بدنام مى نمايد تا در نتيجه مذهب خودش خوشنام باقى بماند. در حالى كه مكتب تشيع تنها مكتبى است كه در طول تاريخ با نادرستى ها مبارزه نموده و شيعيان تنها مسلمانانى هستند كه مطالب پوچ و غير منطقى را مردود دانسته و نپذيرفته اند.
ائمه معصومين عليهم السّلام طبق شواهد تاريخى موجود، در هر زمان و مكانى كه مى ديدند كس يا كسانى مى خواهند عقايد نادرست و خرافى را وارد اسلام نمايند، با جديت كامل در برابر آنان ايستاده و با ردّ مطالب نادرست آنان ، از حق و حقيقت دفاع مى نمودند.
قابل ذكر است كه بدترين نسبت و تهمتى كه در طول تاريخ به شيعيان از سوى مخالفان وارد شده است ، غلو و ملحق كردن فرق ضاله غُلات به آنان مى باشد كه بدون شك منشاء پيدايش اين تهمت و نسبت دادن گروهاى باطل به شيعيان ، سياستهاى حكام ظالم و خلفاى جورى است كه در زمان امامان دوازده گانه عليهم السّلام به ظلم و جنايت و عصيان و طغيان عليه همه ارزشهاى الهى و انسانى مشغول بودند. و چون معمولا اولين شورشها و انقلابها عليه آنان از طرف پيروان اهل بيت عليهم السّلام و با رهبرى فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صورت مى گرفت ، خلفاى جور، اعم از اموى و عباسى به اين نتيجه رسيده بودند كه كارى انجام بدهند تا از نفوذ اهل بيت عليهم السّلام در ميان مسلمانان كاسته و پيروان آنان را منزوى نمايند و در نتيجه به مقاصد شوم واهداف پليد خود راحت و آسان نايل آيند.
بهترين عامل به نظر آنان ، متهم كردن اهل بيت عليهم السّلام و پيروان راستين آنها به غلو بود تا عقيده ساير مسلمانان نسبت به آنان ضعيف شده و شيعيان را افرادى ضعيف الايمان يا بى ايمان بشناسند و سخنها و كارهاى آنان را نيز موجب تخريب اسلام و هدم اساس دين بدانند تا از آنان دورى نموده و به هيچ عنوان حاضر نشوند با آنان مراودت و مصاحبت داشته باشند.
البته حكّام جور تا حدودى هم در اين كار موفق شدند و عده اى از مردم عوام را كه بدون تعقل و تفكر هر گفته اى را باور مى كنند و به هر سخن پوچى گوش فرا مى دهند، عليه شيعيان كه پيروان اهل بيت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستند، تحريك نموده و ضربه هاى دردآورى بر آنان وارد نمودند.
آنچه گفتيم تنها مربوط به گذشته نيست ، بلكه هنوز هم عده اى پيدا مى شوند كه مطالب بيهوده و تهمتهاى نارواى آن دروغگويان بى خرد را باور نموده و حتى براى ردّ شيعيان و تكفير و تفسيق آنان كتابها مى نويسند، در حالى كه اگر كسى از روى انصاف و خالى از تعصب بخواهد متوجه حقيقت امر شود، بايد به كتب فقهى شيعيان مراجعه كند تا ببيند كه چگونه علماى بزرگوار شيعه در طول تاريخ ، غُلات را نجس و كافر خوانده ، و از جمله كفار و مشركين به حساب آورده اند.
همچنين انسانهاى محقق و با درايت ، وقتى به روايات وارده از ائمّه معصومين عليهم السّلام مراجعه كنند، متوجه مى شوند كه امامان بزرگوار شيعه ، هميشه متوجه اين حركت شوم سياسى بوده و با شدّت تمام با آن به مبارزه بر خاسته اند.
به طور مثال حضرت امام صادق عليه السّلام به ((مرازم )) كه يكى از اصحاب آن حضرت است ، فرمود: ((برو و به غلات بگو برگرديد به سوى خدا و توبه كنيد؛ زيرا شما فاسق وكافر و مشرك هستيد)).
باز به او فرمود: ((وقتى به كوفه رسيدى ، نزد بشار شعيرى كه يكى از غاليهاى آن زمان بوده ، برو و به او بگو جعفر بن محمد مى گويد اى كافر! اى فاسق ! من از تو بيزارم )).
مرازم مى گويد: ((وقتى به كوفه رسيدم و بشار شعيرى را ديدم ، فرمايش امام صادق عليه السّلام را به او ابلاغ نمودم ، ولى او بدون آنكه به روى خود بياورد (مثل اينكه از قبل به آنها گفته شده بود كه اگر ائمه از شما بيزارى جستند، شما بيزارى نجوييد و خودتان را به آنان متصل نموده و وانمود كنيد كه از آنان جدا نيستيد)، گفت : مولايم از من ياد نموده و براى من پيغام فرستاده است )).
مرازم مى گويد: ((به او گفتم بلى ، امام صادق عليه السّلام فرمود اى كافر! اى فاسق ! من از تو بيزارم ، وى باز بدون آنكه به ظاهر ناراحت شود با خوشحالى گفت : خداوند به تو جزاى خير دهد كه پيغام مولايم را به من رسانيدى )).(248)
شما را به خدا! آيا ممكن است در يك كشور اسلامى ، آن هم در زمانى قريب به عصر رسالت ، كسانى از مسير اصلى اسلام خارج شوند و ادعا نمايند كه كس يا كسانى خدا هستند و در اين راستا، تبليغات گسترده اى هم داشته باشند، اما هيچ كس به آنان چيزى نگويد و هيچ قاضى و محكمه اى آنان را احضار نكند و مورد باز خواست قرار ندهد، مگر اينكه پشتوانه سياسى قوى و محكم داشته و از طرف قدرت يا قدرتهايى ، مورد حمايت قرار گرفته باشند؟
همين ((بشار شعيرى )) روزى خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد، حضرت تا او را ديد فرمود: ((از نزد من بيرون برو، خداوند تو را لعنت كند، به خدا قسم ! سقفى پيدا نخواهد شد كه بر سر من و تو سايه بيندازد))، كنايه از اينكه با تو زير يك سقف نخواهم نشست و هيچ گونه آشنايى و صحبتى با تو نخواهم داشت .
وقتى هم كه وى از محضر امام صادق عليه السّلام خارج شد، حضرت فرمود: ((واى بر او! خداوند هيچ كس را به اندازه اين فاجر، حقير و خوار نكرده است ، به درستى كه او شيطان پسر شيطان است ، هدف او اغواى شيعيان و اصحاب من است ، پس از او دورى كنيد و حاضر به غايب اطلاع بدهد كه من (امام صادق ) بنده خدا و فرزند كنيز خدا هستم ، من از اصلاب به ارحام منتقل شده و به دنيا آمده و روزى هم از دنيا رفته و روزى هم برانگيخته شده و مورد سؤ ال قرار مى گيرم )).(249)
همچنين حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام به يكى از دوستان خود به نام ((محمَّد)) نوشت : ((من از ابن نصير فهرى و ابن باباى قمى ، به سوى خدا بيزارى مى جويم ، پس تو هم از آن دو بيزارى بجوى . من تو و جميع شيعيانم را از اين دو شخص برحذر داشته و به شما مى گويم كه من اين دو نفر را لعن كرده ام ، خداوند آن دو را لعنت كند، ابن بابا گمان مى كند كه من او را به عنوان پيامبر مبعوث نموده ام ، خداوند او را لعنت نمايد، شيطان بر او تسلّط يافته و او را به گمراهى كشانيده است ، پس خداوند لعنت كند كسى را كه از او حرف شنوى كند، اى محمّد! اگر دستت به او رسيد، سرش را از بدنش جدا كن )).(250)
آيا با وجود اين گونه روايات براى سركوبى غُلات و نفى انديشه غلط آنها، ممكن است شيعيان غلو نموده و چيزى را كه امامان آنها سركوب كرده اند، پذيرا شوند؟
چگونه ممكن است شيعيان معتقد به اين عقيده باشند در حالى كه تمام جزئيات دين را از شخص رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و از طريق ائمه اطهار عليهم السّلام ، يعنى على عليه السّلام و يازده فرزند بزرگوارش به دست آورده اند.
پس از توضيح اين مبحث اينك لازم است براى روشن شدن حقيقت ، خصوصيات و ويژگيهاى ((شيعه )) مورد بحث و بررسى قرار گيرد.