پيشگفتار
(... فَبَشِّرْ عِبَادِ# الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اءَحْسَنَهُ ...).(1)
((پس بندگان مرا بشارت ده همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند)) .
هر مكتبى كه در ميان جوامع انسانى به وجود آمده و رشد كرده است هميشه به يك منوال باقى نمانده بلكه داراى شاخه ها، دسته ها و شعبه هاى مختلف شده است و از اين جهت فرقى بين مكاتب هنرى ، اقتصادى ، سياسى ، دينى و مذهبى وجود ندارد؛ چنانچه صحيح بودن يا باطل بودن مكتب نيز دخالتى در اين قضيه نداشته و نخواهد داشت .
دين مقدس اسلام هم كه خود مكتبى الهى و دينى است از اين قاعده مستثنى نبوده بلكه داراى فرقه هاودسته هاى مختلف مى باشد و در طول هزارو چهار صد سال واندى كه از عمرش مى گذرد، تحولات زيادى را به خود ديده است .
اين پيدايش فرقه ها تنها در بعد فقهى نبوده بلكه در ابعاد مختلف اعتقادى ، سياسى ، فرهنگى ، اجتماعى ، و غير آن كاملاً مشهود است ؛ مثلاً مسلمانان از نظر مشرب كلامى به دو مكتب ((اشاعره و عدليه )) تقسيم و سپس عدليه به ((معتزله و شيعه )) تقسيم مى شوند. و از بُعد فقهى ، داراى مكاتب و منشهاى مختلفى هستند. و به تعبير ديگر: اسلام در درجه اول به دو دسته بزرگ كه مكتب ((تشيّع و تسنّن )) باشد منقسم شده و بعد هر كدام از اين دو مكتب داراى تقسيمات و فرقه هايى هستند. در عصر حاضر، اهل تسنّن به چهار فرقه حنفى ، شافعى ، مالكى و حنبلى و شيعيان نيز به اماميه ، زيديه و اسماعيليه تقسيم شده اند.
اين در حالى است كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فقط يك روش و يك انديشه را براى مردم آورد و مسلمانان نيز مأ مور شدند تا مطابق مشى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مشى كنند. و راهى غير از راه او نروند؛ چنانچه خداى متعال هم ما را به همين مطلب امر مى كند.
(... مَآ ءَاتَلكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَلكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ ...).(2)
(( هرچه رسول براى شما از جانب خداوند آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از هر چه او شما را از آن نهى كرده دورى و اجتناب كنيد)) .
و باز مى فرمايد: (وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلَمِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَسِرِينَ).(3)
((هر كس غير از اسلام دين ديگرى را براى خويش انتخاب كند، هرگز از او پذيرفته نشده و در آخرت ، نيز از زيانكاران محسوب خواهد گرديد)).
پس نتيجه مى گيريم كه همه مذاهب و فرقه ها نمى توانند حق و درست باشند؛ زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آورنده تمام آنها نيست ، او فقط يك روش و يك طريقه را از جانب خداوند آورده است و ما هم مكلّف هستيم طبق همان طريق و روش ، مشى كنيم و خلاف آن را انجام ندهيم .
به همين جهت است كه پيروان مذاهب مختلف در طول اعصار و قرون ، كوشش نموده اند تا ثابت كنند كه مذهب آنان همان مذهبى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مبلّغ و مبيّن آن بوده و ديگر مذاهب ، اساس و پايه اى ندارند، بلكه بايد خط بطلان بر آنها كشيده شود .
يكى از علتهاى اساسى و عمده پيدا شدن اختلاف در ميان مسلمانان جهان مى تواند درست همين مسأ له باشد. و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان نيز از همين نقطه ضعف به نفع خود استفاده كرده و در مواقع مناسب ضربه هاى اساسى و كارى ، بر پيكر اسلام وارد نموده اند .
در اين ميان مسلمانان ناآگاه يا متعصبان كور باطن نيز با ردّ نمودن مذاهب ديگر و اشكال وارد كردن بر آنها و حتى تكفير پيروان ديگر مذاهب ، آتش بيار معركه شده و خود آگاه يا ناخود آگاه ، استكبار جهانى را در رابطه با اهداف شومى كه دارند، يارى و كمك نموده اند .
البته اگر به زمانهاى قبل و قرون گذشته بر گرديم ، مى بينيم كه آتش نفاق و خونريزى حتى بين آن دسته از مذاهب كه تقريباً اصول عقايد و مكتب كلامى واحد دارند هم وجود داشته و چه فتنه ها و برادركشيها كه در اثر اين نفاق و اختلاف به وجود آمده است .
شما اگر به كتب تاريخى مراجعه كنيد، مى بينيد كه از جنگها و فرقه گرايى ها و تعصبات ، چه ها نوشته شده است .
مثلاً از شيخ ابوحاتم حنبلى نقل شده است كه گفته : ((من لم يكن حنبلياً فليس بمسلم ))؛(4) ((كسى كه حنبلى نباشد مسلمان نيست )).
و شيخ ابوبكر مقرى ، واعظ جامع بغداد درست در مقابل شيخ ابوحاتم قرار گرفته و حكم به كفر تمام حنبلى ها كرد.(5)
در كتاب الغيث المسجم فى شرح لامية العجم آمده است كه حنفيه به شافعيه مى گفتند: امام شما محمد بن ادريس شافعى جراءت آمدن به دنيا را نداشت ، تا امام ما ابوحنيفه در دنيا بود. و شافعيه در جواب مى گفتند: اين امام شما بود كه قبل از آمدن امام ما، فرار را بر قرار ترجيح داده و از اين عالم به عالم ديگر رهسپار گرديد(6) . لازم به ذكر است كه ولادت امام شافعى در سال وفات امام اعظم يعنى ابوحنيفه بوده است .
از مظفر طوسى شافعى نيز نقل شده است كه گفته : اگر قدرت داشتم از حنبلى ها جزيه مى گرفتم .(7) و درست عين همين مطلب را ذهبى از محمد بن موسى حنفى نقل مى كند كه گفته : اگر قدرت داشتم از شافعيها جزيه مى گرفتم ؛ يعنى با آنان مانند كفّار رفتار مى كردم .
بيشترين اتهامات و تكفيرها كه از طرف مذاهب ديگر بر مذهب تشيّع وارد شده نيز از همين قبيل است ؛ مثلاً ذهبى ، در رابطه با ابان بن تغلب كه از خواص امام صادق عليه السّلام است مى گويد: ((شيعى جلد، لكنّه صدوق فلنا صدقه و عليه بدعته ))(8) .
((ابان بن تغلب شيعه اى محكم است ، اما او بسيار راستگو مى باشد، پس صدق او از ما و بدعتش براى خودش باشد)) .
يا مثلاً ابن عدى در رابطه با او مى گويد: ((هو من اهل الصدق فى الروايات و ان كان مذهبه مذهب الشيعة )).(9)
((او (ابان بن تغلب ) اهل صدق و راستى در حديث و روايت است ، اگر چه مذهب او مذهب شيعه است )).
مثل اينكه شيعه بودن عيب و گناه محسوب شده و در عين حال مانع قبول روايت نمى شود.
ابن خلدون پا را فراتر از اين حد گذاشته و مى گويد: ((و شذّ اهل البيت بمذاهب ابتدعوها وفقه انفردوا به )).(10)
((اهل بيت از ديگر مردم جدا مى شوند در مذاهبى كه ابتداع كردند و در فقهى كه منفرد به آن هستند)) .
و با اين جمله ، دورى از اجتماع مسلمين و بدعت را به اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت مى دهد.
ولى كم كم آتش نفاق در ميان مذاهب و روشهاى فقهى كه تقريباً داراى مكتب كلامى و اصول اعتقادى واحد بودند از بين رفت و لذا ديگر حنبلى ها شافعى ها را تكفير نمى كنند و مالكى ها پيروان امام اعظم را خارج از اسلام نمى دانند، بلكه همه همديگر را مسلمان دانسته و در يك صف واحد مى بينند و با آن همه اختلاف كه در فقه و اصول فقه و احياناً در اصول عقايد دارند، عدول از مذهبى به مذهب ديگر را جايز دانسته ، پيروى هر كدام از مذاهب اربعه را درست و صحيح و مبرء ذمّه مى دانند.
البته اين مطلب تا حدودى خوب و بجاست اما كامل نيست ؛ زيرا آنان پس از آنكه دست از مخاصمه و نزاع عليه همديگر برداشتند، لبه تيز انتقادها و تكفيرها را متوجه پيروان مذهب اهل بيت و شيعيان نمودند و تا به امروز هم ادامه داشته و به قوّت خود باقى است ، آنان تمام مذاهب اهل سنت را حق و مذهب شيعه جعفرى را باطل مى دانند! در حالى كه قبلاً تذكر داديم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فقط يك روش و خط مشى داشت ، نه چهار تا يا بيشتر، تا بعد حكم شود كه تمام مذاهب صحيح است الاّ يك مذهب .(11)
روى همين لحاظ تصميم گرفته شد تا اين كتاب تحت عنوان ((تشيع چيست ؟ و شيعه كيست ؟)) نگاشته ، چاپ و در دسترس عموم قرار بگيرد تا هم شيعيان بتوانند از عقايد خودشان دفاع كنند و هم برادران اهل تسنّن ما با مطالعه آن متوجه حقيقت و واقعيت تشيّع شده و بدانند كه اين مكتب به هيچ عنوان خارج از اسلام نبوده ، بلكه خود، عين اسلام است .
قابل ذكر است كه در اين كتاب فقط از شيعه و تشيّع دفاع شده و هيچ گونه اعتراضى نسبت به مذاهب ديگر نگاشته نشده است ؛ زيرا اين كتاب براى رفع اختلاف به رشته تحرير در آمده و اگر چنانچه ردّ و ايراد، بر مذاهب ديگر را در برداشته باشد، نه تنها رافع اختلاف نبوده بلكه موجب آن نيز خواهد شد .
خلاصه آنكه : ما مذاهب ديگر و پيروان آنها را از اسلام خارج ندانسته و آنان را برادران دينى خود مى دانيم و هيچ گونه نزاع و مخاصمه هم با آنان نداريم ، عِرض ، جان ، مال و ناموس آنان را محترم دانسته ، هرگونه تعدى و تجاوز نسبت به آنان را حرام مى دانيم .
بلكه فقط در صدد اثبات حقانيّت مذهب خود كه مذهب تشيّع باشد هستيم تا به آن برادرانى كه امر، در نزدشان مشتبه شده و خيال مى كنند تشيّع مكتبى اسلامى نيست و از خارج اسلام به داخل آن نفوذ كرده است ، قضيه روشن شود تا بدانند كه اين مكتب در متن اسلام قرار دارد .
بدين جهت ما براى اثبات حقانيّت مكتب تشيّع فقط به آنچه در كتب و متون حديثى و تاريخى برادران اهل سنّت ما آمده است ، استشهاد مى كنيم تا ديگر جاى شك و شبهه اى براى كسى باقى نماند .
نگارنده از خوانندگان عزيز و گرامى تمنّا دارد كه كتاب حاضر را با چشم انصاف مطالعه نمايند و در موقع مطالعه خود را از هرگونه تعصب و لجاجت پاك و مبرّا سازند و اگر به نظر ايشان جايى اشتباه و يا خلاف واقع ، جلوه كرد، بزرگوارى نموده اين حقير را در جريان بگذارند .
والسلام على من اتبع الهدى
قم -زمستان 1376
سيّد محسن حجّت