پاسخ
اولا: معلوم نيست كه مشركان در عصر پيامبرصلي الله عليه وآله توحيد در خالقيت را قبول داشتهاند. و اگر خداوند سبحان درباره آنان ميفرمايد: «ولينْ سالْتهمْ منْ خلق السماوات واْلارْض ليقولن الله»؛(167) «و اگر از آنان سوال كني چه كسي آسمانها و زمين را خلقكرد؟ همهميگويند: خدا.»ظاهر آيه ايناست كه در باطن و فطرت به آن اعتقاد دارند.
ثانيا: از برخي از آيات استفاده ميشود كه علت شرك قريش و ديگران آن بود كه معتقد بودند بتها و وسايط ديگر بهطور مستقل، مالك تصرف در اين عالم ميباشند، بدون اينكه تصرفشان؛ اعم از رزق و نصرت و... تحت اراده و مشيت الهي باشد.
خداوند سبحان ميفرمايد: «ان الذين تعْبدون منْ دون الله لا يمْلكون لكمْ رزْقا»؛(168) «آنهايي را كه غير از خدا پرستش ميكنيد، مالك هيچ رزقي براي شما نيستند.»
از اين آيه استفاده ميشود كه مشركان معتقد بودند كه اين وسايط، مالك رزق و روزي آنان هستند و لذا آنها را عبادت ميكردند.
و نيز در آيه ديگر ميفرمايد: «قل ادْعوا الذين زعمْتمْ منْ دون الله لا يمْلكون مثْقال ذره في السماوات ولا في الْارْض»؛(169) «بگو: كساني را كه غير از خدا معبود خود ميپنداريد بخوانيد! آنها هرگز گرهي از كار شما نميگشايند، چرا كه آنها به اندازه ذرهاي در آسمانها و زمين مالك نيستند.»
حسن بن علي سقاف شافعي ميگويد: «ان العباده شرعا معناها الاتيان باقصي الخضوع قلبا وقالبا، فهي اذن نوعان قلبيه وقالبيه، فالقلبيه: هي اعتقاد الربوبيه او خصيصه من خصايصها كالاستقلال بالنفع او الضرر ونفوذ المشييه لمن اعتقد فيه ذلك. والقالبيه: هي الاتيان بانواع الخضوع الظاهريه من قيام وركوع وسجود وغيرها مع ذلك الاعتقاد القلبي، فان اتي بواحد منها بدون ذلك الاعتقاد لم يكن ذلك الخضوع عباده شرعا ولوكان سجودا...»؛(170) «عبادت در شرع به معناي انجام نهايت خضوع قلبي و قالبي است. پس عبادت دو نوع است؛ قلبي و قالبي. قلبي آن، اعتقاد به ربوبيت يا خصيصهاي از خصايص آن است؛ مثل استقلال در نفع و ضرر. و قالبي آن، انجام انواع خضوع ظاهري؛ اعم از قيام، ركوع، سجود و غير اين اعمال است همراه با اعتقاد قلبي. لذا هر گاه كسي اين اعمال قالبي را بدون اعتقاد قلبي انجام دهد، شرعا عبادت محسوب نميشود گرچه آن عمل قالبي سجود باشد...».
حسن بن فرحان مالكي ميگويد: «ان هذا الاعتراف التي اعترف بها المشركون قد اجاب عنها بعض العلمآء، وذكروا ان المشركين انما اعترفوا بها من باب الافحام والانقطاع، وليس من باب الاقتناع، ولو كانوا صادقين في اعترافهم لاتوا بلوازم هذا الاعتراف. فلذلك يامر الله نبيهصلي الله عليه وآله ان يذكرهم بلوازم هذا الاعتراف كما في قوله تعالي: (فقل افلا تتقون) (قل افلا تذكرون) فكان الله عز وجل يوبخهم بانهم كاذبون وانهم لايومنون بالله عز وجل خالقا ورازقا...»؛(171) «اين اعترافي كه مشركان به آن اقرار كردهاند را برخي از علما از آن اين گونه جواب دادهاند كه مشركان اين اعتراف را از باب اجبار و سيهرو شدن و از روي ناچاري داشتند، نه از باب قانع شدن و رسيدن به اين مطلب. و اگر در اعترافشان به اين امور صادق بودند، ملتزم به لوازم آن نيز ميشدند. به همين جهت است كه خداوند پيامبرش را امر ميكند كه آنان را به لوازم اين اعتراف تذكر دهد؛ همانگونه كه در قول خداوند «افلا تتقون» و «افلا تذكرون» آمده است. پس گويا خداوند عزوجل آنان را توبيخ ميكند كه در ادعايشان دروغ ميگويند و هرگز به خالقيت و رازقيت خدا ايمان ندارند.»