فصل دوم: در ذكر جمله اى از خصائص حضرت صاحب الزمان عليه السلام
اول ـ امتياز نور ظل و شبح آن جناب است در عالم اظله بين انوار ائمه عليهم السلام ، چنانكه در جـمـله اخـبار معراجيه و غيره است كه نور آن جناب در ميان انوار ائمه عليهم السلام مانند ستاره درخشان بود در ميان سائر كواكب .(23)
دوم ـ شرافت نسب ؛ چه آن جناب داراست شرافت نسب همه آباء طاهرين خود را عليهم السلام كـه نـسـبـشـان اشـراف انـسـاب اسـت و اخـتـصـاص دارد بـه رسيدن نسبش از طرف مادر به قـياصره روم و منتهى مى شود به جناب شمعون الصفا وصى حضرت عيسى عليه السلام كه منتهى مى شود نسبش به بسيارى از انبياء و اوصياء عليهم السلام .(24)
سـوم ـ بـردن دو ملك آن جناب را در روز ولادت به سراپرده عرش و خطاب حق تعالى به او كـه مـرحـبـا بـه تـو اى بنده من براى نصرت دين من و اظهار امر من و مهدى عباد من ، قسم خـوردم بـه درسـتـى كـه مـن بـه تـو بـگـيـرم و بـه تـو بـدهـم و بـه تـو بـيامرزم الخ .(25)
چهارم ـ ( بيت الحمد ) : روايت است كه از براى صاحب اين امر عليه السلام خانه اى است كه او را بيت الحمد گويند و در آن چراغى است كه روشن است از آن روز كه خروج كند با شمشير و خاموش نمى شود.(26)
پنجم ـ جميع ميان كنيه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و اسم مبارك آن حضرت ، و در ( مناقب ) مروى است كه فرمود اسم مرا بگذاريد و كنيه مرا نگذاريد.(27)
ششم ـ حرمت بردن نام آن جناب چنانكه گذشت .(28)
هفتم ـ ختم وصايت و حجت در روى زمين به آن حضرت .(29)
هـشـتـم ـ غـيـبـت از روز ولادت و سـپرده شدن به روح القدس و تربيت شدن در عالم نور و فضاى قدسى كه هيچ جزيى از اجزاء آن حضرت به لوث قذارت و كثافت و معاصى بنى آدم و شياطين ملوث نشده و مؤ انست و مجالست با ملا اعلى و ارواح قدسيه .(30)
نـهـم ـ عدم معاشرت و مصاحبت با كفار و منافقين و فساق به جهت خوف و تقيه و مدارات با آنـهـا هـمـانـا از روز ولادت تـا كـنـون دسـت ظالمى به دامنش نرسيده و با كافر و منافقى مصاحبت ننموده و از منازلشان كناره گرفته .(31)
دهـم ـ نـبـودن بـيـعـت احـدى از جـبـارين در گردن آن حضرت ، در ( إ علام الورى ) از حـضـرت امـام حـسن عليه السلام روايت كرده كه فرموده نيست از ما احدى مگر آنكه واقع مى شـود در گـردن او بـيـعـتى طاغيه زمان او مگر قائمى كه نماز مى كند روح اللّه عيسى بن مريم عليه السلام خلف او.(32)
يـازدهـم ـ داشـتـن در پـشـت عـلامـتـى مـثـل عـلامـت پـشـت مـبـارك حـضـرت رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم كه آن را ختم نبوت گويند، و شايد در آن جناب اشاره به ختم وصايت باشد.(33)
دوازدهـم ـ اخـتـصـاص دادن حـق تـعالى آن جناب را در كتب سماويه و اخبار معراجيه از ساير اوصـيـاء عليهم السلام به ذكر او به لقب ، بلكه به القاب متعدده و نبردن نام شريفش .(34)
سـيـزدهـم ـ ظـهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براى ظهور موفورالسرور آن حـضـرت كـه براى تولد و ظهور هيچ حجتى نشده بلكه در ( كافى ) مروى است از جـنـاب صـادق عـليه السلام كه آيات در آيه شريفه ( سَنُريهِمْ آياتِنا فِى الا فاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ ) ؛(35) يعنى زود بنماييم آنها را آيـات خـود در آفـاق و اطـراف و در تـن هـايشان تا روشن شود ايشان را كه آن حق است . تفسير فرمو به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائم عليه السـلام و فـرمـود كـه آن حـق اسـت از نـزد خـداونـد عـز و جـل كـه مـى بـيـنـد آن را خـلق و لابد است از خروج آن جناب و آن آيات و علامات بسيار است بلكه بعضى ذكر كردند كه قريب به چهارصد است .(36)
چـهاردهم ـ نداى آسمانى به اسم آن جناب مقارن ظهور؛ چنانچه در روايات بسيار وارد شده و عـلى بـن ابـراهـيـم در تـفـسير آيه شريفه ( وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَريبٍ ) (37) از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: منادى ندا مى كـند به اسم قائم و پدرش عليهما السلام . (38) و در ( غيبت نعمانى ) مروى است از جناب باقر عليه السلام كه فرمود در خبرى پس ندا مى كند منادى از آسمان به اسم قائم عليه السلام پس مى شنود كسى كه در مشرق است و كسى كه در مغرب است نـمـى مـانـد خـوابيده اى مگر آنكه بيدار مى شود و نه ايستاده اى مگر آنكه مى نشيند و نه نـشـسـتـه اى مـگـر آنـكـه بـر مـى خـيـزد از خـوف آن صـدا از جـبـرئيل است در ماه رمضان در شب جمعه بيست و سوم . و بر اين مضمون اخبار بسيار بلكه متجاوز از حد تواتر است و در جمله اى از آنها آن را از محتومات شمردند.(39)
پانزدهم ـ افتادن افلاك از سرعت سير و بطؤ حركت آنها؛ چنانچه روايت كرده شيخ مفيد از ابـى بـصـيـر از حـضـرت باقر عليه السلام در حديثى طولانى در سير و سلوك حضرت قـائم عـليـه السـلام تـا آنـكـه فـرمـود: پـس درنـگ مـى كـنـد بـر ايـن سـلطـنـت هـفـت سال مقدار هر سالى ده سال از اين سالهاى شما، آنگاه احياء مى كند خداوند آنچه را كه مى خـواهـد، گفت : گفتم فداى تو شوم ! چگونه طول مى كشد سالها؟ فرمود: امر مى فرمايد خـداونـد فـلك را بـه درنـگ كـردن و قـلت حـركـت پـس بـراى ايـن طول مى كشد روزها و سالها، گفت : گفتم كه ايشان مى گويند اگر فلك تغيير پيدا كرد فـاسـد مـى شود يعنى عالم ، فرمود: اين قول زنادقه است اما مسلمين پس راهى نيست براى ايـشان به اين سخن و حال آنكه خداوند ماه را شق نمود براى پيغمبر خود صلى اللّه عليه و آله و سـلم و آفـتـاب را بـرگـردانـد بـراى يـوشـع بـن نـون و خـبـر داد بـه طول روز قيامت و اينكه آن مثل هزار سال است از آنچه شما مى شمرديد.(40)
شـانـزدهـم ـ ظـهـور مـصـحـف امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام كـه بـعـد از وفـات رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم جـمـع نـمـود بـى تـغـيـيـر و تـبـديـل ، و دارا اسـت تـمـام آنـچـه را كـه بـر سـبـيـل اعـجـاز بـر آن حـضـرت نـازل شـده بـود و پس از جمع عرض نمود بر صحابه ، اعراض نمودند، پس آن را مخفى نـمـود و بـه حال خود باقى است تا آنكه بر دست آن جناب ظاهر شود و خلق ماءمور شوند كـه آن را بخوانند و حفظ نمايند و به جهت اختلاف ترتيب كه با اين مصحف موجود دارد كه با او ماءنوس شدند حفظ آن را از تكاليف مشكله مكلفين خواهد بود.(41)
هـفـدهـم ـ سايه انداختن ابر سفيد پيوسته بر سر آن حضرت و ندا كردن منادى در آن ابر بـه نـحـوى كـه بـشـنـود آن را ثـقـليـن و خـافـقـيـن كـه او اسـت مـهـدى آل مـحـمّد عليهم السلام پر مى كند زمين را از عدل چنانكه پر شده از جور. و اين ندا غير از آن است كه در چهاردهم گذشت .(42)
هـيـجـدهـم ـ بـودن مـلائكـه و جن در عسكر آن حضرت و ظهور ايشان براى انصار آن حضرت .(43)
نـوزدهـم ـ تـصـرف نـكـردن طـول روزگـار و گـردش ليـل و نـهـار و سير فلك دوار در بنيه و مزاج و اعضاء و قوى و صورت و هيئت آن حضرت بـه ايـن طـول عـمـر كـه تـاكـنـون هـزار و نـود و پـنـج سال از عمر شريف گذشته و خداى داند كه تا ظهور به كجاى از سن مى رسد، جوان ظاهر شـود در مرد سى يا چهل ساله باشد، و چون طويل الا عمار از انبياى گذشته و غير ايشان نباشد كه يكى هدف تير پيرى ( اِنَّ هذا بَعْلى شَيْخا ) (44) باشد، و ديـگـرى بـه نـوحـه گـرى ( اِنـّى وَهـَنَ الْعـَظـْمُ مـِنـّى وَاشْتَعَلَ الرَّاءْسُ شَيْبَا ) (45) از ضعف پيرى خويش بنالد.
شـيـخ صدوق روايت كرده از ابوالصلت هروى ، گفت : گفتم به جانب رضا عليه السلام كـه چست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟ فرمود: علامتش آن است كه در سن پير باشد و بـه صـورت جـوان تـا به مرتبه اى كه نظر كننده به آن حضرت گمان برد كه در سن چهل سالگى يا كمتر از چهل سالگى است .(46)
بـيـستم ـ رفتن وحشت و نفرت است از ميان حيوانات بعضى يا بعضى و ميان آنها و انسان و بـرخـاسـتـن عـداوت از مـيـان هـمـه آنـهـا چـنـانـكـه پـيـش از كـشـتـه شـدن هابيل بود. از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مروى است كه فرمود: اگر قائم ما خروج كـنـد صـلح شـود مـيـان درندگان و بهائم حتى اينكه زن راه مى رود ميان عراق و شام نمى گـذارد پـاى خـود را مـگر بر گياه و بر سر او زينتهاى او است به هيجان نمى آورد او را درنده و نمى ترساند او را.(47)
بـيـسـت و يـكـم ـ بـودن جـمـعـى از مـردگـان در ركـاب آن حـضـرت ، شـيـخ مـفـيـد نقل كرده است كه بيست و هفت نفر از قوم موسى و هفت نفر از اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابوذر و ابودجانه انصارى و مقداد و مالك اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حـكـام مـى شـونـد در بـلاد.(48) و روايـت شـده كـه هـركـه چـهـل صـبـاح دعـاى عـهد: اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظيمِ را بخواند از انصار آن حضرت باشد و اگـر پـيـش از آن حـضرت بميرد بيرون آورد او را خداوند از قبرش كه در خدمت آن حضرت باشد.(49)
بـيـسـت و دوم ـ بـيـرون كـردن زمين ، گنج ها و ذخيره هايى را كه در او پنهان و سپرده شده .(50)
بـيـست و سوم ـ زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوى كـه مـغـايـرت پـيـدا كـنـد حـالت زمـيـن در آن وقـت بـا حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد قـول خـداى تـعـالى : ( يـَوْمَ تـُبـَدِّلُ الاَرْضُ غـَيـْرَ الاَرْضِ ) . (51) ،(52)
بـيـست و چهارم ـ تكميل عقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك بر سر ايـشـان و رفـتـن كـينه و حسد از دلهايشان كه طبيعت ثانيه بنى آدم شده از روز كشته شدن هـابـيـل تـاكنون و كثرت علوم و حكمت ايشان علم قذف شود در دلهاى مؤ منين پس محتاج نمى شـود مـؤ مـن بـه عـلمـى كـه در نـزد بـرادر او اسـت ، و در آن وقـت ظـاهـر مـى شـود تـاءويـل ايـن آيه شريفه ( يُغْنِ اللّهُ كُلا مِنْ سَعَتِهِ ) . (53)،(54)
بـيـسـت و پنجم ـ قوت خارج از عادت در ديدگان و گوشهاى اصحاب آن حضرت به حدى كـه بـه قـدر چهار فرسخ از آن حضرت دور باشند حضرت با ايشان تكلم مى فرمايد و ايشان مى شنوند و نظر مى كنند به سوى آن جناب .(55)
بـيـسـت و ششم ـ طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت ، روايت شده كه عمر مى كند مرد در ملك آن جناب تا اينكه متولد مى شود براى او هزار پسر.(56)
بيست و هفتم ـ رفتن عاهات و بلايا و ضعف از ابدان انصار آن حضرت .(57)
بـيـسـت و هشتم ـ دادن قوت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت و گرديده شود دلهـاى ايـشـان مـانـنـد پـاره آهـن كـه اگـر خـواسـتـنـد بـه آن قـوت ، كـوه را بـكنند خواهند كند.(58)
بـيـسـت و نـهـم ـ اسـتغفاى خلق به نور آن جناب از نور آفتاب و ماه ؛ چنانكه روايت شده در تفسير آيه شريفه ( وَ اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ) (59) آنكه مربى زمين امام زمان است صلى اللّه عليه و على آبائه .(60)
سى ام ـ بودن رايت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم با آن جناب .(61)
سى و يكم ـ راست نيامدن زره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم مگر بر قد شريف آن حضرت و بودن آن بر بدن آن حضرت هـمـچـنان كه بر بدن مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم بوده .(62)
سى و دوم ـ از براى آن جناب است ابرى مخصوص كه خداى تعالى آن را براى آن حضرت ذخـيـره كـرده كـه در آن است رعد و برق پس حضرت سوار مى شود بر آن پس مى برد آن حضرت را در راه هاى هفت آسمان و هفت زمين .(63)
سى و سوم ـ برداشته شدن تقيه و خوف از كفار و مشركين و منافقين و ميسر شدن بندگى كـردن خـداى تـعالى و سلوك در امور دنيا و دين حسب نواميس الهيه و فرامين آسمانيه بدون حـاجـت بـه دسـت بـرداشـتـن از پـاره اى از آنـهـا از بـيـم مـخـالفـيـن و ارتـكـاب اعمال ناشايسته مطابق كردار ظالمين ؛ چنانچه خداى تعالى وعده فرموده در كلام خود:
( وَعـَدَ اللّهُ الَّذيـن آمـَنـُوا وَ عـَمـِلُوا الصـّالِحاتِ مِنْكُمْ لِيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَرْضِ كَمَا اسـْتـَخـْلَفَ الَّذيـنَ مـِنْ قـَبـْلِهِمْ وَ لِيُمَكِنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ امِنا يَعْبُدُونَنى لايُشْرِكُونَ بى شَيئا ) .(64)
وعـده دادن خـداى تـعـالى آنـان را كـه ايمان آورده اند از شما و كردند كارهاى شايسته كه هـرآينه البته خليفه گرداند ايشان را چنانچه خليفه گردانيد آنان را كه بودند پيش از ايشان و هرآينه البته متمكن خواهد كرد براى ايشان دين ايشان را كه پسنديد براى ايشان و هرآينه البته تبديل خواهد كرد مر ايشان را از پس ترس ايشان ايمنى كه بپرستند مرا و شريك قرار ندهند براى من چيزى را.(65)
سى و چهارم ـ فرو گرفتن سلطنت آن حضرت تمام زمين را از مشرق تا مغرب و برّ و بحر و معموره و خراب و كوه و دشت ، نماند جايى كه حكمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در ايـن مـعـنـى مـتـواتـر اسـت ( وَ لَهُ اَسـْلَمَ مـَنْ فـِى السَّمواتِ وَ الاَرْضِ طَوْعَا وَ كَرْها ) .(66) ،(67)
سـى و پـنـجـم ـ پـر شـدن تـمام روى زمين از عدل و داد چنانكه در كمتر خبر الهى يا نبوى خاصى يا عامى ذكر يا از حضرت مهدى عليه السلام شده كه اين بشارت و اين منقبت براى آن جناب مذكور نباشد در آن .(68)
سى و ششم ـ حكم فرمودن آن حضرت در ميان مردم به علم امامت و نخواستن بينه و شاهد از احدى مثل حكم داود و سليمان عليهما السلام .(69)
سـى و هـفـتـم ـ آوردن احـكـام مـخـصـوصـه كـه تـا عـهـد آن حـضرت ظاهر و مجرى نشده بود مـثـل آنـكـه پيرزنى و مانع زكات را مى كشد و ميراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذرّ، يـعنى هر دو نفر كه در آنجا در ميانشان عقد اخوت بسته شد در اينجا از يكديگر ميراث مى بـرنـد. و شـيخ طبرسى رحمه اللّه روايت كرده كه آن جناب مى كشد مرد بيست ساله را كه علم دين و احكام مسايل خود را نياموخته باشد.(70)
سـى و هـشـتـم ـ بـيـرون آمدن تمام مراتب علوم چنانچه قطب راوندى در ( خرائج ) از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: علم بيست و هفت حرف است پس جميع آنچه پيغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از اين دو حرف را، پس هرگاه خـروج كـرد قـائم مـا عـليـه السلام بيرون آورد بيست و پنج حرف را پس پراكنده مى كند آنـهـا را در مـيـان مـردم و ضم مى نمايد به آن دو حرف ديگر را تا آنكه منتشر مى فرمايد تمام بيست و هفت حرف را.(71)
سـى و نـهـم ـ آوردن شـمـشـيـرهاى سمائى براى انصار و اصحاب آن حضرت . (72)
چهلم ـ اطاعت حيوانات ، انصار آن حضرت را.(73)
چـهـل و يـكـم ـ بـيـرون آمـدن دو نفر از آب و شير پيوسته در ظهر كوفه كه مقرّ سلطنت آن حـضـرت اسـت از سـنـگ جـنـاب موسى عليه السلام كه با آن حضرت است ؛ چنانچه در ( خرائج ) مروى است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: چون قائم عليه السلام خـروج كـنـد و اراده مـكه نمايد كه متوجه كوفه شود منادى آن حضرت ندا كند آگاه باشيد كـه كـسـى حـمل نكند طعامى و نه آبى و حمل نمايد حجر موسى را كه جارى شده بود از آن دوازده چـشـمـه آب پـس فـرمـود: نـمـى آيند در منزلى مگر آنكه نصيب مى فرمايد آن را پس جارى مى شود از آن چشمه ها پس هركه گرسنه باشد سير مى شود و هركه تشنه باشد سيراب مى گردد پس آن سنگ توشه ايشان است تا وارد نجف شوند پشت كوفه پس چون فـرود آمـدنـد در ظـهـر كـوفه جارى مى شود از آن پيوسته آب و شير پس هركه گرسنه باشد سير مى شود و هركه تشنه باشد سيراب مى گردد.(74)
چـهـل و دوم - نـزول حـضـرت روح اللّه عـيسى بن مريم عليه السلام از آسمان براى يارى حضرت مهدى عليه السلام و نماز كردن حضرت عليه السلام در خلف آن جناب ؛ چنانكه در روايات بسيار وارد شده بلكه خداى تعالى آن را از مدائح و مناقب آن جناب شمرده ؛ چنانكه در ( كـتـاب مـخـتصر (بصائر الدرجات ) ) حسن بن سليمان حلى مروى است در خبر طولانى كه خداوند تبارك و تعالى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود در شـب مـعـراج كـه عـطـا فـرمـودم بـه تـو اينكه بيرون بياورم از صلب او يعنى على عليه السـلام يـازده مـهـدى كـه هـمـه از ذريـه تـو بـاشـنـد از بـكـر بـتـول ، آخـر مرد ايشان نماز مى كند در خلف او عيسى بن مريم عليه السلام ، پر مى كند زمين را از عدل چنانچه پر شده از ظلم و جور، به او نجات مى دهم از مهلكه و هدايت مى كنم از ضلالت و عافيت مى دهم از كورى و شفا مى دهم به او مريض را.(75)
چهل و سوم ـ قتل دجّال لعين كه از عذابهاى الهى است براى اهل قبله چنانچه در تفسير على بن ابراهيم مروى اسـت از جـنـاب بـاقـر عـليـه السلام كه تفسير فرموده عذاب در آيه شريفه : ( قُلْ هُوَ الْقـادِرُ عـَلى اَنْ يـُبـْعـَثَ عـَلَيـْكـُمْ عـَذابـا مـِنْ فـَوْقـِكـُمْ ) (76) بـه دجـال و صـيـحـه و فـرمـودنـد: هـيـچ پـيـغـمـبـرى نـيامد مگر آنكه ترساند مردم را از فتنه دجال .(77)
چـهـل و چـهـارم ـ جـايـز نـبـودن هـفت تكبير بر جنازه احدى بعد از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام جز بر جنازه آن حضرت ؛ چنانكه در حديث وفات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و وصيت آن حضرت به امام حسن عليه السلام ذكر شد.(78)
چـهـل و پـنـجـم ـ بـودن تـسبيح آن حضرت است از هيجدهم ماه تا آخر ماه ، بدان كه از براى حـجج طاهره عليهما السلام تسبيحى است در ايام ماه : تسبيح پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سـلم در روز اول مـاه اسـت ، تـسـبـيـح امـيـرالمـؤ منين عليه السلام در روز دوم ماه ، تسبيح حـضرت زهراء عليها السلام در روز سوم ماه ، و به اين ترتيب تسبيح باقى ائمه عليهم السلام است تا حضرت امام رضا عليه السلام كه تسبيح آن حضرت در دهم و يازدهم است ، و تسبيح حضرت جواد عليه السلام در دوازدهم و سيزدهم است ، و تسبيح حضرت هادى عليه السلام ، در چهاردهم و پانزدهم است ، و تسبيح حضرت عسكرى عليه السلام در شانزدهم و هـفـدهم است ، و تسبيح حضرت حجت عليه السلام در هيجدهم ماه است تا آخر ماه ، و تسبيح آن حضرت اين است :
( سـُبـْحـانَ اللّهِ عـَدَدَ خـَلْقـِهِ، سـُبْحانَ اللّهِ رِضا نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ، سُبْحانَ اللّهِ زَنَةَ عَرْشِهِ، وَالْحَمْدُللّهِ مِثْلَ ذلِكَ ) .(79)
چـهـل و شـشم ـ انقطاع سلطنت جبابره و دولت ظالمين در دنيا به وجود آن جناب كه ديگر در روى زمـيـن پـادشـاهـى نـخـواهـنـد كـرد، و دولت آن حـضـرت مـتـصـل شـود بـه قـيـامت يا به رجعت ساير ائمه عليهم السلام يا به دولت فرزندان آن حضرت ، و نقل شده كه حضرت صادق عليه السلام مكرر به اين بيت مترنم بود:
لِكُلِّ اُناسٍ دَوْلَةٌ يَرْقُبُونَها
وَ دَوْلَتُنا فى آخِرِ الدَّهْرِ يَظْهَرُ(80)