نماز خواندن حضرت در ميان شيران و درندگان
چـهـارم ـ روايـت شـده كـه حـضـرت امـام حسن عسكرى عليه السلام را سپردند به نحرير و نـحرير تنگ مى گرفت بر آن حضرت و اذيت مى كرد آن جناب را. زوجه اش به او گفت : اى مـرد! بـتـرس از خـدا بـه درسـتـى كـه تـو نـمـى دانـى كـه كـيـسـت در منزل تو، پس شروع كرد در بيان اوصاف حضرت عسكرى عليه السلام از صلاح و عبادت و جلالت آن حضرت و گفت من مى ترسم بر تو از اين رفتار تو با آن حضرت ، نحرير گـفـت : به خدا سوگند كه من او را در بركة السباع ميان شيران و درندگان خواهم افكند. پـس اجـازه طـلبـيـد از خـليـفـه در ايـن امر، او را اجازه داد. پس آن حضرت را افكند به نزد شـيـران و شـك نـداشـتـند در آنكه شيران آن حضرت را خواهند خورد، پس نظر كردند در آن مـحـل كـه از حـال آن جـنـاب خـبرى گيرند، ديدند آن جناب را [كه ] ايستاده نماز مى خواند و سـبـاع در دور آن حـضرت مى باشند پس امر كرد كه آن جناب را بيرون آورند و به خانه اش برند.(10)
مـؤ لف گـويـد: و بـه هـمـيـن دلالت بـاهـره اشـاره شـده در توسل به آن حضرت در دعاى ساعت يازدهم روز:
( وَ بـِالاِمـامِ الْحـَسـَنِ بـْنِ عـَلِىِّ عـليـه السـلام اَلَّذى طـُرِحَ لَلسِّبـاعِ فـَخَلَّصْتَهُ مِْن مَرابِضِهاوَامْتُحِنَ بِالدَّو آبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراكِبَها ) ؛
يعنى متوسل شدم به امام حسن عسكرى عليه السلام آن آقايى كه افكندند در ميان درندگان پـس بـه سـلامـت او را از مـحـل درنـدگـان بـيرون آوردى ، و ممتحن شد آن حضرت به دابه سركش و حيوان چموش پس رام كردى براى او سوار شدن او را.(11)
و در ايـن فقره اشاره شده به آنچه نقل شده كه مستعين باللّه خليفه ، استرى داشت چموش و سركش به حدى كه احدى قدرت نداشت كه او را لگام كند يا زين بر پشت او گذارد يا او را سوار شود، اتفاقا روزى حضرت به ديدن خليفه رفت خليفه به آن حضرت ، گفت : خـواهـش مى نمايم از شما كه اين استر را دهنه بر دهانش كنيد. و غرضش آن بود كه از اين كـار يـا اسـتـر رام شود يا آنكه چموشى كند و آن حضرت را بكش پس حضرت برخاست و دسـت مبارك خود را بر كفل استر گذاشت آن حيوان عرق كرد به نحوى كه عرق از او جارى شـد و در نـهايت آرامى و تذلل شد پس حضرت او را زين كرد و لجام بر دهنش زد و سوار گـشت و قدرى در منزل او را راه برد. خليفه از اين كار تعجب كرده استر را به آن حضرت بخشيد.(12)