تدبير براى رفع مشكل مؤمن

پـنـجـم ـ شـيخ اربلى روايت كرده كه حضرت هادى عليه السلام روزى از سرّ من راءى به قـريـه اى بـيـرون رفـت بـراى مـهـمـى كـه روى داده بود براى آن حضرت ، پس مردى از عـربـهـا بـه طـلب آن حـضـرت بـه سـرّ من راءى آمد. گفتند: با وى كه حضرت به فلان قريه رفته آن عرب به قصد آن حضرت به آن قريه رفت . چون به خدمت آن جناب رسيد حضرت از اوپرسيد: چه حاجت دارى ؟ گفت : من مردى مى باشم از عربهاى كوفه از متمسكين بـه ولاء جـدت حـضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وعارض شده مرا دينى سنگين كه سنگين كـرده مـرا حـمـل آن ونـديـدم كسى را كه قضا كند آن را جز تو، حضرت فرمود: خوش باش وشـاد بـاش . پس آن مرد را فرود آورد. پس چون صبح گرديد حضرت به آن مرد فرمود كه من حاجتى به تودارم وتورا به خدا كه خلاف حاجت من ننمايى ، اعرابى گفت : مخالفت نمى كنم . پس نوشت آن حضرت ورقى به خط خود واعتراف كرد در آن كه بر آن حضرت است كه به اعرابى دهد مالى را و تعيين كرده بود آن را در آن ورقه واندازه آن به قدرى بـود كـه زيـادتر بود از دينى كه او داشت وفرمود كه بگير اين خط را پس در وقتى كه رسـيـديم به سرّ من راءى بيا نزد من در وقتى كه نزد من جماعتى از مردم باشند ومطالبه كـن ايـن وجه را از من ودرشتى كن بر من در مطالبه وتورا به خدا كه خلاف اين نكنى . آن عرب گفت : چنين كنم و گرفت خط را پس وقتى كه حضرت به سرّ من راءى رسيد وحاضر شـدنـد نزد آن حضرت جماعت بسيارى از اصحاب خليفه وغير ايشان ، آن مرد آمد وآن خط را بيرون آورد ومطالبه كرد وبه همان نحوكه حضرت اورا وصيت فرموده بود رفتار كرد. حـضـرت بـه نـرمـى ومـلايـمت با تكلم كرد وعذر خواهى نمود ووعده داد كه وفا خواهم كرد وتورا خوشدل خواهم ساخت . اين خبر به متوكل رسيد امر كرد كه سى هزار درهم به سوى آن حضرت حمل كنند چون آن پولها به آن حضرت رسيد گذاشت تا آن مرد آمد، فرمود: اين مـالهـا را بـگـيـر وديـن خـود را ادا كـن ومـابـقـى آن را خـرج اهـل وعـيـال خـود كـن ومـا را مـعـذور دار. اعـرابـى گـفـت : يـابـن رسـول اللّه ! بـه خـدا سـوگـنـد كـه آرزوى مـن در كـمـتـر از ثـلث ايـن مـال بـود ولكـن ) اَللّهُ اَعـْلَمُ حـَيـْثُ يـَجـْعـَلُ رِسـالَتـَهُ ) وگـرفـت آن مال را ورفت .(9)