شرح حال ابوتمام شاعر
سوم ـ ابوتمام حبيب بن اوس الطائى الامامى نجاشى :
و عـلامـه در ( خـلاصـه ) فـرمـوده كـه ابـوتـمـام امـامـى بـود و بـراى اهـل بيت شعر بسيار گفته و احمد بن الحسين نقل كرده كه نسخه كهنه اى را ديدم كه شايد در ايـام ابـوتمام يا قريب به آن نوشته شده بود و در آن قصيده اى بود از ابوتمام كه ذكـر كـرد در آن ائمه عليهم السلام را تا حضرت ابوجعفر جواد عليه السلام و تجاوز از آن حـضـرت نـكـرده ؛ زيـرا كـه در ايام آن حضرت وفات كرده و جاحظ در ( كتاب حيوان ) گفته كه حديث كرد مرا ابوتمام و او از رؤ ساى رافضه بود. انتهى .(117)
و بـالجـمـله : ابوتمام صاحب حماسه اوحد عصر خويش بوده در فصاحت و بلاغت ، گويند چهارده هزار ارجوزه از عرب از حفظ داشته و غير از قصايد و مقاطيع و او را در صناعت شعر مـحـلى مـنـيـع و مـرتـبـتـى رفـيـع اسـت و ابـراهـيـم بـن مـدبـر بـا آنـكـه از اهـل علم و معرفت و ادب بود از اشعار او چيزى حفظ نمى كرد چه آنكه او را دشمن مى داشت و گاهى او را سب و لعن مى كرد. روزى شخصى چند شعر از اشعار ابوتمام بدون نسبت به وى از بـراى ابـراهيم خواند ابراهيم را خوش آمد و فرزند خود را امر كرد كه آن اشعار را در پـشت كتابى بنويسد پس از آنكه آن اشعار نوشته شد بعضى گفتند: ايها الا مير! اين اشعار از ابوتمام است . ابراهيم چون اين بشنيد فرزند خود را گفت كه آن صفحه را پاره كـنـد، مـسـعـودى ايـن عـمـل را از ابـن مـدبـر نـپـسـنـدديـه ، فـرمـوده كـه ايـن عـمـل از او قـبـيـح است چه عاقل بايد اخذ فايده كند چه از دشمن باشد يا دوست ، از وضيع باشد يا شريف ، همانا از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه فرموده :
( الْحِكْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذْ ضالَّتَكَ وَ لَوْ مِنْ اَهْلِ الشِّرْكِ ) .
و از بـزرجمهر حكيم نقل شده كه فرمود من از هر چيز صفت نيك او را اخذ كردم حتى از سگ و گـربـه و خـوك و غـراب ، گـفـتـند: از سگ چه آموختى ؟ گفت : الفت او را با صاحب خود و وفاء او را، گفتند از غراب چه آموختى ؟ گفت : شدت احتراز او و حذر او را، گفتند: از خوك چـه گـرفـتى ؟ گفت : بكور او را در حوائج خود، گفتند: از گربه چه اخذ كردى ؟ گفت : حـسـن نغمه و كثرت تملق او را در مسئلت .(118) و وفات كرد ابوتمام در ايام واثق سنه دويست و سى و يك در موصل . و ابونهشل بن حميد طوسى بر قبر او قبه اى بنا كرد.(119)
چـهـارم ـ ابـوالحـسـن عـلى بـن مـهـزيـار اهـوازى دورقـىّالا صل :
كـه جـلالت شـاءن و عـظـمـت قـدرش زيـاده از آن است كه ذكر شود، و از توقيعات شريفه حـضـرت جـواد عـليـه السـلام بـه او مـعـلوم مـى شـود چـه انـدازه ايـن مـعـظـم جليل الشاءن بوده در يكى از اين توقيعات است كه مرا مسرور كردى به آنچه ذكر كردى و هـمـيـشه مرا مسرور مى دارى ، خداوند مسرور سازد تو را به بهشت و راضى شود از تو به رضاى من ، و در توقيع ديگر است :
( وَ اَسـْئَلُ اللّهَ تـَعـالى اَنْ يـَحـْفَظَكَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْكَ وَ مَنْ خَلْفِكَ وَ فِى كُلِّ حالاتِكَ فَاَبْشِرْ فَاِنّى اَرْجُو اَنْ يُدْفَعَ اللّهُ عَنْكَ وَاللّهُ اَسْئَلُ اَنْ يَجْعَلَ لَكَ الْخَيْرَ الخ ) .
وَ فى تَوْقيع آخر:
( وَ اَمـّا مـا سـَئَلْتَ مـِنَ الدُّعـاءِ فـَاِنَّكَ بـَعـْدُ لَسـْتَ تـَدْرى كـَيـْفَ جَعَلَكَ اللّهُ عِنْدى وَ رَبَّمـاسَمَّيْتُكَ بِاسْمِكَ وَ نَسَبِكَ مَعَ كَثْرَةَ عِنا يَتِى بِكَ وَ مَحَبَّتى لَكَ وَ مَعْرِفَتى بِما اَنْتَ عَلَيْهِ فَاَذامَ اللّهُ لَكَ الْفَضْلَ ) .(120)
وَ فى توقيع آخَر:
( يـا عـَلِىُّ قـَدْ بـَلَوتـُكَ وَ خـَبـَرْتـُكَ فِى النَّصيحَةِ وَ الطّاعَةِ وَ الخِدْمَةِ وَ التَّوقيرِ وَ الْقِيامِ بِما يَجِبُ عَلَيْكَ فَلَوْ قُلْتُ اَنّى لَمْ اَرَمِثْلَكَ لَرَجَوْتُ اَنْ اَكُونَ صادِقا.(121)
اقـُولُ فـَتـَاَمَّلْ فـى تِلْكَ التَّوقيعاتِ الشّرَيفَةِ فَاِنَّ فيها غِنىً عَنِ التَّعَرُّضِ لِمَدْحِهِ فَاِنَّ مَدْحَ الاِمامِ اِمامِ كُلَّ مَدْحٍ وَ مَنْ تَصَدّى لِلْقَوْلِ بَعْدَةٌ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْقَدْحِ ) .
و بـالجـمـله : در خبر است كه على بن مهزيار پدرش نصرانى بوده و اسلام آورده و گفته شد كه خود آن جناب نيز چنين بوده و خداوند او را هدايت فرموده و تفقه نمود. و روايت كرده از حـضـرت رضـا و جواد عليهما السلام و از خواص حضرت جواد عليه السلام گرديد تا آنكه از جانب آن حضرت وكالت پيدا كرد چنانچه از جانب حضرت هادى عليه السلام نيز در بـعـضـى از نـواحى وكالت داشته و توقيعات كه براى شيعه بيرون آمده در باب او به جز خير و خوبى چيز ديگر نبوده و سى و سه كتاب تصنيف فرموده . و عادت آن جناب بود كه چون آفتاب طلوع مى كرد و سر به سجده مى گذاشت سر بلند نمى كرد تا از براى هـزار نـفـر از برادران مؤ من خود دعا كند به آنچه كه براى خود دعا مى كرد و در جبهه اش از كـثـرت سـجده پينه بسته بود مثل زانوى شتر و اين على همان است كه در سنه دويست و بيست و شش در منزل ( قرعاء ) (122) آخر شب از رختخواب خود برخاست و بـيـرون رفـت وضو بگيرد مسواكى در دست داشت و مسواك مى كرد كه ناگاه ديد در سر مـسواك مانند آتش چيزى زبانه مى كشد و مثل خورشيد شعاع دارد دست بر آن گذاشت و ديد حرارت ندارد آيه شريفه ( الَّذى جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الاَ خْضَرِ نارَا ) (123) تـلاوت كـرد و در فكر فرو رفت و چون به جاى خود برگشت رفقاى او محتاج به آتش بودند چون آن نور را ديدند خيال كردند كه على آتش براى ايشان آورده چون نزديك او شـدنـد ديـدنـد كه آتش آن حرارت ندارد و روشنايى آن گاهى خاموش مى گشت و گاهى شـعـله مـى كـشـيـد تا سه دفعه كه در آن مرتبه بالكليه خاموش شد چون در سر مسواك نگاه كردند ديدند ابدا اثرى از آتش و سوختگى يا سياهى در آن نيست چون خدمت على هادى عـليـه السـلام رسـيـد و حـكـايـت بـگـفـت حـضـرت در آن مـسـواك تـاءمـل نـمـود و فـرمـود كـه آن نـور بـوده و ايـن بـه واسـطـه مـيـل تـو بـه مـا اهـل بيت و اطاعت از براى من و پدران من بوده .(124) و ابراهيم بـرادر عـلى نـيـز از اجلاء است و روايت شده كه او از سفراء امام زمان عليه السلام بوده و محمّد پسر على بن مهزيار نيز ثقه و از اصحاب حضرت هادى عليه السلام است .