توطئه مأمون براى دنياگرايى امام جواد عليه السلام
يـازدهـم ـ ابـن شهر آشوب و ديگران روايت كرده اند از محمّد بن ريان كه گفت : ماءمون هر حـيـله كـرد كـه حـضـرت امـام مـحـمـّد تـقـى عـليـه السـلام را مـانـنـد خـود اهـل دنـيـا كـنـد و به لهو و فسوق مايل كند ممكنش نشد و حيله او در آن حضرت اثر نكرد تا زمـانـى كـه خـواسـت دخـتر خود را به خانه آن حضرت بفرستد و زفاف واقع شد امر كرد صـد كـنـيـزى كـه از هـمـه كـنـيـزان زيباتر بودند هر كدام جامى در دست گيرند كه در آن جواهرى باشد به اين هيئت او را استقبال كنند در آن وقتى كه آن حضرت وارد مى شود و مى نشيند در حجله دامادى ، كنيزان به آن دستورالعمل رفتار كردند، حضرت جواد عليه السلام التـفـاتـى بـه ايـشـان نـفـرمـود.
ماءمون طلبيد مخارق مغنى را و آن مردى بود خوش آواز و ربـاب مـى نـواخـت و ريش طويلى داشت مخارق به ماءمون گفت : يا اميرالمؤ منين ! اگر به جـهـت مـيل دادن ابوجعفر است به امر دنيا اين كار در عهده من است و من كافيم او را، پس نشست مـقـابـل آن حـضـرت و آواز خـود را بـلنـد كـرد بـه نـحـوى كـه جـمـيـع اهل خانه به نزد او جمع شدند، پس شروع كرد به نواختن رباب و آواز خواندن ، يك ساعت چـنـيـن كرد ديد كه حضرت جواد عليه السلام ابدا التفات نكرد نه به سوى او و نه به طـرف راسـت و چپ خود. پس از آن سر مبارك خود را بلند كرد و فرمود: ( اِتَّقِ اللّه ياذَا الْعـُثْنُون ! ) از خدا بترس اى مرد ريش بلند! تا حضرت اين فرمايش فرمود: رباب و مـضـراب از دسـت مـخـارق افـتـاد و ديـگـر انـتـفـاعـى نـبـرد به دست خود تا وفات يافت .(37) مـاءمـون از او پـرسـيـد: تـرا چـه شـد؟ گـفت : وقتى كه ابوجعفر به من صيحه زد چنان فزع كردم كه هرگز صحت نخواهم يافت از آن .